
نصایح امام صادق(ع) خطاب به شیعیان

در روايت، امام به حق ناطق، سر حلقه اهل عرفان و اميد هر عاشق حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام چه عاشقانه و عارفانه و چه دلسوزانه تمام بندگان خدا را به امورى عالى و مسائلى متعالى نصيحت و سفارش مىنمايد:
استقامت
در راه خدا از هر نوع حال و فعل شيطانى بپرهيز و بيا و به خاطر خير دنيا و آخرتت، در راه حضرت او براى انجام هر عمل خير و مثبتى پايدارى كن و استقامت به خرج بده و انحراف از حدود الهى را واقعاً براى خود جايز مشمار، تا به توفيق حضرت رب العزه از تكلف و تصنع در عبادت و عمل خير آزاد گردى و محبت و عشق حضرت او در دلت خانه بگيرد كه اگر عشق بر كرسى دل نشيند، به خاطر ميل سختى كه به ملاقات با معشوق دارد و به علت رابطهاى كه هم چون رابطه شعاع آفتاب با آفتاب بين عاشق و معشوق است، تو را به مقام قرب وصال حضرت دوست مىرساند، آنجا كه جز او چيزى نبينى و غير او چيزى نخواهى.
هر كجا مىنگرم حسن توام در نظر است |
مىنمايد كه مرا حسن تو نور بصر است |
|
به جز از قصه موى تو كه مىرفت دراز |
قصه هر دو جهان پيش نظر مختصر است |
|
بنده بايد كه نهد گردن طاعت در امر |
شرط ايمان نه به ذكر شب و ورد سحر است |
پرهيز از غذاى زياد
به بيش از اندازه حاجت، خود را مشغول به خوردن، آن هم غذاهاى رنگارنگ و چرب و شيرين مكن، اين نوعى خوردنى كه مورّث انواع امراض و باعث تردد زياد به محل قضاى حاجت است، مگر بدن چه اندازه نياز به مواد مادى دنيا دارد!!
پرهيز از لباس رنگارنگ
فريفته لباسى مشو كه آخرش كهنه شدن و بىقواره شدن به بدن است. جسم را آن ارزش نيست كه وقت گران را خرج فراهم آوردن لباس رنگارنگ و گران قيمت كنى، لباس را ساده و كم خرج بگير به اندازهاى كه تو را از سرما و گرما محفوظ بدارد و آبرويت را در برابر برادران حفظ كند.
مسكن لازم
خانه و مسكن را به اندازه لازم براى خود و عيالاتت فراهم كن كه عاقبت تمام اين خانهها خرابى است و چيزى كه پايانش خرابى است ارزش آن را ندارد كه قسمت عمدهاى از عمرت را بر آن ضايع كنى.
فريفتگى مال
فريفته مال مشو، مجذوب درهم و دينار دنيا مگرد، به اندازه لازم دنبال مال باشد كه سودت از مال همان مقدار خوراك و مسكن و پوشاك است و اضافه آن اگر به وسيله خودت با خدا معامله نشود به ارث مىماند و به اكثر ورّاث اطمينانى نيست كه با مال بر جاى مانده چه كنند؟
اگر مال را صرف طاعت كنند، در قيامت براى تو مورّث حسرت است كه با مال ديگران ثواب اخروى بردند و تو بىبهره ماندى، اگر صرف معصيت كنند تو را به عنوان شريك گناه به محاكمه مىكشند!!
دوستىهاى ناپايدار
به دوستىها و رفاقتهاى ناپايدار مخصوصاً دوستانى كه مگسانند گرد شيرينى مغرور مباش كه عاقبت اين روابط فراق و جدايى است و به عزت پوچ و توخالى كه سرابى بيش نيست گول مخور كه عاقبتش ذلت است و به وقارى كه آخرش جفا و حياتى كه آخرش حسرت است مغبون مشو.
مؤمن، دل به آنچه فانى است نمىبندد و عشق به مصرف آنچه زوالپذير است نمىرساند. مؤمن، عمر را در راهى خرج مىكند كه در آن راه كسب خير دنيا و آخرت كند و از آن راه به رضايت و خشنودى حق برسد.
مؤمن، فريب نمىخورد، مغرور نمىگردد، به ذلت و هوان و خوارى نمىرسد به حسرت و ندامت و پشيمانى دچار نمىگردد. مؤمن با هر چه در ارتباط شود آن را وسيلهاى براى رسيدن به حق قرار مىدهد.
مؤمن، دنيا را مزرعه آخرت دانسته و هستى خود را در راه عشق به حضرت حق خرج كرده و نثار مىكند.
گر رسد دست مرا در سر گيسوى تو باز |
مو به مو شرح دهم قصه شبهاى دراز |
|
سازد آشفته تو را از موى توام باد صبا |
هر سحر گه كه نمايد گره از زلف تو باز |
|
محرم كوى تو را دل نرود جاى دگر |
من و طوف سر كوى تو و حاجى و حجاز |
|
بىنياز از همه درهاى جهان گرديدم |
تا نهادم به سر خاك تو من روى نياز |
|
روز وصل و شب هجران تو اى صبح اميد |
عمر كوتاه مرا ماند و اميد دراز |
|
مطرب اين نغمه جانسوز كه در پرده نواخت |
ترسم از پرده عشاق برون افتد راز |
اى مهربان خداى عزيز! اى رفيق دنيا و آخرت من! اى محبوب و معشوق دل، نسبت به تمام امور الهيه دلم را غرق شوق و نشاط و عشق و محبت كن و توفيقم رفيق راه فرما تا بقيه عمرم را در راه عشق تو صرف كنم و حالى به من مرحمت فرما كه جز تو نخواهم و جز تو ندانم و جز تو نبينم و جز تو نخوانم، من باتمام وجود، در عين اين كه سراپا آلوده به جرم و گناه و تنبلى و كسالت و تكلف و معصيتم، به تو كه منبع لطف و كرم و مبدأ جود و فيضى، اميد دارم و هرگز با داشتن چون تو مولايى كريم و مهربان، اميدم نااميد نمىگردد.
پنجاه صفت مؤمن
قرآن و روايات اين چنين اوصاف مردان راه عشق را بيان مىكند:
1- در اداى نماز سخت اهتمام داشته و داراى قلبى خاشع به وقت نمازند.
2- به اداى زكات شوق وافر دارند.
3- از شهوترانى غلط و گناهان مربوط به غريزه احتراز جسته و در عوض به سنت ازدواج اهميت مىدهند.
4- متعهد به قول و وفا كننده به عهد و پيمانند.
5- حافظ و راعى امانتند.
6- آنچه براى خود در راه صلاح و سداد و حق و حقيقت دوست دارد، براى ديگران هم به همان صورت دوست دارد و هر چه را براى خود نمىخواهد براى ديگران هم نمىپسندد.
7- برادران دينى خود را دوست دارد و خيرخواه همه برادران و خواهران مؤمن است.
8- اصرار به امر به معروف و نهى از منكر دارد.
9- در اطاعت از امر حق و خوددارى از نواهى بىنظير است.
10- علاقه عجيبى به انجام هر كار خيرى دارد.
11- موجودى است منبع خير و پاك از شر، خيرى از او فوت نمىشود و شرى از او به كسى نمىرسد.
12- كار خير ديگران را زياد ديده و همه جا تعريف مىكند و كار خير خود را كم و اندك و ناچيز مىبيند و به زبان نمىآورد.
13- هميشه در پى علم و دانش است و از تعليم و تعلم و اندوختن و ياددادن ملول نمىگردد.
14- از تحمل زحمت و رنج و مشقت و ذلت در راه دين باك ندارد.
15- نصيبش از دنيا فقط از حلال است و از هر حرامى فرارى و گريزان است.
16- خود را از هيچ كس بهتر و بالاتر نمىداند.
17- قلبش به نور ايمان و عقايد حقه و عشق و محبت حق، منور است.
18- عارف و آگاه و بيناى به اوضاع زمان است.
19- در هوش و فراست كم نظير است.
20- پاك و پاكيزه و تميز و نظيف است.
21- همواره به ياد حق و براى حق و در راه حق است.
22- در بلا و مصيبت صابر و در خوشى و لذت شاكر است.
23- به هيچ كس حتى به دشمنانش ظلم نمىكند.
24- براى خدمت به مسلمانان و مردم خود را به تعب و رنج مىاندازد.
25- دوستش دانش و مشى او دانشاندوزى است.
26- وزيرش حلم، اميرش عقل، برادرش رفق و پدرش نيكى است.
27- بر روزى مقدر كه به وسيله كوشش و زحمت خودش به دست مىآورد قانع و بر اضافه مال دنيا حريص نيست.
28- خوش رو، گشاده چهره و شيرين است.
29- صابر و ثابت قدم در امور دين و كار خير است.
30- گريزان از هوا و هوس و خواهشهاى غلط نفسانى و شيطانى است.
31- از هرچه كه لغو و بىمعناست، محترز و روى گردان است.
32- اول فكر مىكند بعد مىگويد، يعنى زبانش پشت قلب اوست.
33- غضبش براى حق و نسبت به امور دنيا عصبانى نمىگردد.
34- در دنيا غريب است، يعنى كم نظير و بىهمراه و از اين غربت و از اين كه هم دل و هم زبانش كم است شاكى نيست.
35- به تمام امور با كمك نور خدا مىنگرد، يعنى داراى ايمانى قوى و قلبى منور به نور عشق و معرفت است.
36- در امر دين چون كوه پايدار و هيچ حادثهاى قدرت بيرونآوردن وى را از فضاى ملكوتى دين ندارد.
37- به اقبال دنيا مغرور نشود و از ادبار دنيا محزون نمىگردد.
38- به عواقب همه امور فكر كرده و به اين خاطر در عاقبت كار از حسرت و ندامت و پشيمانى در امان است.
39- از هر امرى درس و عبرت مىگيرد.
40- دلش از ياد خدا روشن و از مقام حضرت رب خائف است.
41- حقوق ديگران را در تمام امور حفظ كرده و از غيبت كردن سخت پرهيز دارد.
42- در هيچ يك از امور دينى اعم از واجبات بدنى و مالى و اجتماعى، خود را آلوده به ريا نكرده و از اخلاص خالى نمىكند.
43- در معاملات مادى جانب احكام فقهى را رعايت كرده و مطلقاً بنده خداست.
44- عمرش را غنيمت شمرده و از بيهوده تلف كردن مىپرهيزد.
45- از تهمت به مردم خوددارى مىكند.
46- به خدا و رسول و قيامت ايمان يقينى داشته و شك و ترديد و وسوسه در خانه قلبش راه ندارد.
47- خود و عائلهاش در خور شأنش از نصيب دنيايى بهرهمند است، در حالى كه دنيا را مقدمه آخرت قرار مىدهد و محروميت خويش و عائلهاش را از مباحات هم چون بعضى از جوكيان و صوفيان نمىپسندند.
48- عاشق پيامبر و اميرالمؤمنين و يازده امام و مؤمن حقيقى به ولايت حق و پيامبر وائمه عليهم السلام و فقيه جامع الشرائط است.
49- به تعمير مساجد و بناهاى مذهبى اهتمام شديد دارد.
50- مجاهد در راه حق و عاشق شهادت و مراعات كننده حقوق اقوام واصدقا واقرباست «1».
آرى، صدور اين پنجاه برنامه از مؤمن دليل بر اين است كه مؤمن در فضاى شوق و محبت و علاقه و نشاط، دست به هر عمل خيرى مىزند و محال است در چهار چوب تصنع و تكلف، اين همه خير از انسان مؤمن به منصه بروز و ظهور برسد!!
عارف عاشق حكيم صفاى اصفهانى مىگويد:
افراد كه همدم جليلند |
پيران مراد را دليلند |
|
هم صاحب نفخه سرافيل |
هم محرم راز جبرئيلند |
|
بر گوهر جود بحر عمّان |
بر كشت وجود رود نيلند |
|
از گوهر پاك گنج پنهان |
از مشرب صاف سلسبيلند |
|
خارج همه از اداره قطب |
با قطب برادر سبيلند |
|
هم مالك ملكت سليمان |
هم صاحب ثروت خليلند |
|
دارند به حق هزار برهان |
خاموش ولى زقال و قيلند |
|
در مملكت وجود باقى |
بعد از انبيا بىبديلند |
|
در مصر ولايتند والى |
يوسف رخ و دلبر و جميلند |
|
اكسير سعادتمند افراد |
پر قيمت و قابل و قليلند |
|
از خُلق نه از عروق و اعصاب |
برخاتم انبيا سليلند |
|
داود زبور خوان توحيد |
با كوه به نغمه هم رسيلند |
|
آنان كه لباس جاه پوشند |
در فقر برهنه و ذليلند |
|
بينند حجارههاى سجيل |
كاين قوم ضلال قوم پيلند |
|
نابرده به كعبه فنا پى |
بر نفى بقاى خود دخيلند |
|
آن فرقه كه زندهاند دايم |
در مسلخ عشق او قتيلند |
|
خلاق معانيند و صورت |
امرند كه خلق را كفيلند |
|
قوت دل اولياست تهليل |
با خاتم انبيا اكيلند |
|
بر مسند حق خليفة اللّه |
غوثند و خداى را وكيلند |
|
از اسم گذشته در يم ذات |
مستغرق بلكه مستحيلند |
|
ايجاد عيال جود افراد |
هم لم يلدند و هم معيلند |
|
بحرند كه حاوى لآلى |
ابرند كه راوى غليلند |
|
هستى است زجودشان وايشان |
در معرض امتحان بخيلند |
---------------------------------------------------------
(1)- ايمان و وجدان: 81.
برگرفته از کتاب عرفان اسلامى نوشته استاد حسین انصاریان