لطفا منتظر باشید

درسى از امام موسی كاظم علیه السلام  

منصور دوانيقى يك سال به هنگام نوروز به رسم ايرانىها بر تخت نشست و دستور داد به بهانه تحويل سال نو به ديدارش بيايند و از وجود مبارك موسى بن جعفر، عليه السلام، نيز دعوت كرد در جلسه حاضر باشد.

در زمان حكومت عباسيان و عصر وزارت برامكه [1]، جمعيت ايرانيان در شهر بغداد زياد شده بود. دولت در دست ايرانى‏ها بود و آن‏ها با اين‏كه در منطقه‏اى عربى زندگى مى‏كردند، عادات و رسومشان را تعطيل نكرده بودند. از جمله اين‏كه مراسم عيد نوروز را برگزار مى‏كردند.

 

منصور دوانيقى يك سال به هنگام نوروز به رسم ايرانى‏ها بر تخت نشست و دستور داد به بهانه تحويل سال نو به ديدارش بيايند و از وجود مبارك موسى بن جعفر، عليه السلام، نيز دعوت كرد در جلسه حاضر باشد. مطابق رسم، هركس كه به ديدار منصور مى‏آمد هديه‏اى نيز با خود مى‏آورد. ازاين‏رو، به زودى گوشه‏اى از كاخ او از پول و طلا و نقره و شمش و قاليچه و پارچه قيمتى و ... پر شد. پس از چندى، منصور رو به حضرت موسى بن جعفر، عليه السلام، كرد و گفت: تمام اين هدايا در اختيار شماست!

 

در آخرين ساعات جلسه، پيرمردى وارد شد و در مقابل موسى بن جعفر زانو زد و گفت: من چيزى نداشتم به عنوان هديه براى شما بياورم، اما سه خط شعر درباره جدتان حضرت سيد الشهداء گفته‏ام كه اگر اجازه بدهيد برايتان بخوانم! حضرت فرمودند: بخوان! وقتى پيرمرد شعرش را خواند، اشك از ديدگان حضرت جارى شد. سپس، رو به منصور كرد و فرمود: اين هدايا را مى‏خواهى چه كنى؟ گفت: همه در اختيار شماست. آن‏گاه، حضرت به پيرمرد فرمود: همه اين هدايا از آن توست. آن‏ها را بردار و با خود ببر. تازه اين مزد اصلى شعر تو نيست، زيرا اجر آن را خداوند در روز قيامت به تو خواهد داد. [2]

 

اين وارستگى از دنياست. كسى كه خود را شيعه موسى بن جعفر، عليه السلام، مى‏داند بايد با خود بيانديشد كه خداوند 200 يا 300 تن گندم به من داده است. آفتاب و زمين و برف و آب و گندمش كه از خدا بوده، من تنها آن را كاشته و از آن مراقبت كرده‏ام، پس چرا زكاتش را ندهم؟ پس، كسى كه مى‏گويد پايم براى اين كار پيش نمى‏رود و نمى‏توانم، دوستى دنيا را بر دوستى با خدا ترجيح داده است. كجاى وجود اين انسان از قرآن اثر گرفته و او چگونه ادعا مى‏كند شيعه موسى بن جعفر است؟

 

انسان مؤمن بايد همه وجودش از قرآن اثر بردارد. اين هم به دست نمى‏آيد مگر اين‏كه انسان اين اثربردارى را با تمرين و تامل در خود تقويت كند. يعنى وقتى آيه زكات را شنيد به آن عمل كند. بدين ترتيب، پرداخت زكات سال آينده براى او آسان مى‏شود و پرداخت زكات سال سوم آسان‏تر.

 

انسان نفس خود را به هر طرف كه سوق بدهد در همان جهت باقى خواهد ماند، اما خدا نكند نفس مهار خود را به گردن آدمى بيندازد و او به انسان جهت بدهد. زيرا نفس به آسانى انسان را به بخل و حرص و رابطه نامشروع و قمار و شراب مى‏كشد و به دام مى‏اندازد. به قول شاعر:

نفس سركش ملك تن را مىدهد آخر به باد

 حاكم ظالم ديار خويش ويران مىكند. [3]


 

پی نوشت ها:

(1). برامكه، خاندانى ايرانى كه اجداد آنان عنوان برمك داشتند و نخستين وزيران معتبر خلفاى عباسى از اين خاندان برخاستند. اولين عضو مهم اين خاندان يحيى بن خالد بن برمك (ف. 190 ق) است كه در دربار عباسى عهده‏دار حكومت و وزارت بود.

پسر ارشدش فضل (148- 187 ق) حكومت ايالات جبال، طبرستان، دماوند، كومش و غيره، و مدتى هم حكومت ارمنستان و آذربايجان و نيز خراسان را داشت. او فتوحات چندى كرد و مساجد و رباطها ساخت.

برادر وى جعفر (حدود 150- 187 ق) داراى خطى خوش و بيانى فصيح و در احكام نجوم مطلع بود. هارون بدو توجه و اقبالى تمام داشت و او را به حكومت ايالات متعدد منصوب ساخت، و وى آن‏ها را توسط نمايندگان خود اداره مى‏كرد.

هارون خواهر خود عباسه را نيز بدو تزويج كرد. مقدمات سقوط اين خاندان از مدت‏ها طرح مى‏شد و براى آن علل مختلف ذكر كرده‏اند. جعفر در صفر 187 ق به امر خليفه كشته شد، و كمى بعد يحيى و سه پسر ديگرش توقيف شدند و اموال آنان مصادره گرديد. از سرنوشت موسى و محمد برادران جعفر نيز اطلاعى در دست نيست. ر ك: فرهنگ معين، ج 5، ذيل مدخل برامكه.

(2). مناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 433؛ نيز در مستدرك الوسائل، ميرزا نورى، ج 10، ص 386 (به نقل از كتاب مناقب): «حكى أن المنصور تقدم إلى موسى بن جعفر عليهما السلام بالجلوس للتهنئة فى يوم النيروز، و قبض ما يحمل إليه، فقال عليه السلام: إنى قد فتشت الاخبار عن جدى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله، فلم أجد لهذا العيد خبرا، و أنه سنة للفرس و محاها الاسلام، و معاذ اللّه أن نحيى ما محاه إلاسلام.

فقال المنصور: إنما نفعل هذا سياسة للجند، فسألتك باللّه العظيم الاجلست. فجلس و دخلت عليه الملوك و الامراء و الاجناد يهنئونه، و يحملون إليه الهدايا و التحف، و على رأسه خادم المنصور يحصى ما يحمل، فدخل فى آخر الناس رجل شيخ كبير السن، فقال له: يابن بنت رسول اللّه، إننى رجل صعلوك لا مال لى اتحفك، و لكن اتحفك بثلاث أبيات قالها جدى فى جدك الحسين بن على عليهما السلام: «عجبت لمصقول علاك فرنده* يوم الهياج و قد علاك غبار/ و لا سهم نفذتك دون حرائر* يدعون جدك و الدموع غزار/ الا تقضقت السهام و عاقها* عن جسمك الاجلال و الاكبار.

قال عليه السلام: قبلت هديتك اجلس بارك اللّه فيك. و رفع رأسه إلى الخادم و قال:

امض إلى أمير المؤمنين و عرفه بهذا المال و ما يصنع به. فمضى الخادم و عاد و هو يقول: كلها هبة منى له يفعل به ما أراد، فقال موسى عليه السلام للشيخ: إقبض جميع هذا المال، فهو هبة منى لك».

 (3). از سيداى نسفى است.

 

 برگرفته شده از کتاب: عقل محرم راز ملكوت اثر استاد حسین انصاریان

منبع :
برچسب ها :
نظرات کاربران (1)
سیدعلی ( 19 اسفند 1399 )
سلام. ممنون التماس دعا
ارسال دیدگاه