
صبر از ديدگاه اسلام - جلسه ھشتم (متن کامل +عناوین)
راه صبر سه عنصر معنوى در اسلام
تهران، مسجد امير
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين وصلّ على محمد و آله الطاهرين.
برابر آيات قرآن، اسلام و مسلمان بودن مركب از سه حقيقت است. ساختمان اسلام از سه عنصر معنوى تركيب شده است و مسلمان حقيقى نيز همان سه تركيب را دارد.
بنا به آيات قرآن و روايات، مسلمان بايد اسلامش كامل باشد، تا بتواند با قدرت و كمالِ اسلامش، به لقا، قرب، پاداش حق، امنيت دنيا و آخرت برسد. عنصرى كه از آن تعبير به عنصر ريشهاى شده، عبارت از ايمان، اعتقاد و باور است كه امرى قلبى است. خود اين باور و اعتقاد نيز تركيبى از پنج حقيقت است؛ باور داشتن خدا، قيامت، فرشتگان، قرآن و همه انبيا و ائمه عليهمالسلام.
به دست آوردن اين باورها از دو راه امكان پذير است؛ تحصيل، استماع. راه ديگرى ندارد. انسان بايد سالها در كنار معلمان ربّانى تعليم دين ببيند، تحصيل دانش دينى و معرفت نمايد، فقيه در دين، يعنى دين شناس علمى شود، يا اين كه به فرموده قرآن مجيد: گوش خود را در شنيدن حقايق الهى از دهان پاكان هزينه كند؛ يا از انبيا و امامان عليهم السلام بشنود و يا از اولياى عالم و عارف به دين.
در متن معارف دين، براى فراهم كردن زمينه باور در قلب مردم، براهين، حجتها و مسائل علمى، يقينى است. اين باور براى انسان با خواندن يا شنيدن حاصل مىشود؛ يعنى به اين نقطه مىرسد كه وجود مقدس حضرت حق، قيامت،
فرشتگان، پيامبران و قرآن مجيد را باور مىكند و سلامت باطن را در خود تحقق مىدهد. اين بخش، يك سوم از دين است كه در ارتباط با قلب است.
معامله عمل صالح با پروردگار
يك سوم ديگر دين، عمل صالح است؛ انجام واجبات، كارهاى مثبت، انجام عبادات و اعمال خوب كه تكليف انسان است نيز يك سوم دين است، كه معامله كردن انسان با پروردگار از طريق رفتارهاى مثبت، واجبات و عبادات انجام مىگيرد.
اگر در ارتباط با پروردگار و مردم، از انسان غير از اين عمل سر بزند، طبق آيات قرآن، معصيت و گناه است و تعابير قرآن در هر دو ناحيه نيز عجيب و لطيف است.
مثلًا در ارتباط با پروردگار، ذكر ركوع يا يك بار «سبحان ربى العظيم و بحمده» است يا سه بار «سبحان الله». اگر انسان با پروردگار عالم در رفتار عبادتى درست معامله نكند و از آن كم بگذارد، مثلًا در ركوع بگويد: «سبحان ربى العظيم وبحمده»
«هاء» را نگويد، نماز او باطل است. يعنى يك «هاء» نيز در معامله با پروردگار بايد رعايت شود. در معامله با مردم نيز همين طور است، بايد روش و منش معامله با مردم مثبت، خير، نيك و خوب باشد. من از پياده رو رد شوم، به ديوار كاه گلى مواجه شوم، صاحبش را هم نمىشناسم، يك كاه از اين ديوار جدا مىكنم و بعد دور مىاندازم. نظر قرآن مجيد در مورد اين پر كاه چيست؟ آيا من مسئول هستم؟
من كار بد يا خلافى مرتكب شدهام؟ خدا در قرآن مجيد مىفرمايد:
«وَ نَضَعُ الْمَوَ زِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَمَهِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْا» «1» كار خود خداوند است، چون فاعل «نضع»، «نحن» است كه در اين فعل پنهان است و مربوط به شخص پروردگار است.
مىفرمايد: ما ترازوهاى خود را بر اساس انصاف و عدالت در قيامت برپا مىكنيم. از زمان حضرت آدم عليهالسلام تا آخرين فرد از نوع شما كه به دنيا آمد و روز قيامت برپا شد، به كسى كمترين ظلمى نخواهد شد.
اخلاق خدا غير از اخلاق ما است. خدا اين گونه نيست كه در قيامت، در برخورد با فرعون، نمرود، يزيد، شمر، شاه، كارتر، لنين، شارون و بوش عصبانى شود و بگويد: چون شما اين همه جنايت مرتكب شدهايد، من بيش از آن جنايات شما را جريمه مىكنم. خدا اين گونه نيست.
خدا كيفر گناهكاران را بر اساس گناهشان و پاداش خوبان را بر اساس كرم خود، غير از خوبى خوبان به آنها مىرساند؛ يعنى اگر هر نمازى از نظر مالى مثلًا صدهزار تومان مىارزد، پروردگار بزرگ عالم صد ميليارد تومان مىپردازد، ولى در كيفر بدكاران، مطابق بدى آنان جزا مىدهد.
جريان آن پر كاه در اين قسمت آيه معلوم است:
______________________________
(1)- انبيا 47: 21؛ «و ترازوهاى عدالت را در روز قيامت مىنهيم و به هيچ كس هيچ ستمى نمىشود.»
«وَ إِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا» «1» اگر وزن كار، عمل و رفتار شما با من، يا با مردم به اندازه دانه ارزن باشد، خود من او را در قيامت حاضر مىكنم، در ترازو گذاشته، محاسبه مىكنم و با شما برخورد مىكنم.
شما يك «ها» از نماز را نگفتيد. دقت نكرديد و يك جاى موضع وضو را به اندازه نوك سوزن آب نرسانديد، غسل كرديد، اما مانعى به اندازه سر سوزن روى دست و سينه شما بود كه قابل ديدن بود. همه اينها را به حساب مىكشم. معامله شما با پروردگار در عمل، بايد با عمل صالح باشد؛ يعنى عمل قابل قبول و رفتار و منش شما با مردم نيز بايد مثبت باشد.
اگر كسى بىعلت به كسى نگاه تند كرده باشد، در روز قيامت آن را محاسبه مىكنند. حتى در قيامت، كسى به عنوان تحقير كردن كسى، در مقابل ديده يك نفر ديگر، با ابروى خود اشاره تحقيرآميز كرده باشد، آن را حساب مىكنند. «2» اين آيات خيلى جالب است:
«وَ السَّمَآءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ* أَلَّا تَطْغَوْاْ فِى الْمِيزَانِ» «3» مىفرمايد: تمام آسمانها و زمين بر اساس معيار و ميزان حق است و به شما
______________________________
(1)- انبياء 47: 21؛ «و اگر [عمل خوب يا بد] هم وزن دانه خردلى باشد آن را [براى وزن كردن] مىآوريم.»
(2)- الكافى: 2/ 368، حديث 1؛ «قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: من نظر الى مون نظره ليخيفه بها اخافه اللّه يوم لا ظلّ الّا ظلّه.»
(3)- الرحمن 7: 55- 8؛ «و آسمان را برافراشت و [براى سنجش هر امر معنوى و مادى] ترازو نهاد؛* تا در [سنجيدن با] ترازو طغيان روا مداريد [و از مرز عدالت و انصاف مگذريد.].»
سفارش مىكنم كه در اين فضا، با معيار و ميزان متحد شده، از موازين لازمى كه براى زندگى شما، در رابطه با خودم و مردم قرار دادهام، تجاوز نكنيد.
«وَ أَقِيمُواْ الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ»
چه در ارتباط با من و چه در ارتباط با بندگان من، انسانهاى با انصاف و عادلى باشيد،
«وَ لَا تُخْسِرُواْ الْمِيزَانَ» «1» در ارتباط با من و بندگانم، كم نگذاريد.
وقتى بنده من از شما خريد مىكند، حتى اگر كافر، مشرك، بىدين و خلاف كار است، اگر از شما جنس خواست، با اندازهاى درست به او جنس بده و اگر مىخواهيد عبادت كنيد، عبادت شما بر اساس فقه باشد، كه ميزانِ پروردگار در عبادت است.
اخلاق؛ بخش سوم دين
اما بخش سوم دين، به تعبير قرآن و مجموعه عظيمى از روايات، اخلاق است؛ يعنى پاك بودن از پستىها و رذايل روانى.
من كه در بين مردم زندگى مىكنم، بخيل، حريص، مغرور، متكبر، بدبين و كينهاى نسبت به مردم نباشم. اسم اين را پيراستگى در اخلاق گذاشتهاند. در ميان مردم كه زندگى مىكنم، با محبت، مهربان، خاكسار، متواضع، فروتن، اهل دل، اهل صفا، صميميت و صدق باشم.
امير المؤمنين عليه السلام مىفرمايند: از هر بخشى از اين بخشهاى سه گانه كه كم داشته
______________________________
(1)- الرحمن 9: 55؛ «و ترازو را به عدالت برپا داريد و از ترازو مكاهيد.»
باشيد، از رحمت خدا كم خواهيد داشت. براى اين كه ظرفيت خود را از رحمت خدا پر كنيد، تا اين دنيا را ترك نكردهايد، تمام كمبودها را جبران كنيد؛ نمازهاى باطل را دوباره اعاده كنيد، روزههاى نگرفته را بگيريد، ظلمهايى كه به مردم كردهايد، از آن ظلمها خود را پاك كنيد؛ اگر مالى كه از مردم به ناحق نزد شما مانده است، آن را به صاحب آن برگردانيد. اگر پدر و مادر را از خود رنجيده خاطر كردهايد، برويد و از آنها رضايت بگيريد. اگر مردم را آزار دادهايد، برويد و حلاليت بطلبيد.
شيوه اسلام و مسلمانى اين است. اسلام با سه برنامه كامل است و ايمان نيز پنج بخش است: خدا، قيامت، فرشتگان، انبيا، قرآن. باور اينها يك مرحله از اسلام است، اما عمل صالح، عبادت، رفتار صحيح با مردم نيز بخش دوم اسلام و اخلاق نيز بخش سوم اسلام است.
تحليل ايمان در نهج البلاغه
از اميرالمؤمنين عليهالسلام اين روايت را بشنويد كه از عجيبترين روايات شيعه است.
وقتى اميرالمؤمنين عليهالسلام در «نهج البلاغه» ايمان را تحليل مىكنند، همين پنج حقيقتى است كه بايد به قلب باور داد و همين اعمال صالح و عبادات است كه نسبت به خدا و مردم انجام مىگيرد، اين ايمان است. اخلاق نيز پيراستگى از رذايل و آراستگى به فضايل است.
اما نظر اميرالمؤمنين عليهالسلام در مورد صبر در اسلام و مسلمانى چيست؟
حضرت مىفرمايند:
«الصَّبْرُ مِنَ الايمان بِمَنْزَلَهِ الرَّأْسِ مِنَ الجَسَدِ وَ لا ايمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ» «1»
صبر در حوزه ايمان ظاهرى انسان است كه در عمل صالح و رفتار صحيح با مردم نمايان است، اين صبر نسبت به ايمان، مانند سر براى بدن است. بدن وقتى
______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 2/ 422، باب 64، حديث 11؛ نهج البلاغه: حكمت 82؛ «سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّىْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْاءِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِى جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِى إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ.»
زنده و فعال است و عبادت كرده، از منابع طبيعت استفاده مىكند كه سر دارد. بعد حضرت مىفرمايند: بدنى كه سر ندارد، جسم صد در صد بىسود و بىارزش است. توقع بقاء ايمان و عمل را از كسى كه اهل حوصله، تحمل و صبر نيست، نداشته باشيد.
اميرالمؤمنين عليهالسلام اعلام مىكنند كه صبر، حافظ آن پنج حقيقت قلبى است.
انسان بىصبر، خدا، قيامت، فرشتگان، انبيا و قرآن را از دست مىدهد. چون وقتى بىطاقتى كنيد، براى دفع تلخىها، ناگوارىها، مصايب و كمبود مالى، به دشمن و يا به گناه پناه مىبريد و همه آن حقايق را از دست مىدهيد.
شخص بىصبر، نظر خدا نسبت به خودش را تعطيل مىكند. قيامت را از دست مىدهد و ديگر محشر آبادى نخواهد داشت. او در قيامت مورد شفاعت انبيا و فرشتگان نخواهد بود و از قرآن بهرهايى نصيب او نخواهد شد:
«وَ لا ايمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ»
صابران طبق اين گفتار اميرالمؤمنين عليهالسلام اهل ايمان هستند، اهل ايمان يعنى كسانى كه خدا، قيامت، فرشتگان، انبيا و قرآن و قيامت و بهشت و جهنم را باور دارند.
دنيا جاى مصيبت، حادثه، بلا، گرفتارى و بيمارى است. محل كمبود و ورشكستگى و هزاران نوع بلا است. خدا در قرآن مىفرمايد: اينها را با مقام عبداللهى تحمل كنيد و براى خدا بنده بمانيد. فشار حوادث، شما را از حريم الهى بيرون نبرد. براى شكستن فشار حوادث، خود را به گناه و معصيت دچار نكنيد.
مبارزه با هواهاى نفسانى و ترس از خدا
رسول خدا صلىاللهعليهوآله در مورد صبر مىفرمايند: صبر صابران را در چهار موقع مىتوانيد ببينيد:
«فالصبر على أربع شعب»
صابران در چهار شعبه، صبر را خرج مىكنند. چون قيامت را باور دارند و در باور قيامت، بهشت و جهنم را لحاظ مىكنند و مشتاق بهشت هستند. همه بايد مشتاق بهشت باشند. بهشت، وعده قطعى خدا به خوبان عالم است. اما انسان مشتاق بهشت:
«سلا عن الشهوات»
از همه خواستههاى غيرمعقول، غيرمنطقى و غيرمشروع جدا زندگى مىكند.
وقتى به او سخت مىگذرد، صبر مىكند. رنج مىكشد، اما صبر را پيشه راه خود مىكند. مىبيند كه همه نوع گناه فراهم است، ظاهر گناهان نيز خيلى لذيذ است، ولى به خاطر اشتياق به بهشت، از گناه چشم مىپوشد و مىگذرد؛ با خواستههاى نامشروع زندگى نمىكند.
اما شعبه دوم صبر؛ صابران واقعا از دوزخ بيم دارند و مىترسند. انبيا نيز از دوزخ مىترسيدند:
«إِنّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» «1» ديگران مىخواستند به جهنم بروند، اما حضرت نوح عليه السلام مىفرمود: من از
عذاب روز قيامت بر شما مىترسم.
خداوند در قرآن، در سوره نور، درباره اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، حضرت مجتبى و امام حسين عليهمالسلام مىفرمايد:
______________________________
(1)- اعراف 59: 7؛ «من قطعاً از عذاب روزى بزرگ بر شما مىترسم.»
«يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَرُ» «1» از روزى كه دلها و چشمها از ترس دگرگون بود، اينان با وجود معصوم بودن، از آن روز مىترسيدند.
بخش عمدهاى از مردم، بسيار شجاع هستند. از حضرت زهرا عليها السلام نترس تر هستند. به قدرى شجاع هستند كه اگر به آنها بگوييد: به واسطه گناهى كه داريد مىكنيد، عذاب در انتظار شما است، با حالت تمسخر، به شما، جهنم، قيامت و به خداى برپا كننده قيامت مىخندند. آيا شجاعت از اين بالاتر وجود دارد؟
نقل مىكنند، حضرت زهرا عليهاالسلام به اميرالمؤمنين عليهالسلام عرض كرد: على جان! وقتى بند كفن مرا باز كردى و صورتم را روى خاك گذاشتى و روى قبرم را بستى، زود نرو.
كنار قبرم بنشين، با آن صداى ملكوتى، براى من قرآن بخوان كه من دچار وحشت برزخ نشوم. «2» اگر از قيامت نترسم، در همه چيز بىترمز هستم. ترس از قيامت؛ يعنى باور داشتن قيامت كه بهترين، قوىترين و نيرومندترين نگهدار باطنى انسان با ايمان در برابر گناهان است. نمىگذارد حتى انسان يك پر كاه از ديوار مردم جدا كند.
شخص بزرگوارى كسى را ديد كه با رنگ پريده و لاغر نشسته است، آمد سلام و احترام كرد، از او سؤال كرد: چه گرفتاريى داريد كه به خاطر آن گرفتارى، رنگ شما زرد و بدنتان لاغر است؟ گفت: بله، جديدا گرفتارى سختى براى من به وجود آمده است كه آرامش مرا برده است، گفت: گرفتارى شما چيست؟ گفت: تازه به شك افتادهام، تا ديروز منكر صد در صد بودم و اصلًا باور نداشتم، اما از ديروز به شك افتادهام كه آيا قيامت وجود دارد يا نه؟ همين شك مرا به اين روز انداخته است.
مگر امكان دارد كسى قيامت را باور داشته باشد و اين همه فساد از او صادر شود؟ مال مردم را بخورد؟ ظلم به ديگران كند؟ بدانيد مؤمن به قيامت، منظم
______________________________
(1)- نور 37: 34؛ « [و] پيوسته از روزى كه دلها و ديدهها در آن زير و رو مىشود، مىترسند.»
(2)- فاطمه الزهراء عليهاالسلام من المهد الى اللحد، القزوينى: 510.
و متين است. گرسنگى مىكشد، ولى صبر مىكند و خود را به حرام آلوده نمىكند.
تقواى شديد، با ترس از قيامت
شخصى به زيارت امام صادق عليهالسلام آمد. امام به شدت عصبانى بود. عصبانى شدن، اخلاق خدا، انبيا و ائمه عليهمالسلام نيست. خشم خدا، انبيا و ائمه عليهمالسلام فقط در مورد دين است. هيچ كس امام عليهالسلام را تا آن روز به آن حالت نديده بود؛ چشمها برافروخته و رنگ او سرخ شده بود.
فكر كردند كه خطر سنگين و مسأله عظيمى به وجود آمده است، چون اگر همه جهان جمع شوند و بخواهند امام را عصبانى كنند، نمىتوانند. عرض كرد: يابن رسول الله! چيزى شده است؟ فرمود: پيشامد بدى به وجود آمده است و آن اين است كه تو امروز درب خانهاى را زدى، كنيز او درب را باز كرد، چشم تو به طور اتفاقى به آن كنيز افتاد. «1» به او پيشنهاد رابطه برقرار كردن داده بود؟ پس چه شده بود؟ تو شيعه هستى؟
باور تو به روز قيامت چه شده است؟ كسى كه قيامت را باور دارد، چشم و گوش بد به هيچ چيز ندارد و شكم خود را با لقمه حرام پر نمىكند.
ائمه عليهم السلام قيامت را باور داشتند. خانمهايى كه بدحجاب هستند، روابط حرام را رعايت نمىكنند، اما گاهى سفره براى حضرات مىاندازند و نذر مىكنند، اينها نمىدانند كه حضرت زهرا عليهاالسلام از قيامت مىترسيده است؟ نمىدانند كه شب عاشورا ابى عبدالله عليهالسلام يك چهارم شب را براى قيامت گريه مىكرده است؟ اين نذر
______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 14/ 270، باب 81، باب تحريم النظر إلى النساء الأجانب؛ «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام يَقُولُ كَانَ الْمَسِيحُ عليهالسلام يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ إِيَّاكُمْ وَ النَّظِرَهَ فَإِنَّهَا تَزْرَعُ فِى قَلْبِ صَاحِبِهَا الشَّهْوَهَ وَ كَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَهً، الْخَبَرَ.»
الخرائج و الجرائح: 1/ 272، الباب السادس؛ بحار الأنوار: 46/ 248- 249، باب 5، حديث 40؛ «عَنْ أَبِى الصَّبَّاحِ الْكِنَانِىِّ قَالَ صِرْتُ يَوْماً إِلَى بَابِ أَبِى جَعْفَرٍ فَقَرَعْتُ الْبَابَ- فَخَرَجَتْ إِلَىَّ وَصِيفَهٌ نَاهِدٌ- فَضَرَبْتُ بِيَدِى عَلَى رَأْسِ ثَدْيِهَا- فَقُلْتُ لَهَا قُولِى لِمَوْلَاكِ إِنِّى بِالْبَابِ- فَصَاحَ مِنْ آخِرِ الدَّارِ ادْخُلْ لَا أُمَّ لَكَ- فَدَخَلْتُ وَ قُلْت وَ اللَّهِ مَا أَرَدْتُ رِيبَهً- وَ لَا قَصَدْتُ إِلَّا زِيَادَهً فِى يَقِينِى- فَقَالَ صَدَقْتَ لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا- كَمَا تَحْجُبُ أَبْصَارَكُمْ إِذاً لَا فَرْقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ- فَإِيَّاكَ أَنْ تُعَاوِدَ لِمِثْلِهَا.»
بصائر الدرجات: 247، باب 11؛ «عَنْ مُرَازِمٍ قَالَ دَخَلْتُ الْمَدِينَهَ فَرَأَيْتُ جَارِيَهً فِى الدَّارِ الَّتِى نَزَلْتُهَا فَعَجَّبَتْنِى فَأَرَدْتُ أَنْ أَتَمَتَّعَ مِنْهَا فَأَبَتْ أَنْ تُزَوِّجَنِى نَفْسَهَا قَالَ فَجِئْتُ بَعْدَ الْعَتَمَهِ فَقَرَعْتُ الْبَابَ فَكَانَتْ هِىَ الَّتِى فَتَحَتْ لِى فَوَضَعْتُ يَدِى عَلَى صَدْرِهَا فَبَادَرَتْنِى حَتَّى دَخَلْتُ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ عليهالسلام فَقَالَ يَا مُرَازِمُ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ خَلَا ثُمَّ لَمْ يَرُعْ قَلْبُهُ.»
و سفره براى چه كسى است؟
اغلب بىحجابها اهل نماز و روزه نيستند و با هر نامحرمى راحت صحبت و شوخى دارند، اما سفره حضرت ابوالفضل مىاندازند، شما اين سفره را براى كدام ابوالفضل مىاندازيد؟ پسر اميرالمؤمنين عليهالسلام همان كسى است كه مانند دو ناودان خون از دستان مباركش مىريخت و مىفرمود:
و الله ان قطعتم يمينى
انّى احامى ابدا عن دينى «1» دستم كه چيزى نيست، اگر قطعه قطعهام كنيد، من از دين دست برنمىدارم. اگر سفره را براى اين ابوالفضل مىاندازيد، بايد همانند او زندگى كنيد.
ترك محرمات از ترس عذاب
شعبه دوم صبر:
«و مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النار رَجَعَ عن المحرمات» «2»
در مورد كسانى است كه از عذاب الهى و آتش دوزخ بيم و نگرانى دارند. مگر آتش را ديدهاند كه مىترسند؟ قرآن «كلام الله» و خبر پروردگار است. خدا توسط صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و دوازده امام عليهمالسلام مسأله آتش دوزخ را خبر داده است.
راوى مىگويد: در كوچه چند بچه آتش روشن كرده بودند و مشغول بازى كردن بودند. بر سكوى خانهاى كاهگلى، بچهاى چهارساله نشسته بود و خيره به اين آتش نگاه مىكرد و از گوشههاى چشمش اشك مىريخت.
آمدم و گفتم: اجازه بازى كردن به تو نمىدهند؟ گفت: اول سلام كن، بعد سؤال
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 45/ 40، باب 37.
(2)- بحار الأنوار: 65/ 382، باب 27، حديث 32.
كن. سلام كردم، آن بچه جواب داد: اجازه بازى كردن به من مىدهند، اما مرا براى بازى كردن نيافريدهاند. گفتم: چرا گريه مىكنى؟ آيا آتش را نگاه مىكنى؟ گفت:
نمونهاى از آتش جهنم را مىبينم. اين نمونه مرا به وحشت انداخته و دارم گريه مىكنم، واى به اصل جهنم.
با خود گفتم: اين بچه چهار ساله چقدر با معرفت است. به او گفتم: اسم شما چيست؟ گفت: حسن بن على عليهالسلام، فهميدم كه او امام عسكرى عليهالسلام است كه نسبت
به آتش روز قيامت، در سن چهارسالگى، اين گونه بود. «1» امام عسكرى عليهالسلام شجاعتر است، يا مردم گناهكار؟
كارگرى كه در كشاورزى امام سجاد عليهالسلام را كمك مىداد، مىگويد: بعد از ساعتى كه كارها انجام گرفت، در آن هواى گرم، ديدم امام زين العابدين عليهالسلام بر روى زمين نشست و به تخته سنگى تكيه داد. زانوى خود را در بغل گرفت و با صداى بلند شروع به گريه كردن كرد. رو به روى ايشان نشستم، دلم سوخت، گفتم: چقدر گريه مىكنيد. رحمى به بدن خود و اين چشمان مبارك كنيد.
فرمودند: يعقوب عليه السلام دوازده پسر داشت، فقط يك پسر از نظرش غايب شد، مىدانست كه نمرده است و روزى گمشدهاش به او برمىگردد، اما آن قدر گريه كرد كه دو چشم او نابينا شد، من چگونه گريه نكنم، در حالى كه در كربلا، در نصف روز هجده نفر را از نزديكان خود را در مقابل چشمانم از دست دادم كه هيچ كدام از آنها ديگر برنمىگردند. «2»
______________________________
(1)- أعلام الهدايه: 13/ 49؛ شرح احقاق الحق: 12/ 473؛ «روى أنّ بهلول مرّ بالحسن بن على العسكرى عليهالسلام و هو واقف مع أترابه من الصبيان، يبكى، فظنّ ذلك الشخص أن هذا الصبىّ يبكى متحسّراً على ما فى أيدى أترابه، و لذا فهو لايشاركهم فى لعبهم، فقال له: أشترى لك ما تلعب به؟ فردّ عليه الحسن عليهالسلام: لا، ما للّعب خُلِقنا.
و بهر الرجل فقال له: لماذا خلقنا؟ فأجابه عليهالسلام: للعلم و العباده.
فسأله الرجل: من اين لك هذا؟ فأجابه عليهالسلام من قوله تعالى «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَكُمْ عَبَثًا»
و بهت الرجل و وقف حائراً، و انطلق يقول له: ما نزل بك، و أنت صغير لاذنب لك؟!!
فأجابه عليهالسلام: إليك عنّى، إنى رأيت والدتى توقد النار بالحطب الكبار، فلا تتقد إلّا بالصغار، و إنى أخشى أن أكون من صغار حطب جهنّم.
(2)- أعلام الدين: 300؛ بحار الأنوار: 75/ 161، باب 21؛ «إِذَا صَلَّى تَبَرَّزَ إِلَى مَكَانٍ خَشِنٍ يَتَخَفَّى وَ يُصَلِّى فِيهِ وَ كَانَ كَثِيرَ الْبُكَاءِ قَالَ فَخَرَجَ يَوْماً فِى حَرٍّ شَدِيدٍ إِلَى الْجِبَالِ لِيُصَلِّىَ فِيهِ فَتَبِعَهُ مَوْلًى لَهُ وَ هُوَ سَاجِدٌ عَلَى الْحِجَارَهِ وَ هِىَ خَشِنَهٌ حَارَّهٌ وَ هُوَ يَبْكِى فَجَلَسَ مَوْلَاهُ حَتَّى فَرَغَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَكَأَنَّهُ قَدْ غَمَسَ رَأْسَهُ وَ وَجْهَهُ فِى الْمَاءِ مِنْ كَثْرَهِ الدُّمُوعِ فَقَالَ لَهُ مَوْلَاهُ يَا مَوْلَاىَ أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِىَ فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ نَبِىٌّ ابْنُ نَبِىٍّ كَانَ لَهُاثْنَا عَشَرَ وَلَداً فَغُيِّبَ عَنْهُ وَاحِدٌ مِنْهُمْ فَبَكَى حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ احْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ وَ شَابَ رَأْسُهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَانَ ابْنُهُ حَيّاً يَرْجُو لِقَاءَهُ فَإِنِّى رَأَيْتُ أَبِى وَ أَخِى وَ أَعْمَامِى وَ بَنِى عَمِّى ثَمَانِيَهَ عَشَرَ مُقَتَّلِينَ صَرْعَى تَسْفِى عَلَيْهِمُ الرِّيحُ فَكَيْفَ يَنْقَضِى حُزْنِى وَ تَرْقَأُ عَبْرَتِى.»
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته