
حج يا معراج ملكوتى
منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد هفتم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
چون با ديده بصيرت به عمل حج بنگرى، آن را معراجى ملكوتى براى روح خواهى يافت كه از بركت آن معراج به فيوضات عالى الهى مىرسى.
يكى از بينايان راه مىگويد:
عمل حج را نمىتوان با ساير مقررات دين مقايسه نمود، چه براى بسيارى از عبادات مانند: نماز و روزه و ذكر خداوند و مانند اينها اگر چه تأثير و نتيجه نيكو در روحيه شخص دارد، وليكن آن اثر به هر اندازه كه باشد محدود به حد معينى است، ولى عمل حج اگر از روى التفات و داراى اركان و شرايط مقرره باشد و به علت عدم توجه به حقيقت آن تباه نشود، كارزارى است كه انسان را به تمامى آنچه به شرح رفت مىرساند.
حج در روان انسان نيرويى ايجاد مىكند كه تا انسان زنده است در پنهان و آشكار نگهبان او خواهد بود و اين همان فيض الهى است كه از بركت اين معراج نصيب آدمى مىگردد.
قاصد حج هنگامى كه مهيا مىشود از خانهاش خارج گردد، اگر به مقصود خويش و رفعت شأن خود دانا باشد و آن را چنان كه سزاوار است دريابد و به نور الهى به آن نظر افكند و خواسته باشد، آن راه را بر طبق هدايت و راهنمايى حضرت پروردگار طى نمايد، دل او متوجه عالم ديگرى خواهد شد و از ظواهر ناپايدار به حقايقى استوار بينا مىشود.
در آن هنگام است كه خواهان بىنيازى و توانايى خود مىگردد، نه آنچه تاكنون خواهنده آن بوده است و مهياى آن مىشود كه همه خواهشها و تاريكىهاى طبيعت را از خود پاك سازد!!
اين نخستين انديشه است كه قاصد حج احساس مىكند، يعنى تأثير اين حقيقت ملكوتى را در شناسايى مقام نفس انسانى و برترى روح از بستگى به ظواهر زندگى دنيايى.
هنگامى كه حاضر ميقات شد، غسل كرد و جامه احرام در بر نمود، دل او از جلال آن انديشهها و ملكاتى كه در نفس او پيدا شده است پر گشته و زندگى و همه شؤون آن را از خود دور مىافكند.
در آنجا نمىبيند خود را، مگر فردى از لشگريان خداوند متعال كه آنان را خوانده و به اجابت موفق گشتهاند.
بقول الهى آن عارف شوريده حال:
خوشا جانى كه سازند آگه از اسرار پنهانش خوشا چاهى كه بيرون آيد از وى ماه كنعانش
خوشا قلبى كه پاك از كينه و كبر و نفاق آيد خوشا عقلى كه عشق آرد بكوى دوست مهمانش
خوشا بزمى كه آنجا درس عشق و عاشقى گويند خوشا جمعى كه زلف يار گرداند پريشانش
خوشا مرغى كه مىنالد بباغى هم چو مشتاقى كه دور افكنده دوران سپهر از وصل جانانش
خوشا شادان دلى هم چون الهى با خيال او كه عشق روى يارى مىكند سر در بيابانش
هنگامى كه حاجى پوشش و كيفيت خود را تغيير داد و خوارى موقف و بيچارگى خود را آشكار نمود، بر خود لازم مىداند كه دلش پاك و كردارش پاكيزه و گفتارش راست و بىآلايش باشد و كسى را از خود نرنجاند و براى خشنودى حضرت پروردگار از روى صفا و حقيقت از خود بگذرد و هستى خود را از هرگونه آلودگى و آميختگى به اغراض دور و متوجه حق تعالى سازد.
در نتيجه هنگامى كه عملش را تمام نموده نور معرفت، دل او را گرفته و روشن ساخته و گوشههاى قلب او از همه رخنههاى ريز و باريك شرك و كفر پاك شده است و فايده عملش در همه قوا و سپاهيان و دستههاى مددكار آنها سرايت نموده، همه را اسلام آورنده و در راهى كه خداوند متعال مقرر فرموده پشتيبان يكديگر و همدست و همآهنگ و يگانه و خرسند مىبيند و نفس او به روح تبديل گشته و گمان و انديشه بىجاى او را تعقل و دانشهاى بىحقيقت او را حكمت و برهان جايگزين گشته و صفات زشت او نيكو و پسنديده و شهوات او عفت و پاك دامنى و خشم او بردبارى و عزم بركارهاى خير و لذت شخصى او دوستى و محبت و نوميدى او از خير و رحمت خداوندى اميدوارى و ناسپاسى او نعمت را سپاسگزارى و آز او توكل بر خداى و توانايى او مهربانى و حماقت او فهم و زيركى و بىپروايى و رسوايى او راه نيكى و پرستش خداوندى و خودخواهى او فروتنى و نرمى و بيهودهگويى او خاموشى و برترى خواستن و گردنكشى او تسليم بودن و از هر گزندى پاك شدن و جز اينها از فضائل ديگرى كه نتيجه و اثر حج است.
دورنمايى از حقيقت عبادات
انسان جامع همه استعدادهاست، قواى روحانى و ملكوتى در حدى كه انسان را به عالىترين مدارج كمال برساند، در انسان قرار داده شده، ظرف رسيدن به كمالات و حقايق براى فرزندان آدم دنياست و دنيا مقتضاى جسم داشتن و تبعات جسم از قبيل غريزه خوردن، آشاميدن و شهوت است.
اگر راه شكم و شهوت بدون حد و مرز باز باشد، انسان به تدريج محكوم اين دو برنامه شده و از وجود او درّندهاى غير قابل تصور ساخته خواهد شد.
راه جلوگيرى از تجاوزات شكم و شهوت كه ملتهايى را به غرقاب هلاكت انداخته فقط و فقط عبادت است، آن هم عبادتى كه وحى آن را براى آدمى تنظيم كرده باشد.
بندگان واقعى چراغ زندگى و گل گلستان حيات و گوهر گرانبهاى صدف آفرينش هستند.
يكى از بينايان راه درباره عبادت نظر متينى دارد كه مىخوانيد:
بدان كه مقصود اصلى از آفرينش انسان، معرفت خداوند متعال و رسيدن به دوستى او و مأنوس شدن به حضرت اوست.
رسيدن به اين مقام موقوف است بر صفاى نفس و تجرد آن، هراندازه كه صفاى نفس بيشتر و وارستگى آن شديدتر باشد، انس و علاقه آن نسبت به خداوند متعال افزونتر خواهد بود.
بديهى است كه صفاى نفس و تجرد آن منوط است به پيراستگى از شهوتهاى نفسانى و اجتناب از لذتهاى بدنى و آرزوهاى پست حيوانى و عدم تعلق به مال و منال دنيوى؛ زيرا همه اينها در صورتى كه خارج از حدود شرع باشند موانعى هستند كه انسان را از معارف الهى و نفحات قدسى بازمىدارد و هيچ چيز روح انسانى را از نزديك شدن به عالم قدس كه از آن نزول يافته مانع نمىشود، مگر آنچه كه به نام مشتهيات نفسانى ناميده شده، از قبيل غرايز حيوانى و ناستودههاى اخلاقى و كردارهاى شيطانى و هم چنان كه ظرف، تا هنگامى كه از آب پر مىباشد ورود هوا به داخل آن امكان ندارد، نفوس انسانى نيز تا خالى و وارسته از صفات و ملكات نكوهيده نباشد، نور الهى چنان كه شايسته است قلوب آنان را روشن نخواهد نمود.
نفوس به هر نسبت كه از اين پليدىها پاك شوند، انوار دانش بر دل آنها اشراق بيشترى يافته و بخششهاى يزدانى بر آنها روى مىآورد.
به عكس نفوسى كه به غير خدا اشتغال دارند، معرفت و شناسايى پروردگار و حلاوت و دوستى و انس با او در دل آنها جاى نخواهد گرفت و به هر اندازه كه تجرد نفس كمال يابد، ايمان و يقين بيشتر مىشود و صفات عاليه و فضائل كمنظير و بلندى كه نفس انسانى در آن مرحله از صفا و تجرد خواهان است بر او فرود مىآيد.
بدين جهت عباداتى كه به منزله نردبان ترقى و راه وصول به اين كمال است تشريع شده است.
چه پارهاى از آنها انفاق مال و بخشيدن آنست كه باعث انقطاع انسان از آزمندى به دنياست مانند زكات و خمس و صدقات و اين انقطاع همان علت غايى تشريع انفاق است كه به اصطلاح دانشمندان به غرض از تشريع ناميده مىشود، اگر چه بهره بردن پارهاى از مردم بر آن مترتب است.
بعضى از آنها خوددارى و اجتناب از شهوات و لذات است مانند روزه و پارهاى از آنها به منظور پرداختن دل به ياد خداوند متعال و توجه آن به سوى او توأم با حركات خاص گوناگون جسمى است مانند نماز.
و معرفت حاصله از فكر و نور خلقت، يا معرفتى كه از به كاربردن قواعد منطقى حاصل مىگردد، در حصول آنچه گفته شد، از دوستى و انس با خداوند كافى نيست و اگر به اينها توجه و انس به خداوند و دوستى او حاصل شود، سست بوده و پايدار نمىباشد.
اما آثار كامل و شايستهاى كه در نفس از مداومت و پيوستگى بر آن اعمال حاصل مىشود ثابت و استوار خواهد بود، چه همانا ميان نفس و بدن ارتباطى است و فعل و انفعالات آنها در يكديگر مؤثر واقع مىشود.
آيا هنگامى كه عضوى را جراحتى برسد روان آدمى از جراحت متألم نمىشود؟
و بالعكس در مواقع هيجانات روحى و اضطرابهاى روانى كه در نتيجه عوامل مختلفى از قبيل مرگ عزيزان يا انجام كارهاى وحشتزا به انسان روىآور مىشود نمىبينى كه اعضاى بدن نيز متأثر شده و قطعه گوشت ميان پهلو و كتف به لرزه مىآيد.
و به عبارت ديگر: عكس العمل خود را به صورت رعشه دست و پا يا پريدگى رنگ رخسار و غيره نشان مىدهد.
بنابراين، همان طور كه قبلًا اشاره گرديد، مقصود از وضع و تشريع عبادات اين است كه انسان به آن وسيله مدارج كمال را قدم به قدم پيموده و به صفات ملكوتى آراسته شود، آنچه مسلم است اين است كه صورت ظاهرى هر عبادتى نقش و اثر مطلوبى در روح ايجاد كرده به موازات عبادات عضوى و اعمال جوارحى، آثار بسيار نيكويى در تنوير و اصلاحات نفسى از خود بجاى مىگذارد.
چنانچه حساً درك مىكنيم طهارت ظاهرى در پاكى و روشنى نفس تأثير دارد، مثلًا هنگامى كه به وضو مىپردازيم و به وسيله اين عمل به طهارت ظاهرى پىبرديم در خاتمه اين عمل عبادى يك نوع حالت صفا و انبساط در روان خود احساس مىكنيم كه اين حالت قبل از انجام وضو در ما نبود و علت آن همان طور كه اشاره گرديد راز بستگى ميان روان و تن است و گرنه ظاهر بدن از عالم محسوس و روح نظر به اصل فطرتش از عالم ملكوت است و موقعيت آن در اين بدن مانند كسى است كه از موطن اصلى خويش دور گشته و غريب افتاده باشد، بنابراين هم چنان كه از معارف نفسى آثارى به بدن فرود مىآيد از اعمال جوارحى هم انوارى به سوى روح بالا مىرود.
حج اين عمل عظيم اسلامى و عبادى آنچه را كه ساير عبادات در بردارد، شامل است، بعلاوه رياضتهاى خاصى را نيز دارا مىباشد كه عبارتست از ترك وطن، رنج دادن به تن، گذشتن از مال، گسيختگى از آرزوها، تحمل مشقتها، تجديد پيمان، حاضر شدن در مشاعر و آگاهى يافتن بر شعائر و ديدن آنهاست.
در افعال حج، خلوص نيت براى ياد خداى و روى آوردن به او به اقسام ديگر طاعات و عبادات نيز پديد مىآيد.
با اين كه بعضى از اعمال حج امورى هستند كه نفوس به حكمت و رموز آن آشنايى ندارند و عقول به معانى آنها پى نمىبرند، مانند افكندن سنگريزه به جمار و رفت و آمد بين صفا و مروه بر سبيل تكرار، مع هذا نمىتوان ترديد نمود كه احكام خداوندى همگى داراى حكمت بالغه و مصالح و منافع عاليه است، منتهى مصلحت بعضى از آن ها روشن و بعضى پنهان و برخى به نحوى است كه بيشتر عقلها به آن ها پى نمىبرند و در اين قسم است كه نور كمال بندگى، به تمام حقيقتش محقق مىشود؛ زيرا در اعمالى كه حكمت و مصلحتش ظاهر باشد، چون انسان فطرتاً مايل به كمال است، تمايل به انجام آن عمل پيدا كرده و خود اين مطلب انگيزهاى براى انجام عمل مىشود و به فرمانبردارى كمك مىنمايد و كمال و حقيقت بندگى به آن آشكار نمىشود.
اما احكامى را كه خداوند مقرر داشته و عقل انسان از درك حقيقت آن عاجز و به كنه معنى و اثراتى كه بر آن مترتب است راه نمىيابد و طبيعت آدمى به آن انس ندارد، پذيرفتن آن نيست مگر به جهت صدور فرمان و قصد امتثال آن از حيث اين كه فرمان و دستور است و اطاعت آن واجب مىباشد.
انجام اين قبيل عبادات كه در تزكيه نفوس و برگرداندن آن ها از مقتضيات طبع و بدى و ستم و مايل گشتن نفوس به خداوند متعال و آراسته شدن به اخلاق حضرتش تأثير كامل دارد، شايسته است كه برترين انواع عبادت باشد.
ندانستن حكمت و مصلحت، خصوصيات خواسته شده در برخى از عبادات، از حيث كميت و كيفيت، براى بعضى از مردم باعث تعجب و حيرت گشته و علت آن همانا ندانستن حقايق رازهاى تعبدات و انوار مكنونه در مجاهدات است.
هر عملى كه بايد به قصد قربت انجام گيرد هر اندازه كه دور از تصرفات عقلى باشد، خصوصاً اگر انسى به آن عمل نباشد و كلفت و مشقتى نيز در بر داشته باشد حصول مقام بندگى و تعبد به آن عالىتر و ارزندهتر است و به انجام اينگونه عبادات است كه جان آدمى در برابر حضرت حق تعالى قرار مىگيرد و در دو جهان به راهى كه پايدار است رهنمون مىشود.
چه عالى و شيرين است كه انسان در برابر صدور تمام فرامين مولا كه سرچشمه در علم و عدل و حكمت او دارد و چيزى جز جلب منفعت براى انسان و دفع ضرر از او در بر ندارد تسليم باشد و آن فرامين، محض خاطر آن عزيز انجام گيرد و در درون و برون و ظاهر و باطن آدمى نسبت به آن فرامين هيچ چون و چرايى وجود نداشته باشد كه چون و چرا كار متكبران و دورى از اجراى قوانين حق، راه مفسدان است.
حج، يا آهنگ رشد و تعالى
اين قسمت از مجموع آياتى كه در سورههاى بقره، آل عمران، توبه، ابراهيم، حج، بلد، تين آمده استفاده شده و براى اين كه خوانندگان عزيز، بيشتر با قرآن كريم مأنوس شوند، آنان را به قرائت و تدبر در آيات اين سورهها دعوت كرده و در اينجا فقط به دورنمايى از حقيقت اين آيات اشاره مىشود.
حج بپا خاستن و گرويدن و آهنگ كردن است، آهنگ كردن موجودى كوچك، ذرهاى ناتوان، حقيرى بىمقدار، فقيرى بىمايه، در برابر بىنيازى مطلق و مولايى بزرگوار و كريمى مهربان و گردش عاشق شيدايى در اطراف محبوب با توجه به جهتى كه به سوى او نشان مىدهد يعنى خانه با عظمت كعبه.
اين آهنگ كردن و بپاخاستن و گرويدن، در ميان عبادات دسته جمعى اسلام بزرگترين و باشكوهترين عبادتى است كه مردم مسلمان بجاى مىآورند.
اين مراسم، براى ملت اسلام اگر برابر با تمام شرايط و قواعدش انجام گيرد، بزرگترين رمز وحدت و يگانگى و نشانه كاملى از وارستگى شؤون مادى و برترين وسيله تحكيم روابط، در بين ملل مسلمان است.
آرى، جمع شدن ممتازان ملل اسلامى از تمام نقاط زمين به قصد پاكسازى درون و به نيت ايجاد همبستگى و خبردار شدن از تمام اوضاع حياتى يكديگر و شاهد منافع مادى و معنوى بودن هم شكوه و جلال بس عجيبى دارد و يكى از بهترين راههاى علاج دردها و معالجه بدبختىهاست.
سالى يكبار جمع شدن عقلا و مستطيعان ملت اسلام در مركزى كه خداوند بزرگ امنيت آن را از هر سو به وسيله مقررات خاصش تأمين كرده، در ميان آداب الهى از مهمترين آداب و در ميان مراسم از باعظمتترين مراسم است.
البته مسلمانان از لحظه انعكاس نور حق در دلهاشان و از همان هنگامى كه زبانشان به كلمه توحيد و اقرار به معارف بازگرديده با طرق مختلفى كه حضرت او معين فرموده، از قبيل نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، تعاون، احسان، تقوى، عدل و داد، محبت و همبستگى و... به سوى او آهنگ كرده و براى او بپا خاستهاند و بر گرد مركز اين حقايق گرديدهاند و در هر مقامى نوعى حج بجاى آوردهاند ولى مسئله حج بالخصوص در ماه ذى الحجه در سرزمين مكه و كنار خانه خدا، امتيازات مخصوصى دارد كه ديگر احكام الهى آن را ندارند.
چه نيكوست كه در جنب اين عمل عظيم، مكلف با بيدارى دل از ابتدا تا انتهاى مراسم را توجه كند و آنگونه كه شايسته يك مهمان خداست قدم در وادى اجراى مناسك بگذارد، شايد شكوه معنوى حج ديده باطنش را باز كرده، بتواند عمق مسائل را بيابد و انقلابى در روح و عقلش ايجاد شده از بند ظاهر رهيده به فضاى بىكران عالم معنى قدم گذارد و با شاهباز انديشه به سوى محبوب به پرواز آيد.
حج و جهاد، رهبانيت در اسلام
مرحله نظر انداختن به اسرار و رموز و حقايق حج از دشوارترين مسائل اين موضوع است.
اگر انسان بخواهد ملكوت واقعيتها را بيابد و با آن ها متحد شود، در صورتى ميسر است كه از بند شهوات غلط و اوهام و خيالات و اعتبارات و نفسانيات شيطانى آزاد شود و در امورى مادى به ضرورت و به اندازه شأن خود اكتفا كند و در تمام حركات و سكنات سعيش بر اين باشد كه براى جلب رضاى دوست قدم بردارد.
راستى، چگونه ممكن است انسان غرق در امور غير الهى باشد و در اين صورت به فيوضات عالى ربانى و اسرار ملكوتى برسد؟!
گروهى از مردم براى رسيدن به حقايق ربانى و اسرار پشت پرده، دست از شهر و ديار مىكشيدند و از شؤون مادى و زر و زيور دنيا روى برگردانده و از خلق عالم كنارهگيرى مىكردند و به شكاف كوهها و تاريكى غارها پناه برده و در حصار رهبانيت قرار مىگرفتند، تا بهتر بتوانند با حضرت يار انس گرفته و از معنويات بهرهمند شوند.
ولى اسلام عزيز راه آنان را غلط دانست و براى بدست آوردن حقايق آسمانى، تكيه بر رهبانيت را ممنوع اعلام كرد و براى اين كه عاشقان اسرار و معارف به اهداف خود برسند، براى آنان برنامههايى بس عالى و اعمالى بس نيكو قرار داد و به آنان وعده حتمى فرمود كه اگر از اين طرق حركت كنند به خواستههاى معنوى خود خواهند رسيد و هر كس كه از اين دستورها پيروى كرد به حقايقى كه بايد برسد رسيد.
در مسئله رهبانيت و سير و سفر روحى و پختگى در راه سلوك از رسول اسلام صلى الله عليه و آله سؤال مىكنند كه: آيا آيين شما هم به آن دعوت مىكند؟
مىفرمايد: رهبانيت در دين من، براى دست يافتن به فيوضات ربانى، حج خانه حق و جهاد است.
آرى، براى سير در هر دو مسئله بايد از ديار و شهر و خانه و زن و فرزند دور شد و مدتى از آنان عزلت گزيد و بايد در هر دو سفر چشم از زينت و زيور دنيا و آرايش مادى پوشيد، در صورت سير در اين دو سفر است كه انسان عادى تبديل به سلمان، مقداد، عمار، بلال، ميثم، حجر بن عدى و... شخصيتهاى ديگر مىشود كه هم خود به منافع عالى معنوى مىرسد و هم ديگران را به عالىترين منافع معنوى مىرساند.
خداى مهربان جهاد در راهش و حج خانهاش را در عوض رهبانيت و انزوا، براى ملت اسلام قرار داد، تا از مسير صحيح و قانونى به حريم روحانيت الهى راه يابند.
پروردگار متعال خانه خود را مقصد بندگان ساخت و اطراف آن را حرم قرار داد و موقعيت آن را بزرگ شمرد، عرفات را ميدان حرم خود ساخت و چنان در احترام آن خانه و اطرافش سفارش كرد كه كسى نتواند در آنجا صيد كند و از آن سرزمين پاك حتى يك گياه بيرون آورد و بسيارى از برنامههاى ديگر را از همگان منع كرد تا در اين رياضت به آدمى، درس نظم و خويشتندارى آموزد كه زندگى متكى بر نظم سرشار از منافع مادى و معنوى است.
آن كس كه به قصد خانه خدا حركت مىكند؛ چنان است كه به آهنگ زيارت خدا مىرود و زيارت دوست عجب لذتى دارد كه اگر كسى در عالم قلب و در دنياى معنى به اين زيارت نائل گردد، آن چنان مست باده ديدار مىشود كه تا ابد از آن مستى در نيايد.
ساقيا باده صبوح بده |
عاشقان را غذاى روح بده |
|
باده عشق ده به ما مستان |
مى بده ماى ما زما بستان |
|
در دلم نه حلاوت مستى |
تا شود نيستى من هستى |
|
زان صراحى كه جام رضوان است |
بادهاى ده كه جرعهاش جان است |
|
اى كه بر ياد لعل دلجويت |
باده ناخورده مستم از بويت |
|
نفسى بازپرس مستان را |
راحتى بخش مىپرستان را |
|
سوختم سوختم در آتش شوق |
بيخودم كن دمى به باده ذوق |
|
عجب آيد مرا زباده پرست |
باده عشق ناچشيده و مست «1» |
|
حج با معرفت
مناسب است زائر با حال بيدارى و قلبى پر از شوق و وجودى مالامال از اخلاص و با آشنايى كامل به مسائل حج، كارى كند كه در ميعاد معين به فيض لقاى حق، يعنى مقام قرب حضرت جانان نائل گردد، مسلم است كه كاميابى از مقام معنوى حق در صورتى ميسر است كه آدمى در تصفيه جان و تزكيه نفس و خروج از تمام گناهان ظاهر و باطن بكوشد، تا از اين راه وجود خود را آماده گرفتن فيض كند.
هر انسانى به اندازه معرفت و ظرفيت خود از حج برداشت مخصوصى دارد، ولى بايد بكوشد ظرفيت وجودى خود را گسترده كند، تا به درك تمام زواياى ملكوتى و معنوى اين سفر نائل گردد و به مقامات عالى الهى برسد.
حج، براى مردمى كه مفهوم حقيقى آن را دريابند، نوريست كه مىتواند جوانب تاريك حيات را روشن كند، مسئله حج قبل از اين كه يك امر عقيدتى يا دستور مذهبى يا سنت الهى باشد يك فرمان آموزشى و تربيتى و يك عامل بسيار مؤثر و مهم براى تحرك در همه شؤون وجود است.
خداوند مهربان به بنده با اخلاص و عبد پرقيمتش ابراهيم عليه السلام دستور داد تا مردم را براى طواف آن حريم بخواند، باشد كه از اين فيض عظماى الهى بهره گرفته و سود بىنهايت برند.
خانه خدا يك آزمايشگاه است و بايد از اولين نفر زائر تا آخرين فردشان در اين مركز معنوى آزمايش شوند.
اين خانه از سنگهاى سياه بىآلايش، بدون زينت و نقش و نگار بنا شده، تا از طريق اعمال ظاهر و باطن آن و انجام مناسكش، مردم از كششهاى مادى غلط و جاذبههاى شيطانى رها شوند.
قرار داشتن خانه حق در دامنه كوهها، سراشيب درهها، كنار بيابان داغ و گرم و صحرايى بدون آب و علف و در ميان ريگزار و سنگستان، خود يكى از اسرار است و شايد سرّ آن اين باشد كه مردم را با جلب به آنجا از فدا شدن در برابر زرق و برقهاى پوچ رهايى دهند و به آنان بفهمانند كه اگر مادىگرى صرف اساس حيات بود، بايد آنجا پوشش مادىاش از همه جا بيشتر باشد.
آرى، اين امكان بود كه آن خانه را از زمرد سبز، ياقوت درخشان، لؤلؤ و مرجان و طلاى ناب و نقره فام بنا كنند، اما اين ساختمان با توجه به معانى بلند مناسكش، ميدان سينه را از تصرف شيطان خالى كرده و كوشش و تلاش آن دشمن خطرناك را براى از بين بردن شخصيت معنوى انسان خنثى مىكند.
قرآن مجيد در بسيارى از آياتش نشان مىدهد كه عباد حق و عاشقان الهى بايد به سختىها و مشقتها آزمايش شوند، نه به راحتى و خوشىها كه مقامات الهى از سينه عافيتطلبى در نمىآيد، واقعيتها و اسرار را از دل سختىها و تحمل رنجها بيابيد و بس كه:
[فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً* إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً] «2».
پس بىترديد با دشوارى آسانى است.* [آرى] بىترديد با دشوارى آسانى است.
به قول بلبل دستان بوستان عشق مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى:
دل بشد از دست ياران فكر درمانش كنيد |
مرهم زخمى عجين از آب پيكانش كنيد |
|
شهسوارم مىرود اى اشك راهش را ببند |
اى سپاه ناله زود آهنگ ميدانش كنيد |
|
گر رود از اشك سيلانگيز و آه شعلهخيز |
شور محشر مىرود ياران پشيمانش كنيد |
|
خسرو چابك سوارم عزم جولان كرده است |
معشر عشاق سرها گوى چوگانش كنيد |
|
رهايى از تعلقات، قبل از حج
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
چون آهنگ سفر كنى و از وطن آماده رفتن به حج شوى، قبل از جدا شدن از ديار و شهر، دل خود را از هر تعلقى آزاد كن، تمام مهمات خود را به كافى المهمات واگذار، در تمام حركات و سكنات بر خداى مهربان تكيه زن، گردن تسليم و رضا در پيشگاه او خم نما و به تقدير جنابش در حق خود راضى باش.
دست از ماديت بشوى، از راحت دنيا چشم گير، از فكر ملك و املاك و تجارت و برنامههاى غير دوست بيرون شو و در اين سفر در اين انديشه نباش كه بعد از رفتن من چه مىشود؟
آنچه در مقدمه اين سفر لازم است، اين است كه به وقت حركت خود را از تمام حقوق الهى و خلق رهانده باشى و از جميع مظالم خود را خلاص كرده باشى و از چاه طبيعت به در آمده باشى.
به قسمت اخير از دستور امام صادق عليه السلام بيشتر توجه كنيد، گروهى گمان مىكنند اگر مقدار مال قابل خرج كردن در راه حج را پاك كنند و حقوق الهى و مردميش را بپردازند، يا در برابر بدهىهاى خود از طلبكاران رضايت بگيرند در
حالىكه قدرت بر پرداخت دارند، به مقصد نهايى حج و مقامات باطنى اين سفر الهى مىرسند.
در حالى كه بايد بدانند زائر حق بايد از آنچه ظلمتآور است خارج شود و قبل از سفر وجود خود را از تعلقها و قيودى كه صاحب بيت نمىپسندد آزاد كند كه اگر آزاد نكند قدرت پرواز در آن فضا را نخواهد داشت، مىرود و برمىگردد در حالى كه اثر چندانى به حال او نگذاشته.
آرى، قبل از حركت به تعهدات مالى، اخلاقى، عقيدتى، علمى و روحى خود عمل كنيد كه در اين وادى تنها سبكباران راه دارند و بس.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- عشاقنامه، فخرالدين عراقى.
(2)- انشراح (94): 5- 6.