
بخش سی و ششم
در اينجا امام سجاد سلام الله عليه چند تا دعا مى كند اول بر روش هميشگى كه در هر فصلى بود درود مى فرستد بر محمد و آل محمد پس از درود مى فرمايد خدايا چنان كن كه ستم بر من نرود و حال آنكه تو قادرى و توانايى كه دفع ظلم و ستم از من بكنى و همچنين خدايا من طورى باشم كه ظلم نكنم در حالى كه تو توانايى كه جلوى ظلم مرا بگيرى و مانع شوى مرا از ظلم، و لا اضلن و قد امكنتك هدايتى و خدايا من به گمراهى نيفتم و به بيراهه نروم و حال آنكه براى تو امكان دارد كه مرا هدايت كنى. و لا افتقرن و من عندك وسعى و خدايا من به بينوايى و فقر نيفتم در صورتى كه گشايش زندگى من به دست توست و لا اطغين و من عندك وجدى و خدايا كار من به طغيان و سركشى نكشد هنگامى كه داراى ثروت و مال شدم منجر به اينكه من طغيان و سركشى بكنم در صورتى كه آنچه من دارم از مال و منال از توست. اينها چهار دعاست كه در اينجا حضرت مى كند يعنى چهار صفتى كه موجب بدبختى و شقاوت انسان است و مانع از وصول و فوز انسان است به كمالاتى كه استعداد آن را دارد. اينها را حضرت مطرح مى كند و پناه مى برد به خدا و دست توسل به فضل و كرم الهى دراز مى كند و خواهش مى كند كه خدايا مرا از اين خصلتها بركنار دار. يكى از آن چيزهايى كه مطرح مى كند ظلم است حضرت پيش خدا التماس مى كند طورى باشد كه هم ظلم نكنم هم كسى بر من ظلم نكند.
ظلم يعنى چه؟ معنى آن واضح است ولى براى اينكه توضيح داده شود بسيارى از الفاظ هست كه معناى آن به طور اجمال در ذهن همه كس هست. همه كس مى دانند ظلم چيست؟ ولى اگر بخواهند تعريف كنند و بيان كنند شايد نشود.
اصل معناى ظلم عبارت است از قرار دادن چيزى در غير موضع خودش، هر چيزى جايى دارد هر كارى جايى دارد موضعى دارد انسان اگر چيزها را در غير موضع خودش بگذارد اين مى شود ظلم. به عبارت ديگر كارى بيجا. ما در فارسى مى گوييم اين كار بيجايى است كه مى كند. كار بيجا كردن ظلم است. ظلم كارى است كه انسان نبايد انجام دهد و چيزى كه نبايد در اين مقام گذاشته شود در آن مقام بگذارد.
در مثل عربى هست كه من استرعى الذئب ظلم، اينجا ظلم را خوب معنى مى كند اگر كسى گرگ را به شبانى بگيرد يعنى گرگ را خواسته باشد حافظ گله بكند ظلم كرده است. چون گرگ گوسفند را تباه مى كند و مى درد، اگر يك گرگ توى گله بيفتد همه ى گله را فاسد و تباه مى كند آن وقت انسان حفظ گله را از گرگ انتظار داشته باشد اين كار بيجاست اين كار بى موقع ظلم است.
به عبارت ديگر كار را به دست كاردان سپردن عدل است عدل اين است كه كار را به موقع خودش آن طورى كه شايسته است انجام دهى. ظلم يعنى كار را به غير كاردان بسپارى در غير مورد خودش كه نبايد اين كار را انجام دهى، بر وجهى كه بايد اين كار را انجام دهى برخلاف آن وجه انجام بدهى اين ظلم است. خلاصه هر كار ناروا و ناجورى كه انسان، به اصطلاح انجام بدهد كه نبايد اين كار در اينجا انجام شود اين را مى گويند ظلم. مقابلش عدل يعنى هر كارى را به جاى خود انجام دادن و هر چيزى را به جاى خود نهادن و همان معنايى كه ما در عدل الهى مى گوييم.
عدل خدا يعنى خدا در دستگاه آفرينش همه چيز را در جاى خود قرار داده، همه چيز را به موقع خود انجام داده است. عالم را بر روى بهترين نظام و قانون خلق نموده است، اين را مى گوييم عدالت خدا. پس ظلم بالاخره معنايش كار بيجا كردن است.
اين معنا اشكالى ندارد همه كس هم همين طور مى داند ظلم را. ولى سر مصاديقش شايد اشكال پيدا كند يعنى نظرها فرق كند. ممكن است بعضى نظرها و عقيده ها اين باشد كه فلان كارى كار بيجايى نيست و كار درستى است كه انجام داده است ولى نظر من اين باشد كه نه اين كار، كار بيجايى بوده و جايش اينجا نبوده است. در اين صورت ممكن است اختلاف نظر پيدا شود.
پس ما بايد معيارى به دست بياوريم كه با آن معيار بتوانيم تشخيص بدهيم كه اين كار آيا كار بجايى است يا بيجاست. گو اينكه اغلب كارهاى جهان، همان عقول معمولى، اشخاص معمولى، كليه مردم عالم مى فهمند كه اين كار بيجايى است، يا كار بجايى است. ولى در عين حال در بعضى موارد شايد عقايد فرق بكند يكى بگويد نه اين كار، كار بيجايى نيست، يكى بگويد نه اين كار، كار بجايى است. پس ما بايد ميزان و معيارى به دست بياوريم تا بفهميم چه جور كارى ظلم است و چه جور كارى ظلم نيست. ما چطور بفهميم كه اين كار جايش اينجا هست يا نيست خيلى موارد انسان با عقل خود مى تواند بفهمد مثل آزار كردن به حيوان يا انسان بدون جهت، معلوم است كه اين كار بيجايى است. نظاير اينها خيلى است كه انسان مى فهمد كه ظلم است و كار بيجايى است. ولى در بعضى جاها ممكن است باعث اختلاف و اشتباه شود. براى ما كه مسلمان هستيم و عقيده به خدا و شريعت آسمانى داريم خيلى براى ما آسان است ميزان ظلم و عدل خيلى براى ما آسان است كه تشخيص بدهيم. چطور است؟ بايد بگوييم هر كارى كه شرع مقدس اسلام آن را روا كرده و جايز شمرده است، جايز به معنى اعم يعنى يا واجب يا مستحب يا مباح. اين كار، كار درستى است و عدل و چنانچه شرع چيزى را ناروا دانسته و حرام كرده و معصيت دانسته است آن كار، كار نارواست، نابجاست و كار نابجا ظلم است. بنابراين براى ما متدينها و آنهايى كه قائل به مذهب و دين هستند ميزان معلوم است كه چه كارى شايسته و درست و بجاست و چه كارى ناشايست و بيجا.
خلاصه مى شود كار بيجا و بجا يعنى ظلم و عدل. ظلم و عدل خلاصه مى شود در معصيت و طاعت يعنى هر معصيتى ظلم است و هر طاعتى عدل. عدل عبارت است از اطاعت خدا، فرمانبردارى خدا، يعنى هر كارى خدا گفته است من بكنم، بكنم و هر كارى خدا گفته است ترك كنم، ترك كنم اين عدل است و ظلم مال آنجايى است كه من برخلاف دستورات شرع رفتار كنم. پس كار بجا و بيجا براى ما متدينها و معتقدان به خدا و رسول خيلى واضح است كه هر چيزى كه در شريعت آن را حرام قرار داده است آن كار ظلم است و نبايد بكنند و هر كارى كه واجب قرار داده شده و مباح، آن كار بيجايى نيست و عدل است. خداوند تعالى در قرآن هميشه ستمكاران و فاسقان و مجرمان و مشركان و كفار يعنى هر كه از فرمان خدا سرپيچى دارد او را به نام ظالم مى خواند. اين همه اسم ظلم كه در قرآن است:
(ان الله لا يهدى القوم الظالمين)
(و ما ظلمناهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون.)
(و لو ترى اذ الظالمون فى غمرات الموت.)
اين ظالمون مساوق با فاسق و فاجر است. يعنى خدا كسى كه مشرك باشد كافر باشد بت پرست باشد منافق باشد فاسق باشد، خلاف شرع بكند اعم از اينكه فسق جنبه مردمى داشته باشد يا غير مردمى هرچه هست آنها را خدا ظالم مى داند و ظالم هم هست چون هر كه برخلاف دستورات شرع عمل كند ظلم كرده است حال به اين اعتبار كه ظلم عبارت است از يك تجاوز، يك تعدى از حد، مساوق است با تجاوز كردن و از حد خود خارج شدن و حقى را پايمال كردن. ظلم اين معناها را مى دهد آن وقت نسبت به اين كه اين كار من حق چه كسى را رعايت نكرده باشد و حق چه كسى را پايمال كرده باشد اين را مى گوييم ظلم بر آن كس، مثلا اگر مال شما را بردم ظلم كردم بر شما، يا اگر مال زيد را بردم ظلم كردم بر او، و اگر نسبت به حيوان اذيت كردم ظلم كردم بر آن حيوان. آن وقت به اين اعتبار ظلم، سه رقم است. يعنى سه جنبه ظلم ممكن است وجود داشته باشد يكى ظلم بر خدا، يكى ظلم بر خود، يكى هم ظلم بر مخلوق خدا. البته ظلم بر خدا، يك تعبير مسامحى است خيلى درست نيست. ظلم بر نفس يا ظلم بر مخلوق هم سه قسم است. ظلم بر خدا چطور؟ به جهت اينكه ما خودمان و هرچه متعلق به ماست و هرچه در عالم است اين ملك حقيقى خداست و حقيقت ملكيه.
يعنى ملك حقيقى چون خدا مالك حقيقى است، ما كه مالك نيستيم، ملك ما ملك اعتبارى است. ملكى است كه اعتبار كرده اند، جعل كردند قرارداد اجتماعى است يا، قرارداد شرعى است كه گفتند به اين اعتبار ملك توست. و الا ملك ما نيست همه ى اينها عاريتى است هيچ چيز ملك ما نيست. ملك حقيقى مال كيست؟ مال خدا، خداست كه مالك حقيقى همه ى عالم است. من جمله مالك من، مالك همه چيز من است مالك وجود من است، مالك دست من است. مالك پاى من است. مالك نفس من است. مالك كار من است. پس شما هر كارى كه خواسته باشيد انجام بدهيد چون اشهر مصاديق غصب تصرف در ملك غير است بدون اذنش، بدون رضايش، اين روشنترين ظلمهاست.
من اگر بيايم در ملك شما، بى اذن شما تصرف بكنم، از دستتان بگيرم يا بى اذن شما بيايم در خانه ى شما بنشينم اين ظلم است. اين ظاهرترين انواع ظلم است. پس اگر در ملك خدا كسى بى اذن خدا تصرف بكند اين ظلم است بر خدا به اين اعتبار ظلم است پس هر معصيتى كه ما گفتيم ظلم است. به اين اعتبار ظلم است كه ظلم بر خداست، يعنى تصرف كرد انسان در ملك خدا بدون اذن خدا. و اين خود ظلم است. همين باز در هر معصيتى ظلم بر نفس هم هست يعنى انسان بر خودش هم ظلم كرده است. چرا چون حق خودش را از بين برده و پايمال كرده است. به جهت اينكه انسان ترقى و كمالش و شكوفا شدن استعدادش و طى كردن مدارج كمالش به اين است كه اطاعت خدا بكند. با اطاعت خدا و بندگى خداست كه انسان ترقى مى كند. آخرت پيدا مى كند. دنيا پيدا مى كند. كمالات نفسانى پيدا مى كند.
پس شما كه معصيت مى كنيد جلوگيرى كرده اى از ترقى نفس، جلوگيرى كرده اى از كمال نفس، و خلاصه ظلم كرده اى بر نفس خودت. پس هر ظلم بر خدا، ظلم بر نفس هم هست. آن وقت چيز ديگرى كه اضافه مى شود و ممكن است آن نباشد ولى آن هم مى شود سربارش و آن ظلم بنده بر بنده است. ظلم كردن بر بندگان خدا كه اين بالاترين مرتبه هاى ظلم است چون آن دو قسم ظلم قابل آمرزش است.
يعنى آن دو قسم ظلم اكثرشان قابل آمرزش است ولى اين ظلم ظلم عباد، بعضهم لبعض، يعنى بندگان كه بعضى بر بعضى ظلم بكنند يعنى تجاوز بر حقوق يكديگر بكنند اين ظلم، از همه ى ظلمها بالاتر است يعنى كارش سخت تر است. البته معصيت بر خدا كردن بالاتر از همه چيز است ولى آن ممكن است گذشت داشته باشد. حضرت اميرالمومنين سلام الله عليه مى فرمايد:
«الا و ان الظلم ثلاثه فظلم لا يغفر، و ظلم لا يترك، و ظلم مغفور لا يطلب.»
ظلم سه قسم است:
ظلمى كه مسلما خدا نمى آمرزد و آن شرك به خداست شما اگر مشرك باشيد امكان ندارد شرك را خدا بيامرزد اگر با شرك از دنيا بروى خدا نمى آمرزد.
(ان الله لا يغفر ان يشرك به)
و در جاى ديگر مى فرمايد:
(يغفر الذنوب جميعا،)
شرك خدا را نمى بخشد اين ظلم بالاترين ظلمهاست. خدا در قرآن مى فرمايد:
(ان الشرك لظلم عظيم.)
همانا به تحقيق شرك ظلم عظيم است اين جور ظلم حضرت اميرالمومنين (ع) مى فرمايد سه قسم است يك قسمش كه خدا نمى آمرزد و آن ظلمى است كه عبارت است از شرك و ظل لا يترك يعنى بعضى ظلمهاست كه خدا وانمى گذارد ترك نمى كند حالا قسم سومش را بگويم.
يك عده گناهان هم هست كه خدا ممكن است بيامرزد، يك عده گناهان هم هست كه خدا به تنهايى اين گناه را نمى آمرزد تا نروى به طرفى كه به او ظلم كرده اى راضى اش نكنى و حقش را پس ندهى خدا امكان ندارد كه بيامرزدت. يك روايت نظير اين در باب غيبت هفته ى قبل خواندم ظلم بر عباد به قدرى به ظلم بندگان در قرآن تاكيد شده و از روايات و ادعيه استفاده مى شود كه از بدترين گناهان ظلم بر بندگان خداست چيزى كه خدا نمى گذرد تا آن بنده بگذرد. خلاصه اين ظلمى كه آقا حضرت امام سجاد در اين دعا مطرح كرده اين نوع ظلم است، يعنى نظرش به اين نوع ظلم است ولو اين ظلم مشتمل بر آن ظلمها هم هست ظلم بر بنده كه بكنى هم ظلم به خدا و هم ظلم به خود كرده اى و هم ظلم به بنده ولى معمولا در محاورات ما يا حتى در كتب وقتى معمولا ظالم مى گويند و يا در آنجايى كه در بسيارى از اخبار وقتى عقوبتهاى ظالم را مى گويند مقصود از ظالم، ظالم بر عباد است يعنى كسى كه بر بندگان خدا ظلم مى كند. الان كلام حضرت متوجه به اين است كه مى گويد:
«و لا اظلمن و انت مطيق للدفع عنى» يعنى كسى بر من ظلم نكند و لا اظلمن يعنى من بر كسى ظلم نكنم اين دو نوع ظلم را آقا متعرض شده است.
اين دو جمله ى اول آقا در اين دعا ظلم را مطرح كرده و طلب كرده است از خدا كه هم كسى بر او ظلم نكند و هم او نسبت به كسى ظلم نكند. نياز به طول و تفصيل نيست كه ظلم بر بندگان خدا كردن چقدر بد است. در روايت دارد كه ذيل آيه ى شريفه (ان ربك لبالمرصاد) كه در سوره ى فجر است كه بعد از قسمها خدا مى فرمايد به درستى كه پروردگار تو در كمين نشسته است مى دانيد تشبيه مرصاد يعنى در كمين نشستن. مثلا اگر كسى بخواهد كسى را شكار كند و يا حيوانى را تير بزند كمين مى نشيند. كمين مى نشينند كه ضربه بزنند به كسى. خدا در كمين است. آن وقت تفسير مى كند در روايت كه اين مرصاد و كمين كه خدا مى گويد (ان ربك لبالمرصاد) مرصاد قنطره اى است در صراط كه اگر كسى مظلمه اى داشته باشد از عباد، امكان ندارد خدا از آن بگذرد تا اينكه آن بنده اى كه بر آن ظلم كردى از تو بگذرد اين است ظلم از بدترين گناهان است حتى شرك. ولى اگر موفق شد و موحد شد خدا شركش را مى آمرزد، وقتى توحيد آورد خدا مى آمرزد.
ولى كسى كه مال كسى را برده و يا آزار و اذيت به كسى رسانده است او هرچه باشد جز اينكه آن طرف راضى شود يا آن ظلمى كه به آن كرده است پس بدهد ديگر هيچ چاره اى نيست.
«الظلم ظلمات يوم القيامه»
(و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون)
مپنداريد كه خدا غافل شده باشد از ظالمان. خدا در مرصاد ظالمان است.
خيلى اخبار كوبنده و زننده اى هست كه بدن آدم مى لرزد در تاكيد در حرمت ظلم، قبح ظلم، به قدرى اخبار فراوان است همه تان كم و بيش مى دانيد. و لا اظلمن پيداست كه حضرت پناه مى برد به خدا كه مبادا با آنكه تو قادرى و مى توانى دست مرا از ظلم كوتاه كنى مبادا من ظلم بكنم. يعنى تو توفيقم بده كه ظلم نكنم.
عمده در الظالمون است. مكرر در ضمن صحبتهايمان به مناسبت دعاى حضرت عرض كردم اين دعاهاى ماثوره از معصومين همه اش تعليم و تربيت است كه ائمه اطهار ما در پيش گرفتند و بهترين مكتب و بهترين وسيله ى تعليم و تربيت اسلامى همى دعاهاست چون دعاها همين مطالبى است كه حضرت مطرح مى كند يا در دعاهاى ديگر، اين مطالب را تذكر مى دهند معارف اسلامى به انسان ياد مى دهند عرفان دارد اخلاق دارد مطالب اجتماعى و سياسى دارد همه ى اينها در اين دعاها وجود دارد و در محتواى دعاها همه ى اين چيزها هست. پس من جمله الان كه آقا مى گويد نبايد جورى باشد كه من ستم بكشم معلوم مى شود سمتمكشى كار خوبى نيست و اين چيزى است كه درست در ذهن ما جا نيفتاده است كما اينكه فقر هم كه مى گويد لا افتقرن و من عندك وسعى فقر هم معلوم مى شود چيز خوبى نيست خلاصه اينجا آقا خواهش مى كند كه خدايا تو دست ظالمان را از سر من كوتاه كن. پس ظلم كشيدن صفت خوبى نيست كه انسان ظلم بكشد. آن وقت ظلم هم كه نبايد بكشد حالا حضرت به صورت دعا مى گويد.
ولى ما نبايد اين طور بگوييم كه بياييم حالا دست و پا را روى هم بگذاريم خودمان دفع ظلم نكنيم بعد بگوييم خدايا دست ظالم را از سر ما كوتاه كن. نه اين روش برخلاف روش اسلام و عقل و همه ى اينهاست. پس حالا كه مظلوم شدن خوب نيست و امام خواهش مى كند كه خدايا طورى باشد كه كسى بر من ظلم نكند پس معلوم مى شود تحريك مى كند آدم را كه ما بايد آن شروط مظلوم نشدن را كه در درست خودمان است انجام بدهيم. آن وقت از خدا بخواهيم ك ه خدا يارى كند. ولى اين طور نيست كه ما تن به ظلم در دهيم و بگوييم خدايا دفع ظلم از ما بكن اين برخلاف سنت الهى است و همان طور كه خدا خواسته است، ظلم نكنيم همان طور هم خدا خواسته است كه ظلم نكشيم، ظلم نكشيدن خود يك وظيفه است زير بار ظلم نرفتن يك تكليف است دفع از مظلوم از واجباتى است كه در شرع و عقل گفته شده است، يعنى از اول كه فطرى انسان است يعنى در فطرت انسان است كه اگر شرى متوجه او شد از كسى، فطرتا مى گويد بايد دفاع بكنم من، در شرع مقدس اسلام هم دفاع را واجب كرده است يعنى نه تنها اينكه تو مى توانى دفاع بكنى و حق دارى دفاع بكنى حق كه مسلم دارى، هر كسى حق دفاع دارد. ولى تنها اسلام حق دفاع به تو نداده، حق داده بلكه تكليف هم دارى و واجب است بر تو كه دفاع بكنى از خودت يعنى اگر ظلمى متوجه تو شد و كسى خواست به جان تو يا مال تو يا عرض تو دستبردى بزند حالا اصلا واجب شرعى است كه انسان دفاع بكند و نگذارد كسى مالش را ببرد.
نبايد آنجا بنشينى بگويى كه ما در آخرت مى ستانيم حالا بگذارد او ظلم بكند نه! آخرت هم به تو نمى رسد اگر بتوانى دفاع بكنى اول وظيفه ات اين است كه دفاع بكنى. بلكه اگر دستت از همه جا كوتاه شد و نتوانستى دفاع بكنى خدا براى تو اجر مى دهد. و مزدت هم مى دهد و اضافه هم مى دهد و خيلى هم آبرومندى پيش خدا. ولى اگر تو مى توانستى كه از خودت دفاع بكنى و نكردى اجرى هم ندارى چون خدا مى گويد دنده ات نرم مى بايست دفاع از خودت مى كردى دفاع يك تكليف شرعى است و از واجباتى است كه از دو جهت واجب است. يعنى مقاومت در برابر ظالم و دفاع از مظلوم. از دو جهت واجب است كه وجوبش تاكيد شده است يكى از براى حفظ نظم كه انسان موظف است كه دفع ضرر از خودش بكند. اصلا يكى از تكليفهاى شرعى انسان اين است كه ضرر را واجب است از خودش دفع بكند. اگر ضررى به او متوجه شد و چه ضررى بالاتر از ظلم شخص بر انسان و اين ضررى است كه متوجه انسان است و حفظ انسان و نگه دارى خودش و مقاومت در برابر ظلم كه مظلوم واقع نشود از اين جهت واجب است. و از جهت ديگرى كه وجوب دارد از جنبه نهى از منكر است كه يكى از واجبات انسان است. يعنى هر مسلمانى وظيفه دارد حتى الامكان سعى كند كه معروف يعنى كارهاى خير در جامعه انجام بشود و منكرى واقع نشود يعنى كار بد در دنيا اتفاق نيفتد اين تكليف انسان است حالا اگر شما ببينيد كسى به كسى ظلم مى كند هم از باب امر به معروف و نهى از منكر و هم از باب حمايت از مظلوم و برادر دينى بر شما واجب است كه مانع شويد، اين آقايى كه آمد مى خواهد به من ظلم كند مى خواهد منكرى مرتكب شود يكى اينكه بر من واجب است در برابرش ايستادگى بكنم نگذارم بر من ظلم كند از باب اينكه حفظ نفس بر من واجب است خدا بر من واجب كرده
(و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه)
گفته، بر من واجب كرده كه حفظ مال و جان و ناموس بكنم در حد توانايى. البته در حد توانايى. و يا اگر يك وقت دفاع بكنم بدتر بشود برايم آن خود مساله اى است نه! تا آنجا كه بتوانم دفاع بكنم زير بار ظلم نبايد بروم. از باب اينكه حفظ مال و جان و حفظ عرض و ناموس بر آدم واجب است. از جهت ديگر اين آقايى كه مى خواهد به من ظلم بكند اين آدم منكرى را مرتكب مى شود بدترين منكرها را دارد مرتكب مى شود و من بايد از باب امر به معروف و نهى از منكر او را نهى كنم بنابراين از دعاى آقا كه مى گويد و لا اظلمن و انت مطيق للدفع عنى درست است كه آقا پناه به خدا مى برد كه با اينكه تو قادرى و مى توانى دفع شر و ظلم و ظلمه از من بكنى اين شايسته نيست كه من ظلم بكشم پس معلوم مى شود ظلم كشيدن بد است و چون بد است بايد انسان تا مى تواند سعى بكند تن به ظلم ندهد. پس اين از واجبات انسان است كه زير بار ظلم نبايد برود. يعنى اگر كسى خواست به تو ظلم بكند خواست مالت را ببرد تا ممكن است بايد سعى كنى نگذارى مالت را ببرد. خواست عرضت را ببرد خواست عبا از دوشت بكشد ببرد خواست يك بى آبرويى براى تو درست بكند هر ضررى خواست به تو بزند بايد كوشش بكنى تا آنجايى كه توانايى دارى نگذارى. ولى اين مال آنجايى است كه الان مى خواهى ظلم به تو واقع شود.
يعنى الان ظلم متوجه تو شده است. اين مساله را توضيح بدهم تا اشتباه نشود. مساله اينكه ظالم را عفو بكند خيلى ثواب دارد از فضايل انسان است كه انسان گذشت و عفو بكند اگر كسى اذيتش كرده ظلمش كرده است گذشت بكند و عفو بكند.
حالا شايد در ذهن بعضى خلط بشود كه با اين حرفى كه داريم مى زنيم منافات دارد ما يك جا داريم كه ظالم اگر خواست ظلم بكند تا آنجا كه مى توانى بايد دفاع بكنى بايد مقاومت بكنى در برابرش بايستى، يك جاى ديگر مى گوييم اگر ظلم بر تو شد عفو بكنى خيلى ثواب دارد. اين خيال مى كنند شايد منافات داشته باشد حالا اين را توضيح مى دهم براى اينكه ببينيد منافات ندارد. ظلمى كه متوجه انسان مى شود دو جور است يك دفعه مى بينى از حالا كه مى خواهد ظلم بر انسان واقع شود يعنى الان چوب و چماق دستش گرفته و مى خواهد به تو حمله كند و يا شروع كرده به كتك زدن تو، يا با اسلحه سرد و گرم حمله كرده به تو يا توطئه هايى ترتيب داده كه مى خواهد به تو صدمه بزند دارد نقشه مى كشد كه مال تو را بردارد نقشه مى كشد عرض و ناموس تو را ببرد، نقشه مى كشد ضررى به تو بزند يا الان مشغول به ضرر زدن است اينجا جاى اين است كه بايد مقاومت بشود تا حتى الامكان بر تو ظلم نشود. يا كمتر بشود اينجا مقاومت واجب است. صحبت عفو اينجا نيست. آنكه چماق دستش گرفته و دارد توى سرت مى زند بنشينى اينجا و كتك بخورى و هيچ چيز نگويى اين عفو نيست اين ذلت و خوارى است. اين مقاومت نكردن است اينجا جاى مقاومت كردن است جاى عفو نيست يا اينكه الان كسى دارد نقشه مى كشد براى اينكه تو را در دام بيندازد، مالت را ببرد جانت، ناموست را تعرض بكند توطئه هايى دارد مى كند اينجا اگر بگويى نه! هر كارى مى خواهد بكند من عفو مى كنم نه اينجا جاى عفو نيست. تا آنجا كه برايت امكان دارد بايد توجه بكنى و نقشه هايش را نقش بر آب بكنى و توطئه هايش را بر هم زنى يا آمادگى پيدا بكنى و در مقابل دفاع وسايل دفاعى براى خودت آماده كنى. اينجا صحبت عفو نيست اينجا صحبت مقاومت است اينجا صحبت دفاع است و دفاع از خود و مقاومت در برابر ظلم واجب است.
يك وقت ظلمى به تو شده و گذشته است كسى مالت را برده است حالا يا در زمانى دور يا نزديك على اى حال مالت را برده و رفته است، الان ظلمت نمى كند يا كسى غيبت تو را كرده است يا كسى يك وقت دشنام به تو داده و يا فرض كنيد كار ديگرى صدمه و لطمه و اذيتى به تو كرده است ولى الان گذشته آن مرد هم نيست يا هست الان پشيمان است و يا بنايش اين است كه ديگر ظلم نكند. حالا آن ظلمى بود كه پيش آمد يا مردى كه از فقرش مالت را برده است يا شيطان گولش زده مالت را برده است يا عرضت را برده يا يك وقت غضب كرده، دشنامت داده است اينها ظلم است همه ولى الان ديگر گذشته است موقعى كه مى خواست مالت را ببرد بايد دفاع مى كردى ولى آن موقع كه نتوانستى و دفاع نكردى مالت را برده است حالا گذشته، چند سال پيشتر كسى زمينت را، خانه ات را، غصب كرده و يا كسى به شما حقه بازى كرده، تقلب كرده جنس بد به شما فروخته است، پول زيادى از شما گرفته از اين جور كارها كه الان گذشته و ديگر خبرى نيست اينجا اگر خواسته باشى عكس العمل نشان بدهى به اين ظلم يا بايد مالت را پس بگيرى يا مجازاتش بكنى. مثلا اگر تو را زده است تو حالا حق قصاص دارى و اگر جراحتى بر تو وارد كرده است حق قصاص يا ديه دارى و يا اگر مالت را برده است حق دارى اگر مالت موجود است پس بگيرى يا حق دارى بروى عوضش را بگيرى.
يا اگر سيلى به تو زده است تو حق دارى سيلى به او بزنى. البته در شرع مقدس اين حق را به انسان داده است. اين حق هيچ وقت نمى رود يعنى اگر كسى مظلوم واقع شده و خواست انتقام بگيرد و خواست عوض بگيرد اين حق را بهش داده است اينجا ديگر تكليف نيست.
اينجا فقط حق دارى اگر خواستى پس بگيرى بگير، ولى همين جا عفو بهتر است خدا در قرآن يك جا مى فرمايد:
(فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم.)
آنجا هم در سوره ى شورى مى گويد:
(و جزاء سيئه سيئه مثلها.)
جزاى بدى بدى است مى توانى ولى مثل همان كارى كه با تو كرده است همان نوع بدى كه به تو كرده است. به اندازه بدى يى كه با تو كرده است تو مى توانى بدى بكنى اين حق را دارى. يعنى اگر يك سيلى به تو زده است تو همان يك سيلى را بزن. جراحتى بر تو وارد آورد تو هم همان اندازه جراحت را بر او وارد بياور.
چيزى كه موجب ديه مى شود مى خواهى ديه اش را بگيرى بگير مالت را برده است برو عين مالت را پس بگير يا مثل مالت را پس بگير. مثلا پولش را بگير قيمتش را بگير يا مثلش را بگير. آن طور كه در باب معاملات حكمش شرعا هست.
(و جزاء سيئه سيئه مثلها.)
اين حق را خدا تشريع كرده و به مسلمانان داده است كه اگر كسى به كسى بدى كرد مى تواند آن بدى را پس بدهد. ولى همان اندازه، كه اگر باز كم و زيادش بكنند اگر يك سيلى اش زده او دو تا بزند يا اگر يك سيلى به اصطلاح محكم نبود او محكمتر بزند نه! همان اندازه، مثل آن كارى كه او كرده است، او حق دارد كه بك ند ولى پشتش مى فرمايد:
(فمن عفا و اصلح فاجره على الله)
ولى در همين جا اگر عفو و گذشت بكند خدا اجرش مى دهد. اجرش خيلى بيش از اينهايى است كه او بناست از اين ظالم بگيرد. خدا بيشتر اجرش مى دهد و خدا ترغيب كرده است به عفو. اخبار و احاديث هم بسيار است كه در اينجا عفو بكنيد ولى مراتبش فرق مى كند. عرض كردم وقتى مى خواهى دفاع از ظلم بكنى، مى خواهى جلوگيرى بكنى از اينكه منكر واقع نشود بايد آدم جلوگيرى كند كه منكر واقع نشود. ولى وقتى منكرى واقع شد ديگر واقع شده است. فوقش اينكه اگر يك وقت آن كسى كه منكر توسط او واقع شده است آدم نصيحتش بكند، مال مرا برده است آن روز كه برد منكر بود اگر مى توانستم بايد جلويش را بگيرم نگذارم مال مرا ببرد. ولى حالا كه برد منكر تمام شد حالا حق شخصى من است. الان مساله اجتماعى در ميان نيست، آن روز وقتى كه مى خواست ظلم بكند مساله اجتماعى در ميان بود كه اصلا ظلم كردن و تجاوز كردن نبايد باب بشود در ميان مردم. حالا نسبت به هر كسى كه مى خواهد باشد. حالا كه شد و گذشت شايد او پشيمان شده است يا فرضا مرده يا مثلا وضع زندگى اش به هم خورده است. يا حالا ندارد كه پس بدهد و از اين قبيل چيزها، منكر يك روزى واقع شد اين ديگر نهى از منكر نيست. براى اينكه منكر گذشته منكر واقع شده است، ولى اين حق شخصى توست چون مال تو را برده است. چون عرض تو را برده است چون صدمه به تو زده است تو اين حق را دارى كه مجازاتش بكنى، ولى در عين حال در اينجا صلاح تو و مصلحت تو، بزرگى و بزرگوارى تو و فضيلت تو اقتضا مى كند كه عفو بكنى و گذشت بكنى از گناه او. اين است كه مى گويد:
(و جزاء سيئه سيئه مثلها. فمن عفا و اصلح فاجره على الله.)
ولى كسى كه عفو بكند و اصلاح بكند اجرا او با خداست اين معنا در آيات و اخبار بسيار است آنجا كه مى گويد بايد دفاع از ظلم بكنند بله، پيشگيرى ظلم هرچه باشد بايد بكنند ولى اگر ظلمى واقع شد و گذشت البته مى توانى عوضش را بگيرى. مجازاتش بكنى حق دارى ولى اگر حالا دست از ظلم كشيده و ظلم نمى كند يا به عكس حتى شايد پشيمان باشد كه ظلم كرده و يا شايد عذر مى خواهد، يا نه در هر حال اين آدم ديگر ظلم نمى كند. خوب اينجا جايش است كه تو عفو كنى، از حقت بگذرى خدا ده برابر صد برابر به تو مى دهد. اين معانى را از همين آياتى كه در سوره ى شورى هست كه در مورد صفات مومنان مى گويد دستگيرمان مى شود، يكى اش همين است كه مى گويد (و جزاء سيئه سيئه مثلها.) اينجا حق انتقام و حق عوض گرفتن و حق مجازات كردن را براى انسان تشريح مى كند ولى در عين حال خدا سفارش مى كند كه اگر عفو و گذشت بكنى بهتر است. بعد مى گويد
(و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل.)
كسى كه بعد از آنكه ظلم بر او شد حالا بيايد انتصار بكند و مظلمه اش را پس بگيرد اين حق را دارد مى تواند اين كار را بكند سبيلى نيست نمى شود جلوگيرى اش بكنى. خوب مى خواهد ظلمى كه به او شد عوضش را بگيرد. يا مثلا بعد براى عفو مى گويد:
(و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور.)
خيلى تاكيد دارد خدا در اين آيات، وجوهى از تاكيد در لام (و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور.) اينها همه از روى تاكيد است يعنى خيلى عنايت دارد خداوند تبارك و تعالى كه اگر كسى صبر بكند يعنى اگر ظلمى به او شد صبر بكند طرف را بيامرزد و گذشت بكند. اين از آن كارهايى است كه بايد خيلى اهميت بدهند و اين كار را انجام بدهند تا انسانى كه مظلوم واقع شده و ظلمى بر او گذشته و الان ظلمى در كار نيست. اين گذشتش بسيار خوب است. از كارهاى كردنى است از كارهايى است كه بايد اين كار انجام بشود. باز در همين آيات پيش از اين آيه ى 40 سوره شورى (و جزاء سيئه سيئه مثلها) و آيه ى (الذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلوه و امرهمن شورى بينهم) و آيه ى (و اذا ما غضبواهم يغفرون) و اين مومنان كسانى هستند كه وقتى غضب بكنند مى آمرزند. غضب مال كى است؟ يك كسى به تو ظلمى كرده مثلا دشنام داده است به تو يا يك سيلى زده رفت دنبال كار خودش، حالا غضب بكنى و مى خواهى انتقام بگيرى مومن اين است كه وقتى غضبش به هيجان مى آيد آن وقت مى گذرد، گذشت مى كند. يعنى غضبش را امضا نمى كند ولى از آن طرف نسبت به آن موضوعى كه در موقعى كه ظلم متوجه انسان شد باز در همين آيه شريفه مى فرمايد:
(و الذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون.)
يعنى اگر ظلمى به آنها برسد ظلمى متوجه آنان شود اينها انتصار مى كنند يعنى طلب يارى و كمك مى كنند تا ظلم را از خود دفع كنند. پس اين مساله براى ما روشن شد در آخر كار كه موضع عفو با موضع دفاع از ظلم فرق دارد. موضع عفو يعنى آنجايى كه ظلمى است كه گذشته و عجالتا ظلمى هم در پيش نيست حالا ظالمش هم ديگر ظلم نمى كند و حتى شايد از ظلم گذشته هم پشيمان باشد اينجا بسيار مستحسن است انسان عفو بكند نخواهد عفو بكند حق دارد. اگر كسى مالت را برده ولو طرف خيلى وضعش خوب نيست، ولو آن روز برده خيلى ارزان بوده حالا خيلى گران است. از اين قبيل چيزها، اين ملاحظات را لازم نيست بكنى، تو مى توانى هر وقت كه بخواهى استنقاص بكنى مالت را پس بگيرى ولى بهتر و فضيلتش بيشتر و كرامت شما بيشتراست اگر از اين كار بگذرى يعنى صرف نظرش بكنى و عفوش كنى اين جاى عفو. جاى مقاومت و دفاع آنجايى است كه الان ظلم به تو متوجه است الان دارد بر سرت مى زند الان دارد نقشه مى كشد مالت را ببرد آنجا بايد دفاع بكنى، اين است كه امام سجاد در اين دو جمله ى دعا مى فرمايد: خدايا من ستم نكشم حالا لطافتش هم اين است كه يعنى مى خواهد اين مطلب را برساند كه همه كار من بسته به توفيق توست و بسته به يارى توست. خدايا در صورتى كه تو قادرى كه دفع ظلم از من بكنى شايسته نيست كه من ستم بكشم. تحمل ظلم نكنم در جايى كه تو قادرى بر اينكه دفع ظلم از من بكنى و ظلم نكنم با آنكه مى توانى جلو ستمگرى مرا بگيرى. من ستم نكنم خدا همه ما را از ظلم بركنار بدارد ان شاءالله- تعالى.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته