لطفا منتظر باشید

بخش چهلم

فصل على محمد ‌و‌ آله ‌و‌ تفضل على اللهم ‌و‌ انطقنى بالهدى ‌و‌ الهمنى التقوى  
 خلاصه معنى تقوا در‌ شرع به‌ زبان خودمان عبارت است از‌ اينكه در‌ باطن ‌و‌ روح ‌و‌ نفس انسان حافظ ‌و‌ نگهبانى باشد براى انسان كه‌ او‌ را‌ حفظ كند از‌ خطا ‌و‌ معصيت كردن. به‌ عبارت ديگر يك حافظ ‌و‌ حامى يعنى براى انسان در‌ باطنش حالتى است كه‌ ‌آن حالت او‌ را‌ حمايت مى كند از‌ اينكه معصيت بكند ‌و‌ پاسبان ‌و‌ نگهبان اوست همان كه‌ گاهى بعضى ها مى گويند پليس مخفى يعنى يك پليس مخفى در‌ باطن انسان يك مراقب ‌و‌ محافظ ‌و‌ نگهبانى باشد براى اينكه انسان را‌ حفظ بكند از‌ معصيت. اين حالت از‌ كجا پيدا مى شود؟ اين حالت حاصل مى شود از‌ خوف خدا. كسى كه‌ ترس خدا داشته باشد قهرا حالتى در‌ او‌ پيدا مى شود كه‌ او‌ را‌ منع مى كند از‌ خطا ‌و‌ معصيت. حضرت اميرالمومنين سلام الله باز در‌ توصيف تقوا مى فرمايد:
 «ان تقوى الله حمت اولياء الله محارمه ‌و‌ الزمت قلوبهم مخافته.»
 تقوا حمايت مى كند اولياى خدا را‌ از‌ اينكه تجاوز به‌ حرمت شرع ‌و‌ خدا بكند.
 يعنى تقوا حامى آنهاست ‌و‌ نگاهدارنده است اولياى خدا را‌ از‌ اينكه مرتكب معصيت بشوند ‌و‌ الزمت قلوبهم مخافته ‌و‌ خوف خدا را‌ در‌ دل آنها ثابت ‌و‌ مستقر كرده است لازم يعنى چسبيدن چيزى به‌ چيزى، اين لازم فلان چيز است يعنى به‌ ‌آن چسبيده است. اين دو‌ كار مى كند در‌ قلب انسان، خوف خدا را‌ ايجاد مى كند ‌و‌ خوف خدا چسبيده است ‌و‌ باعث مى شود كه‌ انسان در‌ باطن خودش حافظ ‌و‌ نگهبانى داشته باشد. اگر انسان اين تقوا را‌ به‌ هيچ مرتبه اى از‌ مراتبش نداشته باشد با‌ حيوان هيچ فرقى ندارد. حيوانات اين طور هستند كه‌ هرچه دلشان بخواهد مى كنند ‌و‌ حساب ‌و‌ مراقبت ‌و‌ چيزى دستشان نيست اگر انسان هم بنا باشد كه‌ هر‌ وقت هرچه دلش مى خواهد بكند رادع ‌و‌ مانعى از‌ معصيت، از‌ كار متابعت نفس نداشته باشد اين با‌ حيوان هيچ فرقى نمى كند. تنها فرق انسان با‌ حيوان همين تقواست ‌و‌ ‌آن طور كه‌ استفاده مى شود از‌ قرآن ‌و‌ كتاب ‌و‌ سنت، همه مقامات ‌و‌ درجات دنيا ‌و‌ آخرت مرهون به‌ اين صفت تقواست اگر انسان تقوا داشته باشد اهل منزلت ‌و‌ مقام است نزد خدا ‌و‌ به‌ بهشت مى رود. مطابق آيات صريح قرآن هر‌ چه براى انسان باشد مربوط به‌ تقواست اگر تقوا نداشته باشد آدم هيچ ندارد ‌و‌ اگر تقوا داشته باشد آدم همه چيز دارد اساسا اگر تقوا نداشته باشد اين انسان يا‌ ايمان ندارد يا‌ اگر ايمان دارد ايمانش هيچ ثمرى براى او‌ ندارد چون ايمان تنها را‌ هرگز خدا از‌ ما‌ نخواسته است. هر‌ جايى خدا در‌ قرآن ذكر ايمان كرده است، وعده ‌ى‌ ثواب داده است، وعده ‌ى‌ بهشت داده است، وعده نجات داده است پشتش ‌و‌ عملواالصالحات است يعنى ايمان در‌ صورتى به‌ درد انسان مى خورد كه‌ قرين با‌ عمل صالح باشد اگر همين اندازه بگويم ايمان دارم به‌ خدا ‌و‌ روز جزا ‌و‌ به‌ همه چيز اعتقاد دارم ‌و‌ واقعا هم باورم باشد، اين ايمان مرا وادار نكند به‌ عمل صالح، اين ايمان هيچ به‌ درد من‌ نمى خورد بلكه بعضى جاها عمل صالح را‌ مقدم بر‌ ايمان داشته است در‌ قرآن مى فرمايد:
 (من عمل صالحا من‌ ذكر او‌ انثى ‌و‌ هو مومن فلنحيينه حياه طيبه)
 به‌ اصطلاح حيات طيبه، بهشت، ثواب، نعمتهاى آخرتى همه اش مترتب است به‌ عمل صالح ‌و‌ الا ايمان تنها خود به‌ خود اگر عمل صالح نباشد ايمان به‌ تنهايى به‌ درد نمى خورد. ‌و‌ ‌آن وقت عمل صالح بودن، در‌ صورتى عمل صالح مى شود ‌و‌ پسنديده مى شود براى خدا كه‌ انسان اهل تقوا باشد اگر اهل تقوا نباشد عمل صالحى كه‌ به‌ دردش نخورد نمى تواند داشته باشد چون عمل صالح با‌ كار خوب فرق مى كند، خدا مى گويد عمل صالح نمى گويد كار نيك. به‌ جهت اينكه ممكن است انسان كار خوبى هم بكند ولى ‌آن عمل صالح نباشد. صلاح مقابل فساد است مى گوييم فلانى صالح است براى فلان كار، يعنى شايستگى دارد براى ‌آن كار. من‌ مزاجم صالح است يعنى سالم است مثلا غذا مانده ‌و‌ فاسد شده است، در‌ مقابل صلاح. اگر غذا به‌ كيفيت خودش باشد آبگوشت هست يا‌ چيز ديگرى هست پخته شده است همه ‌ى‌ خواص آبگوشتى را‌ دارد هيچ چيز از‌ بين نرفت، طعمش، رنگش، خاصيتش موجود است، اگر خاصيتش موجود است مى گوييم صالح. صالح بودن هر‌ چيزى يعنى اين به‌ همان خاصيتهايى كه‌ ازش انتظار مى رود ‌و‌ آثارى كه‌ ازش انتظار مى رود ‌آن آثار برش بار باشد اين مى شود صالح. مثلا فلان ميوه، اگر سالم است ‌و‌ هيچ فساد ‌و‌ تباهى به‌ ‌آن وارد نشده است مى گوييم اين صالح است ولى اگر ترش شده باشد يا‌ پوسيده ‌و‌ گنديده شده باشد خاصيتش را‌ از‌ دست داده است مى گوييم فاسد. فاسد در‌ مقابل صالح ‌آن وقت عمل صالح، كار صالح غير از‌ كار خوب است. چرا هر‌ كار صالح كار خوب است ولى هر‌ كار خوبى را‌ ما‌ نمى توانيم بگوييم عمل صالح. چون عمل صالح شدن برايش شروطى هست كه‌ اگر ‌آن شروط موجود باشد عمل مى شود عمل صالح. كه‌ شرط مهم اولى همان مساله قصد قربت است حالا شما ممكن است بسيارى از‌ كارهاى خير را‌ بكنى ولى قصدتان قصد خدايى نباشد. براى خدا نباشد براى چيزهاى ديگر باشد.
 احسان به‌ مردم كردن، دستگيرى فقير كردن، اصلاح ‌و‌ عمران ‌و‌ آبادى براى مسلمانان كردن، مسجد ساختن، بيمارستان ساختن و... اينها همه اش كارهاى خير است ولى اين كار به‌ هر‌ نحوى كه‌ انجام مى شود عمل صالح نيست كار وقتى عمل صالح مى شود كه‌ خداپسند باشد. يعنى انسان براى خدا اين كار را‌ كرده باشد اگر كار خوب را‌ شما براى خدا كردى ‌و‌ به‌ خاطر خدا كردى اين مى شود عمل صالح. اگر همان كار خوب براى خدا نبود براى قصد ديگرى بود يا‌ اشتباهى ‌آن كار را‌ كردى يا‌ به‌ خطا ‌آن كار را‌ كردى يا‌ اگر قصد صالحى نداشتى قصد خدايى نداشته اى اين كار عمل صالح نيست.
 در‌ عرف هم همين طور است يعنى، مقبول بودن در‌ درگاه خدا ‌و‌ صالح بودن عمل در‌ درگاه خدا غير از‌ خوب بودن كار است يك وقت مى بينى كار، كار خوب است، هر‌ كسى هم ببيند يا‌ بشنود مى گويد اين كار، كار خوب است، ولى هر‌ كار خوبى را‌ خدا مزد نمى دهد چون بناى خدا، همان بنايى است كه‌ در‌ ميان عقلا هست در‌ امور تشريعى، خدا حكمتش اقتضا كرده است كه‌ هر‌ طور موالى ‌و‌ عبيد يعنى فرمانده ها ‌و‌ فرمانبرهاى دنيوى نسبت به‌ اطاعت ‌و‌ معصيت ‌و‌ فرمانبردارى هر‌ حكمى كه‌ بكنند هر‌ عملى كه‌ بكنند در‌ طاعت ‌و‌ معصيت خدا هم همان طور باشد. يكى از‌ چيزهايى كه‌ عقلا دارند، اين است كه‌ مى خواهم كسى كارى برايم انجام بدهد اظهار هم كردم ‌و‌ گفتم اگر اين كار را‌ كسى انجام دهد من‌ فلان مقدار مزد به‌ او‌ مى دهم. خوب، يا‌ همين طورى به‌ كسى گفتم آقا اين كار را‌ انجام بده مزدت را‌ مى دهم يا‌ فرضا اگر نگفتم بايد مزدش را‌ بدهم خوب اگر اين آقا حرفم را‌ شنيد ‌و‌ براى خاطر گفته من‌ آمد اين عمل را‌ كرد البته مزدش بر‌ من‌ لازم است ‌و‌ اگر مزدش را‌ ندهم ظلم كردم عقلا هم مى گويند ظلم كردى. اگر اين آدم براى من‌ اين كار را‌ نكرد. من‌ گفته بودم. مى خواستم هم اين كار انجام شود ولى او‌ كارش اصلا به‌ گفته من‌ نبود خودش از‌ باب اشتباه يا‌ از‌ باب سوء نيت يا‌ به‌ قصد ديگرى رفت اين كار را‌ انجام داد اينجا عقلا بر‌ من‌ لازم نمى بينند مزدش را‌ بدهم مى گويند تو‌ براى من‌ اين كار را‌ نكردى. مثالش را‌ بزنم تا‌ خوب واضح شود. شما مثلا مسافر هستى مى خواهى سوار بر‌ كشتى يا‌ هواپيما يا‌ اتومبيل شوى چمدان بزرگى دارى، يا‌ خودت نمى توانى ببرى يا‌ دشوار است كه‌ ببرى مى خواهى كه‌ كسى برايت ببرد در‌ ماشين، يا‌ هواپيما بگذارد. حالا گفتى شايد اعلام هم كردى با‌ بعضى دوستان، رفقا يا‌ هر‌ كسى كه‌ آنجا بوده يا‌ حمال كه‌ هر‌ كسى چمدان مرا ببرد توى ماشين اين مبلغ به‌ او‌ مى دهم، اگر تو‌ گفتى كسى هم شنيد براى خاطر گفته ‌ى‌ تو‌ اين چمدان را‌ برداشت برد داخل كشتى يا‌ هواپيما، البته بايد مزدش را‌ بدهى بايد قبول داشته باشى ‌و‌ مزدش را‌ بدهى. اگر اين طور نشد تو‌ گفته بودى كسى را‌ مى خواهم كه‌ چمدانم را‌ ببرد داخل كشتى، داخل هواپيما، ولى اين كسى كه‌ آمد برد اين جورى نبود، خودش اشتباه كرد نمى خواست چمدان شما را‌ ببرد. به‌ خيال اينكه چمدان خودش است برد توى هواپيما بعد آنجا كه‌ رفتند توى هواپيما فهميدند كه‌ اين چمدانش اشتباه شده آورده است توى هواپيما، اينجا عقلا نمى گويند بايد مزدش را‌ بدهد. مى گويند خوب تو‌ به‌ خيال اينكه چمدان خودت است برداشتى آوردى توى هواپيما نه براى خاطر اينكه چمدان من‌ است. اينجا استحقاق مزد ‌و‌ اجرت ندارد بلكه گاهى جاها مى شود كه‌ اگر قصدش قصد داخل باشد علاوه بر‌ اينكه استحقاق اجرت ندارد، استحقاق عقاب هم دارد مثلا همين مورد اگر كسى دزدى آمد چمدان مرا برد توى هواپيما بعد كه‌ آنجا ريشش را‌ گرفتم فهميدم اين چمدان مرا برداشته است، گرفتم، همين آدم چمدان مرا كه‌ مى خواستم يك كسى چمدانم را‌ ببرد توى هواپيما ‌و‌ حاضر بودم كه‌ مزد هم به‌ او‌ بدهم اين آدم برده است ‌و‌ الان استحقاق مزد ندارد بلكه به‌ عكس مى توانم اعلام جرم هم برايش بكنم كه‌ اين آدم مى خواست چمدان مرا بدزدد ‌و‌ من‌ نگذاشتم. پس‌ ببينيد كار وقتى براى خاطر گفته ‌ى‌ ‌آن كسى كه‌ امر كرده است كه‌ اين كار را‌ براى خاطر گفته او‌ بكنى استحقاق مزد دارى، قبول هم دارد بايد هم مزد بدهد.
 حالا نسبت به‌ خدا هم همين طور، خدا گفته است نماز بخوان، گفته است زكات بده خمس بده، گفتهاست خيرات بكن، گفته است دستگيرى فقرا، اينها همه اش را‌ گفته است، خدا مى خواهد كه‌ همه ‌ى‌ اينها هم بشود تو‌ هم آمدى اين كارها را‌ انجام دادى ولى يك وقت انجام دادى براى خاطر اينكه خدا گفته است، مسلما خدا بايد مزدت را‌ بدهد ‌و‌ استحقاق هم دارى ولى اگر براى خدا نبود براى غرضهاى ديگر اين كار را‌ كردى اصلا قصد قربت نداشتى ترسيدى يا‌ براى شهرت پيدا كردن يا‌ براى محافظه كارى كردن، ملاحظه كردن كه‌ مردم حرف نزنند يا‌ براى اينكه توى اين كارها مى خواستى استفاده هايى بكنى آمدى مثلا بيمارستان ساختى يا‌ كار ديگرى كردى همان كارهاى خوب را‌ شما كردى ولى چون براى خدا نبوده است اصلا استحقاق مزد ندارى پس‌ عملتان در‌ اينجا صالح نيست. عمل خوب انجام دادى ولى عمل صالح يعنى كارهاى به‌ دردبخور نيست، عمل صالح يعنى كارى به‌ درد انسان بخورد مثلا اين اتاق را‌ براى نشيمن درست كرده اى اگر كاملا صلاحيت از‌ براى نشستن داشته باشد يعنى براى مسكن شما خوب باشد اين را‌ مى گويند صالح اگر بد باشد مى گويند ناصالح، عمل اگر ‌آن خاصيتى كه‌ انسان ازش انتظار دارد ‌آن خاصيت را‌ بدهد اين مى شود عمل صالح ‌و‌ عملى كه‌ قصد قربت نداشته باشد صلاحيت ندارد. حالا اينها همه اش مقدمه بود پس‌ عمل صالح اگر انسان نداشته باشد در‌ پيش خدا هيچ چيز ندارد، دستش از‌ همه چيز خالى است براى اينكه مسلما به‌ حكم قرآن ‌و‌ به‌ حكم عقل ‌و‌ شرع، جزا ‌و‌ مزد مال عمل است اين بهشت ‌و‌ رضوان ‌و‌ فردوس ‌و‌ همه ‌ى‌ اين نعمتهاى اخروى يا‌ دنيوى كه‌ خدا وعده داده است براى عمل صالح، بايد عمل صالح باشد ‌و‌ اگر عمل صالح نباشد، انسان عمل صالح نداشته باشد، دستش از‌ همه چيز خالى است ولو اينكه خيلى هم كارهاى خوب كرده باشد، گفتم چون همه كار خوبى عمل صالح نيست. حالا يكى از‌ شروطى كه‌ عمل صالح باشد يعنى خدا بپسندد عمل انسان را‌ ‌و‌ خدا قبول كند براى انسان كه‌ مزد به‌ او‌ بدهد اين است كه‌ آدم بايد تقوا داشته باشد. اگر تقوا نداشته باشد، خدا عمل كسى را‌ قبول نمى كند، يعنى كارهاى خوبى هم كه‌ انجام مى دهد ولو براى خدا هم انجام بدهد اينجا، اين شرط اضافى است براى خدا، ولو درست هم انجام بدهد ‌و‌ براى خدا هم انجام بدهد خدا از‌ غير متقى عمل قبول نمى كند. مثل همان موردى كه‌ گفتم مثال عرفى بزنم، من‌ مى گويم مى خواهم يك نفر كه‌ فرضا ديپلم داشته باشد بيايد اين كار را‌ براى من‌ بكند من‌ مزدش را‌ مى دهم حال يك كسى كه‌ اصلا ديپلم ندارد آمد براى تو‌ همان كار را‌ كرد من‌ نبايد مزدش را‌ بدهم استحقاق مزد ندارد حالا اگر تفضلا بدهم كار ندارم. چون من‌ گفتم اگر كسى ديپلمه باشد ‌و‌ اين كار را‌ انجام بدهد من‌ مزدش را‌ مى دهم. خدا هم گفته اگر كسى متقى باشد ولو هم كار براى خدا بكند من‌ مزدش را‌ مى دهم. خدا هم گفته اگر كسى متقى باشد ولو هم كار براى خدا بكند اگر متقى ‌و‌ پرهيزكار باشد من‌ عملش را‌ قبول مى كنم ‌و‌ اگر نه، از‌ غير متقى عمل قبول نمى كنم. ببينيد چه به‌ اصطلاح محروميتى است براى انسان كه‌ اگر تقوا نداشته باشد عمل خير هم كه‌ بكند مى زنند بر‌ سر‌ او‌ ‌و‌ از‌ او‌ قبول نمى كنند (انما يتقبل الله من‌ المتقين) حالا از‌ اخبار ‌و‌ آيات ديگر هم اين معنا استفاده مى شود ولى خود اين كافى است براى استفاده، (انما يتقبل الله من‌ المتقين) يعنى اين است ‌و‌ جز اين نيست كه‌ فقط خدا از‌ كسانى كه‌ اهل تقوا هستند عمل صالح قبول مى كند كار خوب را‌ قبول مى كند ‌و‌ مزد مى دهد. اگر نه هيچ چيز، اگر ‌آن وقت انسان بدبخت اهل تقوا، بعضى ها كه‌ تقوا ندارند اهل تقوا نيستند، تقوا به‌ همان معنايى كه‌ گفتم يعنى حافظ ‌و‌ نگهبان از‌ معصيت، در‌ وجودشان نيست، اينها مى بينيد بيچاره ها خيلى زحمت مى كشند كارهاى خير مى كنند، حج مى روند، زيارت مى روند، زكات مى دهند خمس مى دهند ولى آدمهاى بى بند ‌و‌ بار بى تقوايى هستند ‌و‌ خدا ‌آن اعمالشان را‌ قبول نمى كند همه اش را‌ مى زند بر‌ سرشان مثل ‌آن آيه ‌ى‌ شريفه، ولو آنكه در‌ مورد كفار مى گويد ولى ملاكش همين، ملاك است، اين هم در‌ اينجا هست
 (و قدمنا الى ما‌ عملوا من‌ عمل فجعلناه هباء منثورا)
 البته اين را‌ در‌ مورد كفار مى گويد ولى به‌ مقتضاى (انما يتقبل الله من‌ المتقين) عمل كسى كه‌ اهل تقوا نباشد بايد همين باشد قبول نمى كنيم. اينجا مى گويد (و قدمنا الى ما‌ عملوا) اين يك تعبير قريب به‌ يكى از‌ آياتى است كه‌ بسيار جالب است ‌و‌ واقعا همين معجزه اش را، اگر بتوانيم بفهميم ما‌ هم شايد هيچ چيز نمى فهميم از‌ قرآن اين است (و قدمنا الى ما‌ عملوا من‌ عمل فجلعناه هباء منثورا) اگر كسى ساختمانى ساخته باشد، ساختمان مفصل ‌و‌ خيلى قشنگ، كافرى، حالا يا‌ از‌ روى ظلم باشد يا‌ از‌ روى غيرظلم فرقى نمى كند يك نفر آدم قدرتمند متشخص مستولى مثل دستگاه دولتى، اينها يكدفعه هجوم بكنند ‌و‌ اين ساختمانش را‌ ويران بكنند خاك ساختمانش را‌ به‌ باد بدهند همچون تعبيرى دارد خدا، مى گويد ‌و‌ قدمنا ما‌ هجوم برديم ‌و‌ اقدام كرديم براى خرابى كارهاى او، اين اعمالى كه‌ بجا آورده است ‌و‌ به‌ خيالش حالا بناست استفاده بكند (فجعلناه هباء منثورا) يعنى يكسره ويران كرديم اين دستگاهى را‌ كه‌ او‌ براى خودش ساخته بود ‌و‌ انتظار داشت ازش استفاده بكند يعنى ‌آن اعمال خيرى كه‌ انجام داده بود ‌و‌ اميد داشت ازش استفاده بكند ما‌ همه اش را‌ به‌ با‌ د داديم اصلا از‌ بين برديم اگر نبود براى تقوا جز همين يك كلمه پس‌ اگر انسان اهل دين ‌و‌ مذهب باشد حالا اگر اهل دين ‌و‌ مذهب نباشد، اگر بويى از‌ دين ‌و‌ مذهب گرفته باشد بايد متوجه باشد كه‌ اگر تقوا نداشته باشد كارهاى خيرش، عبادتهايش هيچ فايده ندارد، بايد سعى بكند تقوا در‌ خودش ايجاد بكند حالا اين تقوا نه تنها اين فايده را‌ دارد، من‌ فايده ‌ى‌ مهمش را‌ عرض كردم، چون تقوا سبب مى شود از‌ براى اصلاح عمل انسان ‌و‌ اگر تقوا نداشته باشد هيچ كار خيرى نمى تواند انجام بدهد يعنى اگر انجام هم بدهد خدا قبول نمى كند به‌ جهت اينكه خدا از‌ اهل تقوا قبول مى كند به‌ عكسش تقوا به‌ موجب آيه ‌ى‌ شريفه ديگر (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله ‌و‌ قولوا قولا سديدا يصلح لكم اعمالكم) تقوا را‌ پيشه ‌ى‌ خود كنيد ‌و‌ حرف درست بزنيد خدا اعمالتان را‌ اصلاح مى كند اين يكى از‌ فايده هاى تقواست. ‌و‌ نه تنها اين است فايده ‌ى‌ تقوا، هيچ راهى براى بهشت براى رضوان خدا، براى رسيدن به‌ سعادت آخرت براى رسيدن به‌ سعادت دنيا، براى فوز ‌و‌ رستگارى هم هيچ راهى جز تقوا نيست. يعنى تنها تقواست كه‌ انسان را‌ به‌ مقامات عاليه ‌ى‌ انسانى مى رساند تقوا بايد انسان را‌ به‌ بهشت برساند تقوا بايد انسان را‌ به‌ رضوان خدا برساند. رضاى خدا، بهشت خدا، به‌ اصطلاح همه ‌ى‌ نعمتهايى كه‌ خدا به‌ انسان بدهد راه رسيدن به‌ ‌آن نعمتها، فقط تقواست شما قرآن را‌ برداريد از‌ اول تا‌ آخرش را‌ ببينيد شايد اولا كم خصلتى از‌ خصال خير باشد ‌و‌ شايد هم هيچ خصلتى نيست كه‌ مثل تقوا خدا در‌ قرآن بر‌ رويش تاكيد داشته باشد شايد صفحه اى از‌ قرآن را‌ نگذرى مگر آ نكه در‌ ‌آن ذكر تقوا شده است، سوره اى نيست كه‌ در‌ ‌آن چند جا ذكر تقوا نشده باشد به‌ انواع مختلفه وعده هاى ثوابى كه‌ براى تقوا داده، كرامت ‌و‌ منزلتهايى كه‌ براى اهل تقوا گفته است، خلاصه اگر انسان سر‌ تا‌ پاى قرآن را‌ ببيند، ‌و‌ ببيند كه‌ خدا در‌ مورد تقوا چه كرده ‌و‌ چه گفته است متوجه مى شود كه‌ تنها كليد همه ‌ى‌ خيرات، منشاء همه خوبى ها همان تقواست اولين پله اى كه‌ آدم بايد پا بگذارد ‌و‌ بلند كند ‌و‌ برود ‌و‌ عروج كند به‌ سوى كمال بايد بر‌ پايه تقوا باشد. اگر تقوا نداشته باشد هيچ چيز نخواهد داشت ما‌ هم در‌ قرآن مى بينيم همه ‌ى‌ اين آيات مجموعا دلالت مى كند بر‌ اين كه‌ اگر انسان تقوا نداشته باشد اصلا انسانيت ندارد اگر انسان تقوا نداشته باشد در‌ بهشت جايى برايش نيست پس‌ اگر قرآنى كه‌ براى هدايت بشر نازل شده ‌و‌ اگر قرآن نباشد، بشر راهى ندارد براى هدايت ‌و‌ تنها هدايتگر بشر قرآن است. خدا در‌ سوره ‌ى‌ دوم قرآن (سوره ‌ى‌ بقره) اول سوره مى فرمايد هدى (هدى للمتقين) قرآن براى هدايت متقيان است يعنى تنها متقيان ‌و‌ اهل تقوا مى توانند بهره بگيرند از‌ هدايت قرآن ‌و‌ اگر تقوا نداشته باشند قرآن، مى فرمايد:
 (و ننزل من‌ القرآن ما‌ هو شفاء ‌و‌ رحمه للمومنين ‌و‌ لا‌ يزيد الظالمين الا خسارا.)
 براى متقيان هدايت است قرآن ‌و‌ غير از‌ قرآن بهره نمى برند اگر وعده بهشت مى دهد در‌ قرآن حالا انواع ‌و‌ اقسام آيات است براى متقيان وعده مى دهد، بهشت مال متقيان است در‌ ‌آن آيه ‌ى‌ شريفه ‌ى‌ (و سارعوا الى مغفره من‌ ربكم ‌و‌ جنه عرضها السماوات ‌و‌ الارض اعدت للمتقين.) كه‌ عرض مى كند مسارعت بكنيد به‌ سوى خيرات ‌و‌ سبقت بگيريد به‌ سوى بهشتى كه‌ چنين است ‌و‌ چنان است ‌آن بهشت چيست؟ (اعدت للمتقين) بهشت تنها براى اهل تقوا آماده شده است نه براى كس ديگرى. اگر تقوا دارى بهشت مى روى اگر تقوا ندارى بهشت براى مردمان بى تقوا نيست حالا هرچه مى خواهى نماز خوانده باشى، حج رفته باشى، زكات داده باشى، نمى دانم كارهاى خير كرده باشى (اعدت للمتقين) براى متقيان آماده شده است. اگر مقامات عاليه را‌ مى خواهد براى اهل بهشت مى گويد (ان المتقين فى جنات ‌و‌ نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر) متقيان هستند كه‌ داراى اين مقام ‌و‌ مرتبه اند آيات بسيار همه هرچه نعمت ‌و‌ فضيلت، هرچه هست. براى متقيان است.
 ...ثابت شده است ‌آن وقت هيچ كس نمى تواند براى او‌ نجات بدهد. ‌آن وقت استدراك مى كند (لكن الذين اتقوا ربهم) در‌ مقابل اين كسانى كه‌ تقوا داشته باشند
 (لهم عرف من‌ فوقها غرف مبنيه تجرى من‌ تحتها الانهار.)
 از‌ براى اينهاست كاخهاى چند طبقه كه‌ از‌ بالاى ‌آن كاخ غرفه هاى مبنيه است ‌و‌ در‌ زير ‌آن انهار ‌و‌ جويهاى آب جارى است (وعد الله لا‌ يخلف الله الميعاد) اين وعده ‌ى‌ خداست. وعده ‌ى‌ خدا براى كيست؟ براى اهل تقوا، خداى نكرده اگر اهل تقوا نباشيم وعده اى به‌ ما‌ نيست وعده به‌ كسى است كه‌ اهل تقوا باشد. از‌ اين قبيل آيات خيلى است خيلى مواردش هم در‌ همان سوره ‌ى‌ زمر اول مى گويد:
 (و سيق الذين كفروا الى جهنم زمرا حتى اذا جاووها فتحت ابوابها ‌و‌ قال لهم خزنتها الم ياتكم رسل منكم يتلون عليكم آيات ربكم ‌و‌ ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا بلى ولكن حقت كلمه العذاب على الكافرين.)
 اول راجع به‌ مجرمان مى گويد روز قيامت كه‌ مى شود (سيق الذين كفروا) رانده مى شوند گروه گروه به‌ سوى جهنم تا‌ مى رسند به‌ در‌ جهنم آنجا خزنه ‌ى‌ جهنم، پاسبانى كه‌ بر‌ در‌ جهنم هستند ‌و‌ محافظان جهنم هستند ‌و‌ مهار جهنم را‌ در‌ دست دارند اين ميهمانداران استقبال مى كنند اهل جهنم را‌ ‌و‌ اينها اگر گروه گروه به‌ سوى جهنم رانده مى شوند ‌و‌ ‌آن وقت الذين كفروا فرق نمى كند بسيارى از‌ فسقها منزله اش همين منزله ‌ى‌ كفر است (سيق الذين كفروا الى جهنم زمرا) تا‌ مى آيند به‌ سوى جهنم، اذا جاووها درهاى جهنم به‌ روى اينها باز مى شود به‌ آنها مى گويند آى مردم بدبخت آيا پيغمبران خدا نيامدند براى شما نگفتند اينها ديگر حرفى ندارند همه چيز گذشته مى گويند (بلى، ولكن حقت كلمه العذاب على الكافرين) مى گويند چرا، آمد ولى گذشته ما‌ عمل نكرديم (و حقت كلمه العذاب) عذاب خدا بر‌ ما‌ ثابت شد ‌آن وقت مى گويد
 (قيل ادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها فبئس مثوى المتكبرين)
 مى گويند وارد جهنم شويد كه‌ خيلى بدجايى است مثواى متكبران بدجايى است بعدش مى گويد (و سيق الذين اتقوا ربهم الى الجنه زمرا حتى اذا جاووها ‌و‌ فتحت ابوابها ‌و‌ قال لههم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين) مقابل آنها (سيق الذين اتقوا) كسانى كه‌ اهل تقوا بودند اينها رانده شدند به‌ سوى بهشت، اينها هم گروه گروه مى برندشان به‌ سوى بهشت (حتى اذا جاووها) تا‌ وقتى كه‌ مى آيند تا‌ در‌ بهشت، اينها خوب همه اش از‌ باب امثله ‌و‌ اين قبيل چيزهاست اصلا لفظ جنت بودن از‌ باب تشبيه است. مى آيند اينها تا‌ در‌ بهشت (حتى اذا جاووها ‌و‌ فتحت ابوابها) درهاى بهشت به‌ سوى آنها باز مى شود (و قال لهم خزنتها) اينجا هم خزان بهشت، ملائكه موكل بر‌ بهشت مى گويند (سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين) درود بر‌ شما، پاكيزه باشيد شما ‌و‌ داخل بهشت بشويد در‌ حالتى كه‌ خالد هستيد اينها براى اهل تقواست. در‌ يكصد آيه قرآن اگر خواسته باشيد بخوانيد ‌و‌ يا‌ بيش از‌ اين مى توانيم بگوييم، كه‌ جنت ‌و‌ بهشت براى متقيان است، براى پرهيزكار است باز آيات بسيار ديگر هست.
 (يوم نحشر المتقين الى الرحمن وفدا ‌و‌ نسوق المجرمين الى جهنم وردا.)
 روز قيامت را‌ كه‌ خدا وصف مى كند ‌آن روزى كه‌ متقيان را‌ ما‌ محشور مى كنيم اصلا صحبت مومن اينجا نيست صحبت كسى كه‌ نماز خوانده است صحبت كسى كه‌ روزه گرفته است نيست (يوم نحشر المتقين) ‌آن روزى كه‌ ما‌ متقيان ‌و‌ پرهيزكاران را‌ محشور مى كنيم برمى انگيزيم در‌ حالى كه‌ وفود مى كنند بر‌ خداى رحمن، وفد در‌ چند جلسه پيش عرض كرديم. وافد ‌و‌ وفد جماعتى هستند كه‌ ميهمان مى شوند بر‌ كسى ‌و‌ انتظار دارند ‌آن كس پذيرايى شان بكند. متقيان مى گويد وارد مى شوند بر‌ خدا، ميهمان خدا مى شوند. اينها را‌ محشور مى كنيم برمى انگيزيم در‌ حالتى كه‌ ميهمان خدا ‌و‌ وارد بر‌ خدايند (و نسوق المجرمين الى جهنم وردا) به‌ عكسش مجرمان ‌و‌ گناهكاران را‌ مى رانيم به‌ سوى جهنم در‌ حالتى كه‌ مثل اشخاصى كه‌ از‌ شدت عطش گلويشان خشك شده است ‌و‌ شدت عطش به‌ ايشان حمله كرده است وارد مى شوند بر‌ آب انبار تا‌ آب بخورند اينها چنين حالتى دارند ‌و‌ وارد جهنم مى شوند غرض اين است كه‌ مقابل هم مى گوييم (تلك الجنه التى نورث من‌ عبادنا من‌ كان تقيا.) مى گويند اين بهشتى كه‌ ما‌ آماده كرديم اين را‌ مى دهيم به‌ ‌آن بندگان ما‌ كه‌ اهل تقوا باشند اينها همه اش براى متقيان است. بهشت (اعدت للمتقين) اينجا مى گويد (نورث من‌ عبادنا من‌ كان تقيا) از‌ ميان بندگان ما‌ اين بهشت را‌ فقط ارث مى گذاريم يعنى مى دهيم به‌ كسى كه‌ اهل تقوا باشد. در‌ ‌آن آيه شريفه (و ان‌ منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا) كه‌ همه تان وارد جهنم مى شويد (ان منكم الا واردها) نيست هيچ يك از‌ شما مگر اينكه از‌ جهنم بايد عبور بكنى ‌و‌ بروى به‌ بهشت. نيست از‌ شما مگر كسى كه‌ وارد جهنم هم بايد بشود (كان على ربك حتما مقضيا) يعنى از‌ راه جهنم بالاخره بايد بروند بهشت. صراط هم همين است كه‌ راه بهشت بر‌ روى جهنم كشيده شده است، بايد از‌ راه جهنم بروند به‌ بهشت. ولى همه تان وارد جهنم مى شويد (ثم ننجى الذين اتقوا ‌و‌ نذر الظالمين فيها جثيا.) بعد از‌ اينكه همه ‌ى‌ اين بندگان كافر ‌و‌ فاسق ‌و‌ هرچه هستند متقى ‌و‌ غيرمتقى وارد شدند همه شان مى مانند تنها ما‌ متقيان را، اهل تقوا را‌ از‌ جهنم نجات مى دهيم. (و نذر الظالمين فيها جثيا) ‌و‌ در‌ آنجا ظالمان را‌ به‌ زانور درمى آوريم ‌و‌ در‌ آنجا بايد باشند پس‌ كسى كه‌ تقوا نداشته باشد دستش از‌ همه چيز خالى است بهشت براى او‌ نيست رضوان خدا براى او‌ نيست همه ‌ى‌ خصايل خير ‌و‌ نعمتهايى كه‌ خدا به‌ بنده اش مى دهد همه اش را‌ يك كاسه كرده ‌و‌ كنار تقوا گذاشته است، يعنى اگر تقوا نباشد هيچ چيز نصيب آدم نمى شود پس‌ ببينيد بايد انسان كمال سعى ‌و‌ كوشش را‌ بكند كه‌ اهل تقوا بشود، تقوا همان چيزى است كه‌ من‌ عرض كردم. يعنى يك رادع ‌و‌ مانع از‌ معصيت در‌ جود او‌ باشد اين معناى تقواست. اگر او‌ هر‌ طور پيش بيايد معصيت مى كند يا‌ مرتب معصيت مى كند يا‌ مرتب هم معصيت نمى كند خيلى هم كم معصيت مى كند ولى هر‌ وقت زمينه معصيت جور بشود معصيت مى كند، نمى تواند خودش را‌ حفظ كند. در‌ هر‌ حال اگر آدم تقوا نداشته باشد هيچ چيز ندارد. اين خاصيتهاى تقوا تنها براى آخرت ‌و‌ بهشت نيست، آنكه مسلم است به‌ موجب اين آياتى كه‌ خواند بايد انسان تقوا داشته باشد لااقل مرتبه ‌ى‌ اول تقوا را‌ بايد داشته باشد تا‌ استحقاق بهشت را‌ پيدا كند. ‌و‌ معمولا ما‌ متاسفانه اين مايه ‌ى‌ اوليه تقوا را‌ هم نداريم. معصيت هم اگر نكرده ايم مى گويند «عفت بى بى از‌ بى چادرى است. كه‌ توى خانه است ‌و‌ درنمى آيد». ما‌ معصيت نكردنمان غالبا براى اين است كه‌ زمينه فراهم نشده است يا‌ اينكه اقتضا در‌ وجودمان پيدا نشده است كه‌ معصيت بكنيم، نه از‌ باب اينكه هواى نفس بر‌ ما‌ فشار آورده باشد ‌و‌ چيزى در‌ باطن ما‌ باشد كه‌ رادع ‌و‌ جلوگير ما‌ بشود يعنى تقوا مثل دهانه اى است كه‌ بايد بر‌ دهان آدم باشد مثل مركبى كه‌ سوار مى شويم اگر تشبيه بكنيم هواى نفس را‌ به‌ مركب، كسى كه‌ تقوا نداشته باشد مثل اين است كه‌ بر‌ مركب چموشى سوار شده باشد به‌ اين طرف ‌و‌ ‌آن طرفش بزند، اين مسلما به‌ هلاكتش مى رساند. اگر كسى تقوا نداشته باشد اين مسير انسانيت را‌ كه‌ مى خواهد طى بكند اين راه پرخطر ‌و‌ پرمصيبت اگر نگهبان نداشته باشد چه كار مى تواند بكند.
 شما اگر خواسته باشيد در‌ راهى عبور كنى، مسافرت بكنى كه‌ ‌آن راه دزدها، راهزنها، مخالفان، ضد انقلاب كه‌ حالا اسمش را‌ مى گذارند، مفسدان هستند در‌ هر‌ منزل ‌و‌ قدمى كه‌ بروى ممكن است اينها هجوم بكنند به‌ تو، آيا در‌ اين راه بدون محافظ مى شود رفت اگر حافظ نداشته باشى در‌ قدم اول هلاك مى شوى.
 انسانى كه‌ مى خواهد در‌ راه خدا سير بكند ‌و‌ در‌ هر‌ قدمى كه‌ مى خواهد بردارد در‌ معرض معصيت ‌و‌ گرفتارى است، ضعيف است، بايد محافظى همراهش باشد تا‌ بتواند اين راه انسانيت ‌و‌ راه بهشت را‌ طى بكند.
 حافظ چيست، تقوا، ‌و‌ اين نگهبان را‌ اگر انسان داشته باشد ‌آن وقت همه چيز دارد. نه تنها اين نعمتهاى بهشتى ‌و‌ نعتهاى آخرتى ‌و‌ حيات جاويد.
 (الذين آمنوا ‌و‌ تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب، الذين آمنوا ‌و‌ عملوا الصالحات طوبى لهم ‌و‌ حسن ماب.)
 
كسانى كه‌ ‌آن شجره طوبى ‌و‌ بهشت ‌و‌ اين همه تمجيداتى كه‌ خدا از‌ بهشت كرده است اينها مال متقيان است در‌ دنيا اگر انسان خواسته باشد زندگى آدم وار بكند باز هم بايد تقوا داشته باشد. اگر تقوا نداشته باشد انسان زندگى دنيايش هم تباه است.
 اگر انسان در‌ دنيا راحتى ‌و‌ آسايش ‌و‌ نجات از‌ گرفتارى ها مى خواهد، اگر مى خواهد در‌ كارش گشايش باشد، اگر زندگى سر‌ ‌و‌ سامان دار خواسته باشد بكند، اگر از‌ بلاها ‌و‌ مصيبتهاى دنيا مى خواهد محفوظ باشد، اگر مى خواهد صفاى روح داشته باشد، اگر مى خواهد سلامت جسم داشته باشد بالنسبه بايد تقوا داشته باشد.
 تمام خيرات، اميرالمومنين سلام الله عليه مى فرمايد در‌ تقواست:
 «فان تقوى الله مفتاح سداد.»
 يعنى كليد همه خوبى ها كليد همه درستى ها از‌ تقواست نه تنها براى بهشت ‌و‌ آخرت است، يعنى همه ‌ى‌ خوبى ها، همه درستى ها ‌و‌ سعادتها در‌ دنيا ‌و‌ آخرت منوط به‌ اين است كه‌ انسان سعى بكند اهل تقوا بشود.
 اگر انسان اهل تقوا نشود مثل يك حيوانى آمده است در‌ دنيا ‌و‌ سير كرده است ‌و‌ نه زندگى دنيايش زندگى حسابى بوده است نه زندگى آخرتش.
 همان طور كه‌ امام سلام الله عليه مى فرمايد ‌و‌ الهمنى التقوى، الهام بكن در‌ دل من‌ بيفكن تقوا را‌ بايد سعى ‌و‌ كوشش بكنيم در‌ اينكه تقوا پيدا بكنيم ‌و‌ البته بايد هميشه از‌ خدا بخواهيم ‌و‌ ما‌ به‌ سعى ‌و‌ كوشش خودمان، تا‌ كمك خدا نباشد، اگر خواسته باشيم تقوا هم داشته باشيم، باز بايد دست به‌ دامن خدا بشويم كه‌ بگوييم خدايا به‌ ما‌ توفيق بده دلمان مى خواهد ولى خيلى ضعيف هستيم، مى ترسيم نتوانيم اين كاخ تقوا را‌ براى خود بسازيم ولى خيلى دلمان مى خواهد، سعى ‌و‌ كوشش هم مى كنيم ‌و‌ در‌ درگاه خدا مى ناليم ‌و‌ التماس مى كنيم كه‌ خدايا الهام كن تقوا را. خودت تقوا را‌ در‌ دل ما‌ بينداز. خدا همه ‌ى‌ ما‌ را‌ تقوا روزى فرمايد ان‌ شاءالله تعالى.


  ‌و‌ السلام عليكم ‌و‌ رحمه الله ‌و‌ بركاته  

برچسب ها :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه