لطفا منتظر باشید

بخش سی و سوم

بحث ما‌ در‌ مورد قسمتى از‌ دعاهاى حضرت سجاد بود ‌و‌ اخيرا مربوط به‌ يك عده از‌ آفات زبان ‌و‌ سخنان ناروايى، كه‌ حضرت در‌ دعاهايشان، متعرض شده بودند ‌و‌ از‌ خدا خواسته بودند كه‌ خدا تبديل بكند حرفهاى ناروا را‌ به‌ صحبتهاى خوب ‌و‌ زيبا ‌و‌ مرضى خدا.
 ‌و‌ در‌ بحث هفته ‌ى‌ گذشته به‌ مناسبت اينكه يك قسمت آفات زبان است كه‌ حضرت متعرض مى شود به‌ طور كلى در‌ باب تكلم ‌و‌ سكوت شرحى عرض كرديم گفتيم سكوت تاكيد فراوان بر‌ روى ‌آن شده است از‌ طريق شرع ‌و‌ عقل، سكوت ‌و‌ خاموش بودن ممدوح است ‌و‌ ستوده. ولى اين نكته را‌ بايد توجه كرد كه‌ مى گوييم سكوت ممدوح است، خود سكوت بالذات نمى شود ممدوح باشد چون سكوت امر عدمى است ترك است نگفتن ‌و‌ ترك ‌و‌ امر عدمى نمى شود اثر مفيدى داشته باشد چيزى كه‌ نيست نمى تواند اثر خوب يا‌ بد داشته باشد ‌و‌ نيستى هم قابل اينكه ممدوح شود نيست ‌و‌ سخن نگفتن يك عدم است ‌و‌ ترك، ولى ترك خاص، اگر ترك يك ترك خاصى شد كه‌ تعبير مى كنند از‌ ‌آن به‌ عدم ملكه، چون عدم دو‌ نوع است: 1- عدم مطلق (هيچ اثرى بر‌ ‌آن مترتب نيست) 2- عدم ملكه (عدم يك چيز) مثلا عدم سخن، عدم تكلم اين مى شود عدم ملكه. اثر مى تواند به‌ اين معنى بر‌ ‌آن مترتب شود كه‌ خود خاموشى اثر بر‌ ‌آن مترتب نيست ولى چون خاموش بودن انسان را‌ حفظ مى كند از‌ خطرهاى تكلم از‌ اين جهت مى گوييم خاموشى خوب است ‌و‌ سكوت ممدوح است. به‌ عبارت ديگر سكوت ممدوح است از‌ اين جهت كه‌ دفع ضرر مى كند نه جلب منفعت، خود سكوت فايده اى ندارد ولى سكوت جلوگيرى از‌ ضرر مى كند يعنى زيانهايى كه‌ ممكن است از‌ ناحيه حرف زدن عايد من‌ بشود وقتى سكوت كنم از‌ ‌آن خطرها مصون مى مانم پس‌ خوبى سكوت اين است كه‌ انسان در‌ حالت سكوت از‌ خطرهاى كلام محفوظ است ولى نمى توانيم بگوييم سكوت مطلقا خوب است سكوت خوب است نسبت به‌ كلامهايى كه‌ زيان آور است يعنى كلامهايى كه‌ انسان بايد نسبت به‌ ‌آن كلامها سكوت كند. دم فرو بندد از‌ سخنهايى كه‌ مضر است ‌و‌ براى آدم خطرناك است اصل اوليه اين است كه‌ انسان ساكت باشد حرف نزند، مگر آنجايى كه‌ يقين پيدا كند كه‌ حرف زدن لازم است، مفيد است، ‌و‌ صلاح است آنجا حرف بزند انسان بايد قبل از‌ حرف زدن اول فكر كند، حساب كند كه‌ گفتن اين سخن بجاست يا‌ بيجاست، مفيد است يا‌ مضر، بعد وقتى تشخيص داد مفيد است ‌و‌ لازم است تكلم كند. وگرنه تا‌ تشخيص نداده باشد كه‌ اين سخن خوب يا‌ بد است حرف نزند. لذا مى گوييم سكوت ممدوح است ‌و‌ الا گاهى بايد تكلم كند آنجايى كه‌ تكلم بايد بكند فرمايش حضرت على (ع) اين است: مى فرمايد تكلم هم بايد بكند مى فرمايد «الصمت كنز وافر... ‌و‌ زين الحليم ‌و‌ ستر الجاهل» از‌ اول مى فرمايد سكوت زينت است براى انسان عاقل ‌و‌ انسانى كه‌ حليم ‌و‌ دانشمند است چون سكوت وقار مى دهد به‌ انسان، زينت مى دهد به‌ انسان، حرف زدن ‌و‌ بخصوص زياده روى در‌ حرف زدن انسان را‌ سبك مى كند پس‌ سكوت زينت است براى حليم، ‌و‌ آدم نادان هر‌ چه ساكت باشد سكوتش سرپوش است براى جهلش


 تا‌ مرد سخن نگفته باشد
 عيب ‌و‌ هنرش نهفته باشد


 پس‌ ساكت كه‌ مى شود هم آدم عالم ‌و‌ جاهل سكوت برايش بهتر است آدم عالم كه‌ حرف بى ربط هم نمى زند وقتى سكوت مى كند وقار ‌و‌ وزنش بيشتر است ‌و‌ زينت ‌و‌ آرايش است برايش ‌و‌ آدم جاهل وقتى حرف نمى زند عيبش مخفى است ‌و‌ ظاهر نمى شود به‌ جهت اينكه آدم نادان كه‌ حرفش مفيد نيست لابد عيبش ظاهر مى شود اين است كه‌ سترالجاهل بعد حضرت مى فرمايد ولى آنجا كه‌ بايد حرف حق بزند سكوت روا نيست. سكوت از‌ حرف حق جاير نيست بلكه در‌ آنجا درباره حق گفتن تكلم بهتر است از‌ سكوت. حتى حرف بى فايده انسان نبايد بزند چون تضييع عمر ‌و‌ صرف عمر است در‌ بيهودگى. آفات زبان بسيار است ولى حضرت شش تا‌ را‌ در‌ اين دعا متذكر شدند اين شش تا‌ عبارت است از‌ اولى «و ما‌ اجرى على لسانى من‌ لفظه فحش»، فحش يكى از‌ چيزهايى است كه‌ آقا اينجا متعرض شدند فحش است كه‌ اصل ريشه اش در‌ لغت يعنى تجاوز از‌ حد، يعنى از‌ حد خارج شدن در‌ گفتار ‌و‌ كردار ‌و‌ هر‌ كارى كه‌ از‌ حد خارج شود اين مى شود فاحش، فحش. همان طورى كه‌ مى گويند غبن فاحش يعنى غبن خيلى زياد، فاحش يعنى از‌ حد گذشته، از‌ اندازه ‌ى‌ معمولش گذشته ولى معروف ‌و‌ متداول اين است كه‌ فاحش ‌و‌ فاحشه ‌و‌ فحشا ‌و‌ فحش را‌ مى گويند: گناهان ‌و‌ بخصوص گناهان بزرگ را‌ مى گويند. فحش، فاحشه، فحشا مثل اينكه در‌ قرآن نسبت به‌ زنا خداوند مى فرمايد
 (و لا‌ تقربوا الزنى انه كان فاحشه ‌و‌ ساء سبيلا.)
 فحش موارد استعمالش زياد است فحش هم مى توانيم در‌ فعل داشته باشيم هم در‌ قول. فحش در‌ فعل يعنى كار زشت كردن، كار بد كردن، حالا فرمايش حضرت در‌ فحش در‌ لفظ است من‌ لفظه فحش، فحش در‌ لفظ چند تا‌ معنا برايش كرده اند ولى همه ‌ى‌ اينها معانى اش برگشت مى كند به‌ يك چيز. بعضى ها گفته اند فحش در‌ كلام يعنى تعدى در‌ جواب يعنى در‌ پاسخ سوال كسى اگر انسان زياده روى كند ‌و‌ تعدى كند ‌و‌ جواب سربالايى يا‌ بى ربط بدهد ‌و‌ يا‌ زياد از‌ حد جواب بدهد اين مى شود فحش. بعضى ها گفتند فحش در‌ قول ‌آن حرفهايى است كه‌ طبع از‌ ‌آن متنفر است. فحش را‌ به‌ معنى دشنام هم مى گوييم ‌و‌ ضرب ‌و‌ شتم هم گفته اند ولى همه ‌ى‌ اينها از‌ مصاديق فحش است. ‌و‌ معناى فحش يعنى زشت، قول فحش يعنى حرف زشت، حرف ناروا، حرف قبيح، اين فحش لفظى است، فحش فعلى كار زشت است. حرف زشت. اين را‌ مى گويند فحش.
 خوب حرف زشت شامل همه ‌ى‌ اينها مى شود كه‌ يكى از‌ مصاديق ‌آن دشنام است لفظى كه‌ طبع از‌ ‌آن متنفر است ‌و‌ انسان بدش مى آيد. فحش به‌ معنى زشت همه اينها را‌ شامل مى شود پس‌ برگشتش اين است. وقتى آقا مى فرمايد زبان مرا حفظ كن ‌و‌ «ما اجرى على لسانى من‌ لفظه فحش» يعنى حرف زشت زدن، حالا حرف زشت زدن دو‌ جور است يك وقت بدگويى است ولى به‌ كسى بد نمى گويى. دشنام كه‌ همان فحش هم شاملش مى شود (درستش دشنام است) دشنام عبارت است از‌ حرف زشت ‌و‌ بدى كه‌ آدم به‌ كسى بزند. به‌ ‌آن مى گوييم، دشنام. در‌ عربى شتم ‌و‌ سب مى گوييم. ولى يك وقت حرف زشت ارتباط  باكسى ندارد خود حرف من‌ فى نفسه حرف زشت است ‌و‌ ‌آن عبارت است از‌ يك عده چيزهايى كه‌ از‌ نظر عرف قبيح است، كه‌ اسمش برده شود. در‌ ميان عرف متداول مردم، مردم بد مى دانند اسم بردن اينها را. مثل عورت كه‌ اسم ‌آن اشياء خاص قبيح است اگر صريحا اسم برده شود در‌ عرف ما‌ چه عربى چه فارسى چه در‌ ملل ديگر اين چيزها قبيح است ‌و‌ شايسته نيست انسان اسمش را‌ صريح ببرد. ‌و‌ اين تعليم را‌ از‌ قرآن داريم. كارهاى مربوط به‌ روابط جنسى را، معمولا اسمش را‌ كسى نمى برد مى گويند اسمش زشت است. با‌ اينكه در‌ قرآن احكام همه را‌ ذكر كرده است ولى با‌ كنايه. مثلا زنى كه‌ حيض است نمى شود نزديكش بروى خدا مى فرمايد ‌و‌ لا‌ تقربوهن... نزديك نشوى به‌ ايشان تا‌ طاهر شوند. يا‌ مى گويد لا‌ مستم النساء... اگر لمس كردى يا‌ اگر طلاقشان دادى قبل از‌ اينكه دست بهشان بزنى يا‌ مضاجعت بكنى. اين تعبيرات، تعبيرات كنايه اى است لفظ فحش يعنى آدم اين الفاظ را‌ صريحا با‌ اسم اصلى اش ببرد، اينها لفظ فحش است ‌و‌ مربوط به‌ دشنام هم نيست. حالا اينها تا‌ چه حدش حرام باشد ‌و‌ چه حدش مكروه باشد كارى نداريم شايد گاهى قبحش به‌ حدى باشد كه‌ حرام همه باشد. خلاصه انسان، آدم مومن وزين ‌و‌ باوقار دريغ دارد زبانش را‌ آلوده به‌ الفاظ زشت بكند. فحش شامل دشنام هم مى شود كه‌ بعدا مى گوييم. بعدش مى فرمايد او‌ هجر كه‌ به‌ معناى هذيان (پرت ‌و‌ پلا گفتن) است زبان مرا مصون بدار از‌ هجر يعنى از‌ پرت ‌و‌ پلا گفتن.
 آدم عاقل ‌و‌ آدمى كه‌ از‌ شرف ‌و‌ وزانت بويى برده باشد نامربوط گويى بسيار زشت است بايد انسان زبانش را‌ از‌ پرت گويى ‌و‌ ياوه گويى محفوظ بدارد. همه مى دانيد ولو اينجا. بين مردم يك ذره اهل ادب، انسانيت ‌و‌ منطق باشد هيچ وقت ياوه گويى نمى كنند ‌و‌ حرف زشت مال مردم سبك ‌و‌ بى حيا ‌و‌ بى ادب است بعد مى فرمايد او‌ شتم عرض، يكى ديگر مى فرمايد ‌و‌ ما‌ اجرى على لسانى من‌ شتم عرض.
 شتم عرض، شتم ‌و‌ سب ‌و‌ بزاء ‌و‌ خنا اينها در‌ عربى همه اش به‌ دشنام گفته مى شود دشنام دادن يا‌ ناسزا گفتن اين را‌ هم شتم بهش مى گويند همه سب هم بزائش مى گويند خنا ‌و‌ فحش هم مى گويند. به‌ سب ‌و‌ دشنام هم فحش گفته مى شود. چيزى كه‌ هست اين جا سب ‌و‌ شتم را‌ حضرت جداگانه ذكر كرده است. مى فرمايد او‌ شتم عرض ‌و‌ آخر جمله مى فرمايد او‌ سب حاضر. ولى در‌ لغت ‌و‌ اصطلاح ادبى شتم ‌و‌ سب را‌ يك معنا مى كنى هر‌ دو‌ آنها به‌ معناى دشنام است ولى اينجا بخصوص با‌ اين اضافه اى كه‌ حضرت كرده است كه مى فرمايد او‌ شتم عرض مى توانيم توجه كنيم كه‌ دشنام هم دو‌ نوع ممكن است باشد يك وقت ناسزا مى گويد به‌ كسى ولى اين دشنام آبروى كسى را‌ نمى برد. مثل الفاظى كه‌ بخصوص در‌ مورد دشنام گفته مى شود هيچ قصدى ندارد آدم غير از‌ دشنام دادن ‌و‌ دشنام آبروى كسى را‌ نمى برد مثل خفه شو، گم شو، بتمرگ، نفست در‌ نيايد اين حرفهايى كه‌ مخصوص براى فحش ‌و‌ دشنام استعمال مى شود ولى اينها آبروريز نيست براى كسى چون ‌آن كس كه‌ مى گويد، معنايش را‌ قصد نكرده بلكه به‌ قصد تحقير يا‌ به‌ قصد توهين ‌و‌ ابراز تنفر اين را‌ گفته است مقصودش واقعا اين نيست كه‌ طرف گم شود يا‌ خفه بشود.
 اين لفظى است كه‌ انشاء مى شود براى دشنام ‌و‌ آبروريزى هم براى طرف نيست يك وقت دشنام با‌ الفاظى است كه‌ با‌ عرض كسى بازى كردن است مثل مادر فلان. خواهر فلان، تو‌ پدرت چكاره بود، مادرت زن هر‌ جايى بود، اين الفاظ هتك آبروى طرف است هر‌ دو‌ بد است ولى دومى بدتر است روى اين حساب مى توانيم بگوييم شايد شتم دشنامى است كه‌ آبروريزى براى طرف است ولى سب اعم از‌ اين است (دشنامهايى كه‌ آبرو نريزد ‌و‌ يا‌ دشنامهايى كه‌ آبرو بريزد) در‌ هرحال هر‌ دو‌ آنها بد است. دشنام گفتن ‌و‌ ناسزا گفتن از‌ بزرگترين گناههاى انسان است ‌و‌ درباره ‌آن در‌ تعليمات اسلامى بسيار تاكيد شده است بر‌ حرمت اين كار ‌و‌ اين كار را‌ از‌ جمله كارهاى افراد فرومايه ‌و‌ پست شمرده است. واقعا هم تا‌ انسان فرومايه ‌و‌ پست نباشد زبان به‌ دشنام بازنمى كند به‌ همين دليل خيلى تاكيد شده است در‌ حرمت آن. امام باقر (ع) مى فرمايد:
 «ان الله يبغض الفاحش المتفحش»
 خداوند انسان بدزبان ‌و‌ بدگو ‌و‌ فحش دهنده را‌ مبغوض دارد خدا دشمنش است ‌و‌ غضب مى كند يا‌ در‌ جاى ديگر حضرت رسول (ص) مى فرمايد:
 «و الفحش ‌و‌ البذاء ‌و‌ السلاطه من‌ النفاق»
 فحش ‌و‌ بزاء ‌و‌ سلاطه همه معنى دشنام دارد حالا جزئياتش ‌و‌ خصوصياتش فرق داشته باشد. فحش دادن حرف زشت زدن، دشنام دادن تندى ‌و‌ خشونت كردن بر‌ ديگران سلاطه به‌ معنى تندى ‌و‌ تغير كردن به‌ ديگران است اينها را‌ مى گويند از‌ نفاق است يعنى كسى كه‌ اهل فحش ‌و‌ سلاطه ‌و‌ بزاء، سب ‌و‌ دشنام باشد. اينها از‌ علايم نفاق است ‌و‌ بعد مى فرمايد:
 «و البذاء من‌ الجفا ‌و‌ الجفا فى النار»
 بزاء جفاست جفا يعنى بدكردن ‌و‌ تندى كردن ‌و‌ شدت خرج دادن به‌ كسى كه‌ ما‌ تعبير مى كنيم از‌ ‌آن به‌ تغير، تغير اين است يا‌ جفا، باز روايتى ديگر كه‌ تاكيد بسيار مى كند در‌ بدى اين، مى فرمايد (حضرت رسول يا‌ امير سلام الله):
 «ان الله حرم الجنه على كل‌ فاحش بذى ء قليل الحياء لا‌ يبالى ما‌ قال»
 خداوند حرام كرده است بهشت را‌ بر‌ هر‌ فحاش بذى ء. فحاش صيغن مبالغه فحش است يعنى بسيار فحش دهنده يعنى كسى كه‌ صفتش ‌و‌ كارش ‌و‌ عادتش فحش دادن است فحش مى دهد ‌و‌ بى حياست واين صفت را‌ دارد كه‌ لا‌ يبالى ما‌ قال ‌و‌ لا‌ ما‌ قيل فيه... ‌و‌ باكم ندارد از‌ اينكه فحش بدهد ‌و‌ باك ندارد كه‌ كسى به‌ او‌ فحش بدهد اين آدم مى گويند خداوند حرام كرده است به‌ او‌ بهشت بدهد بالاتر مى فرمايد
 «فانك ان‌ فتشته ‌و‌ لم تجده الا لغيه او‌ شرك شيطان.»
 اين جور آدم اگر جستجو ‌و‌ وارسى كنى نمى يابى او‌ را‌ مگر ولد زناست يا‌ شرك شيطان. شرك شيطان معنى اش حالا در‌ اخلاق ‌و‌ هم در‌ قرآن است مى فرمايد
 (و شاركهم فى الاموال ‌و‌ الاولاد)
 خدا خطاب به‌ شيطان يكى از‌ حرفهايش اين است كه‌ تو‌ را‌ مسلط كردم بر‌ به‌ اصطلاح بندگان من‌ برو شريك شو آنها را‌ در‌ اموال ‌و‌ اولاد. شرك شيطان مقصودش اين است كه‌ شيطان در‌ مال من‌ شريكت است يعنى وقتى مال از‌ راه حرام صرف مى كند شيطان در‌ مال من‌ شريك است. ‌و‌ يا‌ وقتى فرزند را‌ بد تربيت كردم شيطان شريك من‌ است يعنى يك تكه فرزند مال من‌ است ‌و‌ يك تكه مال شيطان. يعنى آدم اين جورى (دشنام دهنده) يا‌ حتما در‌ نطفه اش خلل است يا‌ زنازاده است يا‌ شرك شيطان. ببين چقدر عمل زشتى است. حرم الجنه كه‌ خدا بهشت را‌ بر‌ او‌ حرام كرده وصفش هم اين كه‌ اين آدم قليل الحيا و... ولى اين تاكيدات در‌ حرمت ‌و‌ آثارى كه‌ در‌ نطفه اش خلل است ‌و‌ شرك شيطان است مال همه جور فحش دادنى نيست چون فحش هم به‌ دو‌ جور است يك وقت انسان در‌ همه ‌ى‌ عمرش گاهى اتفاق مى افتد كه‌ يك دشنام مى دهد به‌ كسى عصبانى مى شود اوقاتش تلخ مى شود بنايش بر‌ فحش دادن نيست. همه كس بر‌ ايشان ممكن است اتفاق افتاده باشد حتى بزرگان هم برايشان ممكن است اتفاق افتاده باشد كه‌ يك وقت دشنام بدهند. البته اين دشنام هر‌ وقت باشد، هرطور باشد حرام است ‌و‌ ناروا، نبايد دشنام بدهند ولى يك وقت هم دشنام ديگرى است كه‌ اين بدتر است كه‌ مصداق اين روايت واقع مى شود ‌و‌ ‌آن كسى است كه‌ عادتش بر‌ فحش دادن است. زبانش زبان لق است، زبانش زبان فحش است معمولا فحش مى دهد ‌و‌ اين صفاتى كه‌ برايش مى گويند براى همين است اول مى گويند فحاش يعنى عادتش فحش دادن است ‌و‌ قليل الحياست يعنى اساسا آدم بى آبرويى است آدمى كه‌ فحش زياد مى دهد اين آدم به‌ آبرويش علاقه مند نيست. ‌و‌ لا‌ يبالى ما‌ قال... ‌و‌ اين آدم، آدمى است كه‌ حرفى ندارد اگر هزار فحش به‌ يك كسى بدهد هيچ باك ندارد ‌و‌ اگر فحش بشنود جايى اش درد نمى آيد اگر اين صفت را‌ پيدا كرد ‌آن وقت تاكيد ‌و‌ حرمت دارد كه‌ اين آدم لابد در‌ نطفه اش خلل دارد يا‌ شرك شيطان است ‌و‌ يا‌ بهشت بر‌ او‌ حرام است مال اين رقم فحاش است البته اين جور فحش دهنده با‌ ‌آن فحش دهنده كه‌ گاهى اوقات فحش مى دهد در‌ يك درجه نيستند ‌و‌ شايد اين صفات ‌و‌ اين عذاب ما‌ ‌و‌ اين خواص ‌و‌ آثارى كه‌ براى اين فحش دهنده حضرت مى فرمايد شامل او‌ نشود يعنى كسى كه‌ در‌ عمرش يكبار، دوبار گاهى اتفاق مى افتد فحش مى دهد نه! البته دچار گناه كبيره شده است فحش ‌و‌ دشنام دادن از‌ گناهان بزرگ است ‌و‌ گاهى مى رسد به‌ اكبر كبائر. اين است كه‌ انسان از‌ اين همه رواياتى كه‌ تاكيد شده عقل هم داشته باشد توجه مى كند كه‌ اين دشنام دادن بسيار بدكارى است از‌ نظر عقلى ولو اگر وعده ‌ى‌ عذاب هم داده نشده بود آدمى كه‌ به‌ درجه اى از‌ كرامت انسانيه ‌و‌ شرافت انسانيه رسيده است به‌ وزن خود معتقد ‌و‌ يا‌ متعهد است امكان ندارد زبانش را‌ به‌ دشنام آلوده كند چون دشنام دادن جهات متعدد است در‌ قبح ‌و‌ بدش، يعنى جهت مفسده اش يكى ‌و‌ دو‌ تا‌ نيست، دشنام دادن مفسده اش بسيار است از‌ اين جهت است كه‌ در‌ شرع اسلام بسيار تاكيد شده است كه‌ دشنام ندهيد براى اينكه يكى اثرش اين است كه‌ خود انسان را‌ سبك مى كند ‌و‌ اين كمترين اثرى است كه‌ در‌ هر‌ دشنامى هست كسى كه‌ دشنام مى دهد خودش را‌ سبك مى كند. كسى كه‌ دهانش لق است زبانش زشت است زشت حرف مى زند با‌ مردم از‌ نظر مردم ساقط مى شود.
 مردم او‌ را‌ به‌ نظر احترام نمى نگرند او‌ را‌ تحقير مى كنند حرف سبك ‌و‌ زشت انسان را‌ در‌ نظر مردم زشت مى كند پس‌ يكى اثر كوچك ‌و‌ اولى دشنام دادن اين است كه‌ ميان مردم آبرويش مى رود. پيش مردم اگر اسم كسى كه‌ فحاش است ‌و‌ زبانش لق است مى برى اصلا پشتشان مى لرزد. احترامش نمى كنند اين مبتذل مى شود پس‌ انسان مومن ‌و‌ عاقل نبايد كارى كند كه‌ قولش سبك ‌و‌ خوار شود دشنام دادن موجب ذلت ‌و‌ خوارى، سرافكندگى ‌و‌ سبكى است پس‌ اين يك جهتش كه‌ دشنام دادن حرام است ‌و‌ اما جهات ديگر دشنام. دشنام دادن خودش ايذاء است يعنى اذيت كردن، آزار رساندن كه‌ اگر دشنام به‌ مومن باشد ايذاى مومن است ‌و‌ ايذاى مومن از‌ هر‌ گناهى بالاتر است يعنى آزار رساندن به‌ مومن. آدم مسلمان آزارش نبايد به‌ كسى برسد مگر آزارهايى كه‌ به‌ موجب حكم شرعى ‌و‌ حدود شرعى لازم است به‌ دست او‌ اجرا شود ‌و‌ الا خود به‌ خود ‌و‌ بى جهت هيچ كس را‌ نبايد آزار داد.
 ميازار، مورى كه‌ دانه كش است  
 كه‌ جان دارد ‌و‌ جان شيرين خوش است  
 آزردن هر‌ جاندارى ولو مورچه ولو حيوان، نمى گوييم گوسفند را‌ مى كشيم ‌و‌ يا‌ حيوانات موذى را‌ مى كشيم ‌آن مجاز شرعى است ‌و‌ خود خداوند گوشت گوسفند يا‌ گاو را‌ براى ما‌ حلال قرار داده است. ولى اگر غير از‌ اين باشد بى جهت آزار دادن حتى حيوانات براى مسلمانان جايز نيست. حتى آزار دادن كافر. البته كافر ممكن است احكامى داشته باشد كه‌ اجرا كنيم مثلا كافر حربى حكمش كشته شدن باشد ما‌ برويم بكشيم ‌و‌ يا‌ در‌ حدود شرعيه كسى كه‌ زنا كرد ‌و‌ يا‌ شرب خمر كرده است تازيانه اش مى زنيم اين حكمش شرعى است حد شرعى است ولى در‌ غير حد ‌و‌ تعزير شرعى حتى كافر ‌و‌ فاسقى، آزار رساندن به‌ كسى براى ما‌ جايز نيست. چه رسد به‌ اينكه آزار به‌ برادر دينى برسانيم ‌و‌ فحش يكى از‌ چيزهايى است كه‌ آزار مى دهد انسان را‌ بلكه فحش دادن به‌ انسان شرافتمند آزارش به‌ مراتب بيشتر از‌ آزار مالى ‌و‌ جانى است چنانكه در‌ شعر عربى مى فرمايد:


 جراحات السنان لها التئام
 ‌و‌ هل‌ يلتام ما‌ جرح اللسان


 زخمهاى نيزه ‌و‌ شمشير مرهم دارد ولى زخم زبان مرهم ندارد ‌و‌ دشنام زخم زبان است ‌و‌ زخم زبان زدن بالاترين آزار است. البته طرف فرق دارد ‌و‌ هرچه انسان شرافتمندتر باشد فحش برايش آزارش بيشتر است بلكه اگر آدم خيلى بى سر‌ ‌و‌ پايى باشد كه‌ باك نداشته باشد چيزى درباره اش بگوييد استثناست ‌و‌ الا اگر انسان عنايتى به‌ شان ‌و‌ آبروى خودش داشته باشد دشنام آزارش مى دهد اين است كه‌ اگر خيلى ها صد تازيانه بر‌ سرشان بزنى حتى زخم بزنى واقعا برايشان آسانتر است از‌ اينكه به‌ آنها زخم زبان بزنى دشنام بدهى آدمهاى معمولى هم تقريبا همين طورند كه‌ آزار نبيند آدم معمولى نيست پس‌ دشنام دادن، آزار رساندن به‌ ديگرى است ‌و‌ چيزى كه‌ موجب آزار مى شود بدترين كار است باز دشنام دادن جهت بعدى اش اين است كه‌ دشنام مستلزم عداوت ‌و‌ دشمنى ميان افراد مى شود شما كه‌ فحش دادى به‌ كسى بالاخره دعوا مى كنى فحش دادى دشمن مى شود كينه ات را‌ در‌ دل مى گيرد تو‌ كينه اش را‌ در‌ دل مى گيرى عداوت سرايت مى كند ‌و‌ در‌ عقل ‌و‌ در‌ شرع اسلام هيچ گناهى بالاتر از‌ اعمال ‌و‌ افعالى كه‌ موجب عداوت ‌و‌ دشمنى بين مسلمانان مى شود ‌و‌ يا‌ بين هر‌ كس مى شود نيست. انسان نبايد كارى بكند كه‌ ايجاد عداوت بكند بين خود ‌و‌ ديگران ‌و‌ بخصوص بين مومنان پس‌ اين هم يك جهت ديگر از‌ جهات بدى دشنام. بدى ديگرى كه‌ دشنام دارد اين است كه‌ معمولا اگر دشنام دادى دشنام همه مى شنوى. طبيعتا انسان اگر دشنام بدهد خوب بايد آماده براى دشنام شنيدن باشد دشنام هم مى شنود كه‌ اين خود براى انسان خفت ‌و‌ ذلت است. اگر دشنام نمى دادى دشنام به‌ تو‌ نمى داد. پس‌ خودت باعث شدى به‌ تو‌ دشنام بدهد اين است كه‌ مساله دشنام به‌ اصطلاح گناهان زبانى ديگر بعضى هاست كه‌ استثنا دارد يعنى بعضى جاها اجازه داده شده غيبت كه‌ بعدا اشاره مى كنيم در‌ بعضى جاها غيبت حرام نيست خيلى كم است مى رسيم مى گوييم دروغ گاهى اوقات حرام نيست حرمتش برداشته مى شود جايى كه‌ دروغ مستلزم حفظ جان ‌و‌ مال ‌و‌ آبروى كسى بشود ولى دشنام چيزى است كه‌ هيچ وقت جايى ندارد كه‌ دشنام دادن خوب باشد بسيارى از‌ گفتارها ‌و‌ كردارها طورى است كه‌ مى شود وجهى بر‌ ‌آن عارض شود كه‌ قبحش را‌ كم كند يا‌ قبحش را‌ بردارد ولى دشنام در‌ تحت هيچ شرايطى قبحش برداشته نمى شود هر‌ كس ‌و‌ هر‌ كجا كه‌ باشد هر‌ وقت كه‌ باشد دشنام دادن كار خوبى نيست هم از‌ نظر عقل ‌و‌ هم از‌ نظر شرع. در‌ شرع اسلام خداوند مى فرمايد اگر كسى به‌ تو‌ دشنام هم بدهد آدم اگر مومن متعهد به‌ ايمان باشد پس‌ دادن دشنام هم كار زشتى است ‌و‌ بد است ‌و‌ بايد انسان دشنام پس‌ ندهد اگر بنا بود قبح نداشته باشد يكى اش همين جا بود ولى اين جا هم دشنام قبيح است. مومن ‌آن است كه‌ در‌ مقابل دشنام حرف خوب بزند ‌و‌ يا‌ لااقل سكوت كند در‌ مقابل دشنام نه آنكه بايستد در‌ برابر دشنام دهنده ‌و‌ او‌ هم بنا كند به‌ دشنام دادن. روايت از‌ حضرت موسى بن‌ جعفر سلام الله عليه است كه‌ مى فرمايد كسى صحبت كرد اگر دو‌ نفر به‌ هم فحش بدهند چطور است آقا فرمودند: كسى كه‌ آغازگر فحش است ظالمتر است مى فرمايد:
 «البادى اظلم ‌و‌ وزره ‌و‌ وزر صاحبه عليه ما‌ لم يعتد المظلوم»
 ‌و‌ گناه خودش (اولى كه‌ فحش داده) ‌و‌ گناه ديگرى (پاسخ به‌ فحش داده) هر‌ دو‌ به‌ شانه اوست. چرا؟ چون اگر من‌ او‌ را‌ فحش نمى دادم او‌ مرتكب اين گناه نمى شد آدمى كه‌ اول فحش داد گناهش مضاعف است هم گناه خودش ‌و‌ هم گناه اينكه باعث اين شد كه‌ او‌ هم فحش بدهد دو‌ تا‌ گناه.
 ما‌ لم يعتد المظلوم... در‌ يك روايت است ‌و‌ در‌ يك روايت ما‌ لم يعتذر الى المظلوم يعنى بادى ظالمتر است «وزر» ‌و‌ گناهش دو‌ چندان است مگر آنكه از‌ مظلوم عذر بخواهد كه‌ اگر آمد عذر خواست ديگر از‌ گناهش برداشته مى شود ‌و‌ هم گناه خودش هم گناهى كه‌ از‌ ناحيه او‌ بر‌ گردنش است. ما‌ لم يتعد المظلوم يعنى ‌آن بادى، ‌آن كس كه‌ آغازگر فحش است دو‌ تا‌ گناه مضاعف دارد ‌و‌ ظالمتر است ولى تا‌ وقتى كه‌ ‌آن مظلوم هم تعدى نكرده باشد. يعنى اگر مظلوم آمد زيادتر از‌ ‌آن اندازه كه‌ او‌ فحش داده فحش داد اين ديگر ‌آن وقتى نيست كه‌ مى گوييم گناه دو‌ تا‌ بر‌ گردن اوست نه! چون اگر مظلوم تعدى كرد اين ديگر گناهش گردن خودش است ‌آن تكه اى كه‌ زياده روى كرده است گردن او‌ نيست. در‌ هر‌ حال از‌ روايات استفاده مى شود كه‌ گويى آغازگر فحش بدتر است ولى فحش پس‌ دادن هم درست نيست يكى ديگر در‌ مساله فحش حالا هيچ كس به‌ هيچ بهانه اى نمى تواند فحش بدهد، خوب باشد يا‌ بد. بعضى ها مى گويند فلانى آدم بدى است فحشش مى دهم. به‌ آدم بد كه‌ نبايد فحش داد مومن يا‌ كافر باشد به‌ آدم كافر نبايد فحش داد. خداوند نسبت به‌ مساله اولى آيه شريفه هم بخوانم كه‌ مى فرمايد دشنام نبايد پس‌ دشنام بدهند. خداوند در‌ قرآن صفات بندگان خدا را‌ كه‌ مى شمارد در‌ آخر سوره فرقان (و عباد الرحمن الذين... ‌و‌ اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما) بندگان شايسته خدا كسانى هستند كه‌ مشى آنها روى زمين آرام است ‌و‌ اينها اين طور هستند كه‌ اگر نادانان روبرو شوند حرفى بزنند قالوا سلاما. به‌ جاى اينكه پس‌ دهند دشنام را‌ يا‌ حرف زشتى كه‌ زد به‌ او‌ برگردانند قول سلام به‌ او‌ مى گويند يعنى قول سالم ‌و‌ آرام ‌و‌ آرامش دهنده. اينجا هم مساله سب است خداوند در‌ قرآن مى فرمايد سب كافر هم نبايد بكنند مى فرمايد در‌ سوره ‌ى‌ انعام، (و لا‌ تسبوا الذين يدعون من‌ دون الله) خدا به‌ پيامبر امر مى كند، به‌ مسلمانان امر مى كند به‌ كفار دشنام ندهيد كه‌ اين دشنام شما باعث مى شود آنها هم دشنام بدهند، دشنام خدا بدهند دشنام شما بدهند، فرق ندارد پس‌ دشنام دادن كه‌ هيچ فايده اى بر‌ ‌آن مترتب نيست ممكن است طرف دشنام پس‌ بدهد ‌و‌ آدم از‌ كافر هم دشنام گرفته باشد اگر دشنام را‌ پس‌ هم ندهد، به‌ كافر هم نمى شود دشنام داد اميرالمومنين «عليه السلام» ديدند، در‌ جنگ صفين در‌ شام بين اصحابش به‌ اصحاب معاويه بد ‌و‌ بيراه مى گويند حضرت مى فرمايد لا‌ تسبوا اله الشام... دشنام به‌ اهل شام ندهيد ‌و‌ من‌ ناخوش دارم ‌و‌ شايسته نمى دانم كه‌ اصحاب من‌ ‌و‌ مومنان زبانشان به‌ سب آلوده بشود اين سب ‌و‌ دشنام براى خاطرخواهى طرف نيست. چرا البته خاطر كسى را‌ نبايد آزرد ولى عمده اين است كه‌ خود انسان را‌ سبك مى كند. انسان مومن بايد كرامت خودش را، شرافت خودش را‌ بالاتر از‌ اين بداند كه‌ زبانش را‌ آلوده به‌ حرف زشت كند ولو طرف كر باشد حتى در‌ روايات ما‌ هست كه‌ منع كردند به‌ حيوان هم فحش ندهيد حيوان چيزى نمى فهمد حيو.ان احترام را‌ نمى فهمد پس‌ اسلام مى خواهد، اصلش زبان انسان مومن ‌و‌ آدم مسلمان به‌ قدرى پاك باشد ولو طرف استحقاق داشته باشد ‌و‌ نفهمد ولى مى خواهد خودت را‌ بالاتر از‌ اين بدانى مومن بالاتر از‌ اين است كه‌ حرف زشت دشنام از‌ دهانش دربيايد. در‌ آيه شريفه سوره ‌ى‌ حجرات هم هست در‌ هر‌ حال نتيجه ‌ى‌ اين صحبتهاى ما‌ مى شود كه‌ سب ‌و‌ دشنام كه‌ هر‌ دو‌ در‌ كلام حضرت است با‌ تفاوت جزئى كه‌ عرض كردم به‌ طور كلى دشنام بد ‌و‌ بيراه گفتن حالا چه اين بد ‌و‌ بيراه با‌ كسى هم آدم طرف نباشد حرف زشت بزند ‌و‌ يا‌ دشنام بدهد ‌و‌ بد بگويد به‌ كسى. كه‌ اين از‌ بدترين كارها ‌و‌ اكبر كباير است خداوند به‌ حق محمد ‌و‌ آل‌ محمد زبانهاى همه ‌ى‌ ما‌ را‌ از‌ خطا ‌و‌ ضرر حفظ فرمايد.


  ‌و‌ السلام عليكم ‌و‌ رحمه الله ‌و‌ بركاته  

برچسب ها :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه