
حج عارفان

جهت توجه بيشتر به معانى اين قسمت از روايت پربار حضرت امام صادق عليه السلام شايسته است اين فصل، به قلم پرنور عالم بينادل، مرحوم حاج شيخ محمد بهارى همدانى- كه كلمه به كلمه آن نورى است كه دل سالك را از هر كدورتى شستشو مىدهد- بهانضمام شرحى مقتضى براى هر موضوع از قلم ناتوان اين حقير آراسته شود:
اى خواهان وصول به خانه حق! بيدار باش كه حضرت احديت- جل شأنه العظيم- را بيوتات مختلفه مىباشد، يكى را كعبه ظاهرى گويند كه تو قاصد او هستى، ديگرى را بيتالمقدس و ديگرى را بيت المعمور و ديگرى را عرش و هكذا .. تا برسد بهجايى كه خانه حقيقتى اصلى است كه او را قلب نامند كه اعظم از همه اين خانههاست.
آرى، اول بايد مناسك خانه قلب را بهجاى آورد و آن، تصفيه اين خانه از بت رذايل و آراستن آن به صفات و اسماى الهيه است كه تا اين كعبه باطن را از بتها پاك نكنى و پرده خبائث را از روى آن برندارى، لياقت زيارت كعبه قرار داده شده در مكه را پيدا نكنى كه راه ورود به آن حريم، كه در حقيقت حريم عنايت و رحمت است، دل است.
اى مهربان خداى عالم! قلب، اين خانه اصلى خود را از اين همه پيرايههاى شيطانى پاك كن و آن را لايق انعكاس واقعيت نما.
آداب زيارت كعبه
شكى نيست كه براى هر بيتى از بيوتات حضرت حق آداب و رسومى است كه طالب هر بيت، بايد آن را رعايت كند، تا به حقيقت و واقعيت آن بيت برسد كه بدون رعايت آداب و رسوم هر بيت، رسيدن به آن بيت كارى محال و زحمت در راه آن، تلاشى بيهوده و رنجى بىنتيجه است.
اما معنى خانه او چه باشد، اين كه آيا اضافه (يعنى اضافه بيت به اللَّه) از باب تشريف است يا طور ديگر، مقصود بيان آن نيست. غرض در اين رساله، بيان آداب كعبه ظاهرى است، غير آن آدابى كه در مناسك مسطور است، ضمناً شايد به آداب كعبه حقيقى هم فى الجمله اشاره بشود.
بدان، غرض از تشريع اينعمل شريف آن باشد كه از طريق مناسك اين بيت بدانى كه مقصود اصلى از خلقت انسان معرفت خدا و وصول به درجه عشق او و انس به حضرت اوست و اينها تحصيل نمىشود، مگر به تصفيه قلب و آن هم ممكن نيست، مگر به حفظ نفس از شهوات و انقطاع از دنياى دنىّ و قرار گرفتن در راه رنج عبادات ظاهرى و باطنى.
شارع مقدس عبادات را يك نسق نگردانيده، بلكه مختلف وضع كرده؛ زيرا به هر يك از آنها رذيلهاى از رذائل از مكلف زائل مىگردد، تا به اشتغال به تمام آنها تصفيه تمام عيار گردد، چنانكه اداى صدقات و حقوق ماليه قطع ميل مىكند از حطام دنيويه؛ و صوم قطع مىكند انسان را از مشتهيات نفسانيه؛ و صلاة نهى مىكند از هر فحشا و منكرى و هم چنين ساير عبادات.
چون حج مجمع العناوين بود خصوصيت ديگرى در بين عبادات پيدا كرد، چه اين كه مشتمل است بر جملهاى از مشقتهاى اعمال كه هر يك بنفسه صلاحيت تصفيه نفس را دارد مانند انفاق مال كثير، قطع از اولاد و عيال و وطن و جدايى از نفوس شريره و طى منازل بعيده و ابتلا به گرماى سخت و عطش شديد و انجام اعمال نامأنوس و خلاف طبع مانند رمى جمره و طواف و سعى و احرام و غير آن.
و داراى فضائل عالى ديگر است مانند تذكر به احوال آخرت به هنگام تماشاى اصناف خلق و اجتماع كثير فى صقع واحد على نهج واحد لاسيما در احرام و وقوفين و رسيدن به محل وحى و نزول ملائكه بر انبيا از آدم تا خاتم صلوات اللّه عليهم اجمعين و تشرف به محل قدمهاى آن بزرگواران، مضافاً بر تشرف بر حرم خدا و خانه او، علاوه به حصول رقت كه مورث صفاى قلب است به ديدن اين امكنه شريفه با امكنه شريف ديگر كه رساله گنجايش آن را ندارد.
نتيجه اين كه حج داراى جملهاى از مشقتها و فضائل كثيره از اعمال است و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
رهبانيت را در اين مكتب به جهاد و حج تبديل كردم «1» انسان باتوجه بهاين واقعيتها بايد بداند كه به كرامت اين سفر روحانى نمىرسد، مگر با رعايت آداب و رسوم حقيقى آن و آن چند امر است:
نيت صادق
اول:اين كه هر عبادتى از عبادات بايد به نيت صادقه باشد و به قصد امتثال امر شارع به جا آورده شود تا عبادت شود.
كسى كه اراده حج دارد اولًا بايد قدرى تأمل در نيت خود نمايد، هواى نفس را كنار گذارد، ببيند غرضش از اين سفر امتثال امر الهى و رسيدن به ثواب و فرار از عقاب اوست يا نستجير باللّه غرضش تحصيل اعتبار يا خوف از مذمّت مردم يا تفسيق آن ها يا از ترس فقير شدن است- چنانكه معروف است هر كه ترك حج كند مبتلا به فقر مىشود- يا امور ديگر، از قبيل تجارت و خوشگذرانى و سير در بلاد و غير ذلك را غرض دارد.
اگر درست تأمل كند خودش مىفهمد كه قصدش چيست، اگر معلوم شد كه وجه همت خدا نيست، بايد سعى در اصلاح قصد خود كند و لا اقل ملتفت به قبح اين مسئله گردد كه قصد حريم ملك الملوك را نموده ولى براى اين مسائل مادى و خيالى و بىفايده، در اينجاست كه بايد به نحو خجالت آغاز سفر كند، نه به نحو غرور و غفلت.
توبه
دوم: اينكه تهيه حضور ببيند از براى مجلس روحانيين، با بجا آوردن يك توبه حقيقى، يعنى توبهاى كه تمام مقدمات در آن رعايت شود، از قبيل رد حقوق چه ماليه مانند خمس و ردّ مظالم و كفارات، يا غير ماليه مانند غيبت و اذيت و هتك عرض و ساير جنايات بر غير كه لازم است به آن صورتى كه در كتب فقهى يا روايى آمده از صاحبانش حلاليت بخواهد.
و اگر پدر و مادرش هستند آنان را از خود راضى كند تا پاك و پاكيزه از منزل درآيد، بلكه تمام علايق خود را جمعآورى نموده، مشغلههاى قلبى خود را قطع نمايد تا به تمام قلب رو به خداى خود كند، هم چنين فرض كند كه ديگر بر نمىگردد.
آرى، قطع علاقه از غير حق مهمترين برنامه اين سفر است و تا علائق غلط و هوسهاى شيطانى و نيتهاى آلوده قطع نشود، روى به محبوب نشده ولذا روى محبوب هم به انسان نمىشود.
تمام لذت در اين سفر از آن كسانى است كه فكرى جز حضرت يار و ذكرى جز آن جناب و كلامى جز حول محور آن حضرت نداشته و با تمام وجود به پيشگاه باعظمت آن معشوق واقعى عرضه مىدارند:
مرحبا! مرحبا! محبت دوست |
كز درون آمدى نه از ره پوست |
|
دلم از جز تو خانه خالى كرد |
با تو سوداى لا ابالى كرد |
|
تا غمت ساكن دل من شد |
از چراغ تو خانه روشن شد |
|
ما گرفتار دام عشق توايم |
همه سرمست جام عشق توايم |
|
اى كه حسن رخت دل افروزست |
شب ما با خيال تو روزست |
|
حسنت از روضه جنان خوشتر |
يادت از هر چه در جهان خوشتر |
|
هر كه در صورت تو حيران نيست |
صورتش هست ليكنش جاننيست «2» |
|
زائر بايد وصيت تام و تمامى كند و به اطلاع اشخاص خير و دانا برساند كه كيفيت وصيت بايد چگونه باشد، در هر صورت كارى كند كه اگر برنگردد هيچ جزئى از جزئيات كار او معوق نماند، بلكه در تمام عمر بايد چنين باشد، كه هيچ كس از وقت مردن خود اطلاع ندارد.
ياد حق
سوم: اين كه اسباب مشغله قلبى در اين سفر براى خود فراهم نكند، كه او را در حركات و سكناتش- كه بايد فقط به ياد محبوب واقعى باشد- بازدارد، از قبيل رفيق ناهماهنگ يا مالالتجاره يا غير آن بلكه اگر بتواند با كسانى هم سفر و همراه شود كه بودن با آنان ياد حق را در قلب تقويت كند، يا اگر خداى ناخواسته دچار غفلت شد، آنان به داد او برسند.
انفاق
چهارم:تا ممكن است از مال خالص و حلال و طيب آن هم به مقدار زياد بردارد و در اين سفر از انفاق مضايقه ننمايد؛ زيرا كه انفاق در راه حج، انفاق در راه خداست، از زيادى خرج در اين سفر ملكوتى نبايد دلگير بود كه در احاديث آمده، درهمى خرج در اين سفر مساوى با هفتاد درهم است، ازهد زهاد حضرت سجاد عليه السلام وقتى در راه اين سفر گام مىنهادند، انفاق فوقالعاده داشتند.
اگر در اين سفر چيزى از امور مالى از دست برود، بايد كمال ممنونيت را از حق داشت و خاطر شاد بود؛ زيرا بر ميزبان است كه آن را در ديوان اعلى ثبت كند، آن هم به اضعاف مضاعف، تا روزى به عنوان تلافى به شخص بازگردد.
نمىبينى اگر كسى تو را به ميهمانى بطلبد و در اثناى راه صدمهاى به تو برسد، تا جايى كه بتواند جبران مىكند اگر چه لئيم باشد، پس چه گمان دارى در حق اقدر قادرين و اكرم اكرمين؟
حسن اخلاق
پنجم:اين كه بايد در اين سفر به طور جدى حسنات اخلاقى را به كار برده و در مقام تواضع و فروتنى نسبت به رفيق و حملهدار و ساير مردم باشد و از لغو و ناسزا و درشتگويى و ناملايم در حذر باشد، كه حسن خلق تنها در اين نيست كه از آزار برادر مسلمان و مؤمن اجتناب نمايد، و بالاتر اين كه در برابر اذيت غير، خفض جناح كند و به ياد آن حديث پرقيمت قدسى باشد كه فرمود: رضاى خود را در جفاى مخلوق پنهان كردهام، هر كه در صدد رضاجويى من است بايد آزار غير را متحمل شود.
اعمال حسنه
ششم:اين كه نه تنها قصد حج كند و بس، بلكه در اين سفر بايد چندين مرحله را قصد داشته باشد از قبيل زيارت قبور مطهره شهدا و اوليا و سعى در حوايج مؤمنان و تعليم و تعلّم احكام دينيه و ترويج مذهب اثناعشريه و تعظيم شعائر اللّه و امر به معروف و نهى از منكر و غير ذلك.
تواضع
هفتم:اسباب تجمل و تكبر براى خود فراهم نياورد، بلكه شكسته دل و غبارآلود رو به حريم حضرت اللّه رود، چنان كه در باب احرام به آن اشاره شد.
قيمت انسان در اين سفر به شكسته دلى و غبارآلودى اوست، در اين حريم فقط مهمان متواضع همراه با دل خاشع راه دارد و بس، متكبر را استعداد حضور در اين پيشگاه والا نيست.
عشق در راه طلب، راهبر مردان است |
وقت مستى و طرب بال و پر مردان است |
|
سفر آن نيست كه از مصر به بغداد روى |
رفتن از جان سوى جانان سفر مردان است |
|
ظفر آن نيست كه در معركه غالب گردى |
از خويش گذشتن ظفر مردان است |
|
هنر آن نيست كه در كسب فضائل كوشى |
به پر عشق پريدن هنر مردان است |
|
همه دلهاست فسرده همه جانها مرده |
گرم و افروخته آه سحر مردان است |
|
چشمه كوثر و سرسبزى بستان بهشت |
خبرى از اثر چشم تر مردان است «3» |
|
سپردن تعلقات به حق
هشتم:از خانه حركت نكند، مگر اين كه نفس خويش و هر چه با خود برداشته و جميع رفقاى خود و اهل خانه و هر چه تعلق به او دارد را امانتاً به خالق خود- جل شأنه- در كمال اطمينان بسپارد و با دلى آرام از خانه خارج شود كه حضرت او نعم الحفيظ و نعم الوكيل و نعم المولى و نعم النصير است.
توكل بر خدا
نهم:اعتمادش به كيسه و قوه و قدرت خود نباشد، بلكه در همه حال بايد اعتمادش به صاحب بيت باشد، مقدمات اين سفر بيش از اين است كه به رقم رفت، ولى در خانه اگر كس است يك حرف بس است.
بايد تأمل كند و بداند كه اين سفر جسمانى الى اللّه است و يك سفر ديگرى هم روحانى الى اللّه بايد داشته باشد و آن اين كه از اين بىخيالى و غفلت و جهل به اين حقيقت سفر كند كه براى خوردن و آشاميدن به دنيا نيامده، بلكه خلقت او براى معرفت و تكميل نفس است كه اين سفر عجيب سفرى است و اين سير عجايب سيرى است.
زاد و راحله حج
و بداند همان طور كه در سفر ظاهرى حج، زاد و راحله و همسفر و امير حاج و دليل و خادم و غيره لازم دارد- كه اگر هر كدام نباشد كار لنگ است و به منزل نخواهد رسيد بلكه به هلاكت خواهد افتاد- در آن سفر هم بعينه به اينها محتاج است، ورنه قدم از قدم نمىتواند برداشت و اگر بدون اين ها سير كند، قطعاً رو به تركستان است نه كعبه حقيقى.
اما راحله او در اين سفر بدن اوست، بايد به نحو اعتدال از خدمت آن مضايقه نكند و نه چنان او را سير كند كه از جلوگيرى طغيانش عاجز شود و نه چنان به او گرسنگى دهد كه ضعف بر او غالب شود و از كار عبادت باز ماند.
خَيْرُ الأمُورِ أوْسَطُها. «4»
بهترين كارها، طريق اعتدال به دور از افراط و تفريط است.
افراط و تفريط در اين زمينه و در تمام زمينهها اعم از مادى و معنوى در شرع مقدس مذموم است.
اما زاد و اعمال خارجيه او عبارت از فعل واجبات و ترك محرمات و مكروهات واتيان به مستحبات است كه از اين مجموعه تعبير به تقوا و پرهيز للّه مىشود و آخرين درجه تقوا پرهيز از ماسوى اللّه است و حاصل كلام اين كه هر يك از ترك محرمات و انجام واجبات به منزله زادى است كه هر يك را در منازل اخرويه احتياج افتد كه اگر همراه نداشته باشى مبتلا خواهى شد و پناه به خداوند از اين بلاى عظيم.
همسفران در حج
و اما همسفران در اين مسير، مؤمنان هستند كه به همت يكديگر و اتحاد قلوب اين منازل بعيده طى خواهد شد و به همين حقيقت اشاره در قرآن دارد:
«تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» «5».
و يكديگر را بر انجام كارهاى خير و پرهيزكارى يارى نماييد.
استاد ما رضوان اللّه عليه مىفرمود: خيلى كارها از اتحاد قلوب ساخته گردد كه از متفرد بر نمىآيد، نسبت به اين مطلب اهتمام تام داشته باش كه همه مفاسد زير سر اختلاف قلوب است كه شرح آن طولانى است.
امير حاج
اما امير حاج در اين سفر ائمه طاهرين عليهم السلام هستند كه بايد سايه بلندپايه آن بزرگواران بر سر تو باشد و متمسك به حبل المتين ولاى آنان باشى و كمال التجاء به آن خانواده عصمت و طهارت داشته باشى، تا بتوانى چند قدمى بردارى و الا شياطين جن و انس در قدم اول تو را خواهند ربود، چنان كه عرب گرسنه باديهنشين مسافر را غارت مىكند.
دليل راه
اگر چه ائمه طاهرين عليهم السلام ادلاء على اللّه هستند ولى ما از آن پستى تربيت و منزلت كه داريم، نمىتوانيم از آن بزرگواران اخذ فيوضات بلا واسطه كنيم، در اين مسير محتاج به علماى آخرت و اهل تقوا هستيم، تا به يمن قدوم ايشان و به تعليم آن ها درك فيوضات بنماييم كه بدون آنان درك فيض در كمال عسرت و تعذر است و بدون شك بدون علماى ربانى از پيش خود كارى ساخته نيست.
زائر در ميقات
بارى، چون زائر به ميقات برسد، لباس خود را در ظاهر درآورد و ثوب احرام بپوشد و در باطن قصدش اين باشد كه لباس معصيت و كفر و ريا و نفاق را از خويش بهدر آورده و لباس طاعت و بندگى پوشد و ملتفت باشد كه همچنانكه در دنيا خودش را به غير لباس خود و عادت خود، غبارآلوده و سر برهنه و پا برهنه ملاقات مىكند، هم چنين بعد از مردن، عمّال خداى خود را به كمال ذل و انكسار و عريان ملاقات خواهد كرد.
تنظيف روح در حج
و در حال تنظيف بايد قصدش تنظيف روح باشد از آلودگى معاصى و به وقت احرام هم عقد توبه صحيح ببندد، يعنى حرام كند بر خود، به عزم و اراده صادقانه كل چيزهايى را كه خداوند عالم حرام نموده بر او كه ديگر بعد از مراجعت از مكه معظمه پيرامون معاصى نگردد و در حين لبيك گفتن بايد ملتفت باشد كه اين اجابت دعوتى است كه به او متوجه شده و در لبيك در نيتش باشد كه:
اولًا: قبول كردم كل طاعتى كه از براى خداوند متعال است.
ثانياً: مردد باشد كه اين عمل ناقابل از او قبول خواهد شد يا نه، در آنجا قضيه حضرت سجاد عليه السلام را به نظر بياورد كه در احرام نمىتوانست لبيك بگويد و غش مىكرد و از راحله خود باز مىماند، سؤال مىشد اين چه حال است؟
پاسخ مىداد مىترسم خداى من بفرمايد: لا لبيك!
و هم از اين منظره به نظر بياورد كيفيت يوم حشر را كه تمام مردم به اين شكل از قبر بيرون مىآيند، عريان و سر برهنه و ازدحام آورنده، بعضى در زمره مقبولان و عدهاى در گروه مردودان، بعضى متنعم و بعضى معذب و بعضى متحير در امر، بعد از اين كه جميعاً در ورطه اولى متردد بودند.
(1). الأمالى، صدوق: 66، المجلس السادس عشر، حديث 1؛ بحار الأنوار: 67/ 114، باب 51، حديث 1.
(2). عشاقنامه، فخرالدين عراقى.
(3). فيض كاشانى.
(4). عوالى اللآلى: 1/ 296، حديث 199؛ بحار الأنوار: 74/ 168، باب 7، حديث 2.
(5). مائده (5): 2.
برگرفته شده از کتاب : حج در آيينه عرفان
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان