
مرگ در روايات
منابع مقاله:
کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد یازدهم
نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان
در بيش از هزار آيه در قرآن مجيد مسئله مرگ، يا در حقيقت انتقال از اين جهان به جهان ديگر مورد توجّه قرار گرفته، و در اين زمينه روايات فراوانى از امامان معصوم عليهم السلام با توضيح تمام شؤون مسئله در معتبرترين كتب حديث نقل شده است.
هيچ انسانى از مرگ و سفر به جهان ديگر چارهاى ندارد، كه اين جهان مزرعه براى آن جهان است و انسان زارع و كشاورز اعمال، آنچه را از خوب و بد در اين مزرعه كاشته بدون شك در آن جهان محصولش را به صورت بهشت يابرداشت خواهد كرد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب مرگ مىفرمايد:
اذا ماتَ احَدُكُمْ فَقَدْ قامَتْ قِيامَتُهُ، فَاعْبُدُوا اللَّهَ كَانَّكُمْ تَرَوْنَ، وَ اسْتَغْفِرُوهُ كُلَّ ساعَةٍ. «1»
هرگاه يكى از شما بميرد قيامتش برپا شده؛ پس خدا را چنان عبادت كنيد كه گوئى او را مىبينيد، و هر ساعت از حضرت حق طلب مغفرت نماييد.
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
لِكُلِّ حَىٍّ مَوْتٌ. «2»
براى هر زندهاى مرگ است.
بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيا. «3»
با مرگ پرونده زندگى در دنيا بسته مىشود.
الْمَوْتُ بابُ الآْخِرَةِ. «4»
مرگ درِ آخرت است.
وَ الْمَوتُ غايَتُهُ، وَ الدُّنْيا مِضْمارُهُ، وَ الْقِيامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ. «5»
مرگ نهايت كار، و دنيا ميدان تمرين، و قيامت جاى مسابقه، و بهشت جايزه مسابقه است.
انَّ لِلّهِ مَلَكاً يُنادِى فِى كُلِّ يَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَ اجْمَعُوا لِلْفَناءِ، وَ ابْنُوا لِلْخَرابِ. «6»
براى خداوند فرشتهاى است كه هر روز ندا مىدهد: بزائيد براى مردن، جمع كنيد براى از بين رفتن، بسازيد براى خراب شدن.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مرگ، مرگ، بدانيد كه از مرگ ناچاريد، مرگ با آنچه در آن است سر رسيد، آمد با بشارت و راحت و هجومى مبارك، به سوى بهشت عالى براى آنان كه آخرتى بودند، آنان كه براى رسيدن به آن كوشيدند و براى درك آن رغبت نشان دادند، و مرگ با بدبختى و حسرت و هجوم خسارتبار براى كشيدن اهل دنيا به سوى آتش داغ رسيد، آن مغرورانى كه تنها و تنها براى دنيا كوشش كردند و دل به آن بستند. «7» و نيز فرمود:
مَنْ ماتَ عَلى شَىْءٍ بَعَثَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ. «8»
هر كس بر اساس محبّت و دلبستگى به چيزى بميرد، بر مبناى همان برانگيخته مىشود.
حضرت رضا عليه السلام فرمود:
ترسناكترين برنامه مردم در سه موقعيت است: روز خروج از شكم مادر كه دنيا را مشاهده مىكند، روز مرگ كه آخرت و اهلش را روبهروى خود مىبيند، و روز محشر كه احكامى را ملاحظه مىنمايد كه در دنيا نديده بود! «9» حضرت سجّاد عليه السلام فرمود:
شديدترين ساعات فرزند آدم سه ساعت است: ساعتى كه ملك الموت را مىبيند، ساعتى كه از قبرش بر مىخيزد، و ساعتى كه در برابر حق است كه خط سيرش به سوى بهشت يا جهنّم است. «10» امير المؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
اگر كسى براى ابدى شدن در دنيا نردبانى مىيافت، يا براى دفع مرگ راهى پيدا مىكرد، هر آينه سليمانبن داود عليه السلام بود، جنّ و انس و مقام نبوّت و منزلت عظيم مسخّر او بود، ولى زمانى كه غذايش را خورد، و مدتش را تكميل نمود، مرگ گريبانش را گرفت، شهر بدون او صبح كرد، خانهها از رفت و آمد او تعطيل شد، و ديگران وارث او شدند. «11» و نيز آن حضرت فرمود:
اوْقاتُ الدُّنْيا وَ انْ طالَتْ قَصيرَةٌ، وَ الْمُتْعَةُ بِها وَ انْ كَثُرَتْ يَسيرَةٌ. «12»
زمانهاى دنيا گرچه طولانى باشد كوتاه، و بهره از آن گرچه زياد باشد كم است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
الْمَوْتُ رَيْحانَةُ الْمُؤْمِنِ. «13»
مرگ دسته گل خوشبوى مؤمن است.
تُحْفَةُ الْمُؤْمِنِ الْمَوْتُ. «14»
هديه مؤمن مرگ است.
امام على عليه السلام مىفرمايد:
ما انْفَعَ الْمَوْتَ لِمَنْ اشْعَرَ الاْيْمانَ وَ التَّقْوى قَلْبَهُ. «15»
چه اندازه مرگ سودمند است براى آن كه قلبش بيدار ايمان و تقواست.
مَوْتُ الاْبْرارِ راحَةٌ لَانْفُسِهِمْ، وَ مَوْتُ الْفُجّارِ راحَةٌ لِلْعالَمِ. «16»
مرگ نيكان راحت وجودشان، و مرگ بدكاران راحت مردم جهان است.
رسول حق صلى الله عليه و آله فرمود:
مردم دو نفرند: يكى راحت مىشود، و يكى از او راحت مىشوند، آن كه راحت مىشود مؤمن است چون بميرد از دنيا و گرفتارىهايش راحت مىشود، و آن كه كافر است درخت و جنبندگان و بسيارى از مردم با مرگش راحت مىشوند. «17» و نيز آن حضرت فرمود:
افْضَلُ الزُّهْدِ فِى الدُّنْيا ذِكْرُ الْمَوْتِ، وَ افْضَلُ الْعِبادَةِ التَّفَكُّرُ، فَمَنْ اثْقَلَهُ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ. «18»
برترين زهد در دنيا ياد مرگ است، و بهترين عبادت انديشه است، كسى كه ياد مرگ بر سنگينى نيكىهايش بيفزايد قبرش را باغى از باغهاى بهشت يابد.
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
ذِكْرُ الْمَوْتِ يُميتُ الشَّهَواتِ فِى النَّفْسِ، وَ يَقْلَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ، وَ يُقَوِّى الْقَلْبَ بِمَواعِدِ اللَّهِ، وَ يُرِقُّ الطَّبْعَ، وَ يُكْسِرُ اعْلامَ الْهَوى. «19»
ياد مرگ شهوات را در نفس مىميراند، و مراكز روئيدن غفلت را نابود مىكند، و قلب را به وعدههاى خدا تقويت مىنمايد، و طبع را رقيق كرده، نشانههاى هوا را مىشكند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
اكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ، فَما عَبْدٌ اكْثَرَ ذِكْرَهُ الّا احْيَى اللَّهُ قَلْبَهُ وَ هَوَّنَ عَلَيْهِ الْمَوْتَ. «20»
بسيار ياد مرگ كنيد، كه هيچ بندهاى زياد ياد مرگ نكند، مگر اينكه خداوند قلبش را زنده كند، و مرگ را بر او آسان نمايد.
و نيز آن حضرت فرمود:
يا طارِقَ اسْتَعِدَّ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الْمَوْتِ. «21»
اى طارق! قبل از رسيدن مرگ آماده مرگ باش.
امير المؤمنين عليه السلام از جنگ صفين برمىگشت، به قبرستانى پشت شهر كوفه رسيد، فرياد زد:
اى اهل ديار ترس آور، و قرار گرفتههاى در خاك و قبرهاى تاريك، اى اهل خاك، اى اهل غربت، اى اهل تنهايى، اى اهل وحشت، شما بر ما در مرگ پيشى گرفتيد و ما به شما ملحق مىشويم، اما خانههاى شما را ديگران ساكن شدند، و با زنان شما ديگران ازدواج كردند، و ثروت شما تقسيم شد، اين خبرى بود كه ما داشتيم، چه خبرى پيش شماست؟
سپس رو به ياران كرد و فرمود: اگر اجازه سخن داشتند به شما خبر مىدادند كه بهترين توشه براى قيامت و سفر آخرت تقواست. «22» به امير المؤمنين عليه السلام گفته شد: آمادگى براى مرگ چگونه است؟ فرمود:
اداى واجبات، دورى از محرّمات و گناهان، داشتن مكارم اخلاقى، در اين صورت باكى نيست كه بر مرگ بيفتيد يا مرگ به شما هجوم كند، واللَّه پسر ابى طالب دو حالت مرگ برايش مساوى است. «23» امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
هر كه مشتاق است خداوند سكرات مرگ را بر او آسان كند به صله رحم و نيكى به پدر و مادر برخيزد، چون اين دو كار را انجام دهد سكرات بر او آسان شود و در دنيا روى فقر را نبيند.
سدير صيرفى مىگويد: به حضرت صادق عليه السلام عرضه داشتم: فدايت شوم، مؤمن از قبض روحش ناراحت است؟ فرمود:
نه، به خدا قسم، وقتى ملكالموت براى قبض روحش مىرود؛ جزع مىكند، فرشته مرگ مىگويد: اى دوست خدا ناراحت نباش، به خدائى كه محمّد را به پيامبرى فرستاد، من از پدر مهربان به تو مهربانترم، ديده باز كن و ببين، مىنگرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل حسين عليهم السلام را مشاهده مىكند، پس به او مىگويند: اين رسول خدا و ائمه كه رفيقان تو هستند، در اين موقعيت چه چيزى براى وى از قبض روح محبوبتر است؟
«3» وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلًا نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِيرَ إِلَيْكَ وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَى وَشْكِ اللَّحَاقِ بِكَ حَتَّى يَكُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِي نَأْنَسُ بِهِ وَ مَأْلَفَنَا الَّذِي نَشْتَاقُ إِلَيْهِ وَ حَامَّتَنَا الَّتِي نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا «4» فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَيْنَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً وَ لَا تُشْقِنَا بِضِيَافَتِهِ وَ لَا تُخْزِنَا بِزِيَارَتِهِ وَ اجْعَلْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ مَغْفِرَتِكَ وَ مِفْتَاحاً مِنْ مَفَاتِيحِ رَحْمَتِكَ «5» أَمِتْنَا مُهْتَدِينَ غَيْرَ ضَالِّينَ طَائِعِينَ غَيْرَ مُسْتَكْرِهِينَ تَائِبِينَ غَيْرَ عَاصِينَ وَ لَا مُصِرِّينَ يَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِينَ وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِينَ
و از اعمال شايسته عملى برايمان قرار ده، كه آمدن به سوى تو را همراه با آن آرام و آهسته شماريم، و براى زود رسيدن به لقاى تو حرص ورزيم؛ به طورى كه مرگ براى ما محلّ انسى باشد كه به آن انس گيريم، و مركز الفتى باشد كه به آن شوق ورزيم، و خويشاوند نزديكى باشد كه نزديكى به او را دوست داشته باشيم. پس هنگامى كه مرگ را بر ما وارد كنى و نازل فرمايى، ما را از ديدار چنين ديدار كنندهاى خوشبخت فرما، و زمانى كه بر ما وارد شد، ما را با او مأنوس ساز و ما را به مهمانيش به رنج و زحمت مينداز، و به زيارتش خوار و سرافكنده مكن، و آن را درى از درهاى آمرزشت، و كليدى از كليدهاى رحمتت قرار ده. ما را در زمره هدايت يافتگان بميران؛ نه گمراهان، و در سلك مطيعانى كه از مرگ اكراه ندارند، و در جمع توبه كنندگان از دنيا ببر نه گناهكاران و اصرار ورزان به گناه، اى ضامن پاداش نيكوكاران، و اصلاح كننده كردار بدكاران!.
مرگ با هدايت و طاعت
گردش جهان آفرينش، هدفدار است. و انسان كه جزئى از آن است نيز بىهدف آفريده نشده است. اين هدف، جز تكامل انسان در تمام ابعاد وجود خود، چيز ديگرى نيست.
هدايت با آموزههاى دينى، فرستادن پيامبران و كتابهاى آسمانى و مسأله مرگ و معاد براى هدفمندى آفرينش بشر است.
قرآن كريم در مقام اشاره به همين حقيقت مىفرمايد:
وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوهَا* قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكهَا* وَ قَدْ خَابَ مَن دَسهَا» «23»
و به نفس و آنكه آن را درست و نيكو نمود،* پس بزهكارى و پرهيزكارىاش را به او الهام كرد.* بىترديد كسى كه نفس را [از آلودگى پاك كرد و] رشد داد، رستگار شد.* و كسى كه آن را [به آلودگىها و امور بازدارنده از رشد] بيالود [از رحمت حق] نوميد شد.
گناهان و شكستن سدّهاى حدود الهى، مايه دورى از هدف آفرينش است.
انسانى كه زندگى او را، دروغ و فريب و ستم و جنايت تشكيل مىدهد، هرگز به هدف آفرينش نمىرسد و در حدّ يك حيوان باقى مىماند و انسانى كه زندگى او بر پايه ايمان و اسلام و تقوا و ارزشهاى اخلاقى برنامهريزى شود، به درجههاى بالاى كمال مىرسد و نيز خداوند در حقيقت راهيابى انسان مىفرمايد:
إِنَّا هَدَيْنهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا» «24»
ما راه را به او نشان داديم يا سپاس گزار خواهد بود يا ناسپاس.
و نيز مىفرمايد:
وَ هَدَيْنهُ النَّجْدَيْنِ» «25»
و او را به راه خير و شر هدايت نكرديم [تا راه خير را بگزيند و راه شر را واگذارد؟]
در اينجا هدايت به معناى نشان دادن راه است كه هم در پرتو عقل و وجدان به صورت تكوينى و هم در پرتو تعاليم انبيا به صورت تشريعى بيان شده است.
راهنمايى در اين مرحله گام به گام است. تا زمانى كه او به راه هدايت و حقجويى گردن نهد و سپاسگزار نعمتها و پندگير از حوادث و بلايا باشد، به راهنمايى او ادامه داده مىشود.
و خداوند پيوسته با ابزار و زمينههاى گوناگونى كه در شريعت و طبيعت نهاده است به هدايت عنايت مىكند وگرنه او را به حال خويش رها مىسازد و اين رهايى و بىتوجّهى از وى، مايه گمراهى او تا پايان عمر خواهد شد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- كنز العمال: 15/ 686، حديث 42748.
(2)- عيون الحكم و المواعظ: 401.
(3)- نهج البلاغه: خطبه 155؛ الكافى: 2/ 49، حديث 1.
(4)- غرر الحكم: 161، حديث 3083.
(5)- نهج البلاغه: خطبه 105؛ بحار الأنوار: 65/ 382، باب 27، حديث 32.
(6)- نهج البلاغه: كلمه 132؛ بحار الأنوار: 79/ 180، باب 20، ذيل حديث 25.
(7)- بحار الأنوار: 69/ 200، باب 105، حديث 31؛ نوادر الراوندى: 22.
(8)- كنز العمال: 15/ 681، حديث 42721؛ المستدرك على الصحيحين: 4/ 313.
(9)- بحار الأنوار: 57/ 335، باب 41، حديث 7؛ الخصال: 1/ 107، حديث 71.
(10)- بحار الأنوار: 6/ 159، باب 6، حديث 19؛ الخصال: 1/ 119، حديث 108.
(11)- نهج البلاغه: خطبه 181.
(12)- غرر الحكم: 133، حديث 2288.
(13)- بحار الأنوار: 79/ 179، باب 20، ذيل حديث 23؛ نوادر الراوندى: 10.
(14)- بحار الأنوار: 79/ 171، باب 20، حديث 6؛ الدعوات، راوندى: 235، حديث 648.
(15)- غرر الحكم: 271، حديث 5935.
(16)- بحار الأنوار: 79/ 181، باب 20، ذيل حديث 28؛ كنز الفوائد: 1/ 349.
(17)- بحار الأنوار: 6/ 151، باب 6، حديث 1؛ الخصال: 1/ 39، حديث 21.
(18)- بحار الأنوار: 6/ 137، باب 4، حديث 41؛ جامع الأخبار: 165؛ كنز العمال: 15/ 544، حديث 42104.
(19)- بحار الأنوار: 6/ 133، باب 4، حديث 32؛ مصباح الشريعة: 171.
(20)- كشف الخفاء: 1/ 166، ذيل حديث 500؛ كنز العمال: 15/ 544، حديث 42105، با كمى اختلاف.
(21)- فيض القدير: 1/ 628، ذيل حديث 979؛ المستدرك على الصحيحين: 4/ 312.
(22)- نهج البلاغه: حكمت 130؛ مستدرك الوسائل: 2/ 369، باب 47، حديث 2212.
(23)- بحار الأنوار: 6/ 137، باب 4، حديث 43؛ مجموعة ورّام: 2/ 158.
(23)- شمس (91): 7- 10.
(24)- انسان (76): 3.
(25)- بلد (90): 10.