
بخش چهل و دوم
شش چيز از آن چيزهايى كه مورد سوال حضرت است در واقع چهار تا به منزله ى مقدمه است و دو تا هم به منزله نتيجه ى آن دعاهاى چهارگانه. بعد از درود بر پيامبر و آل پيامبر مى فرمايد و متعنى بالاقتصاد مرا از اقتصاد بهره مند بفرما اقتصاد از قصد است و اصل معناى قصد به معناى راه مستقيم و طريق هموار كه انسان را به مقصد مى رساند اين را مى گويند سبيل مقصد. راه قصد يعنى راه مستقيمى كه حتما انسان را مى رساند. اين اصل معناى قصد. اقتصاد هم باب افتعال است يعنى پيش گرفتن راه قصد يعنى راه مستقيم در پيش گرفتن اصل معناى اقتصاد يعنى راه مستقيم در پيش گرفتن ولى اقتصاد به معناى ميانه روى در هر كارى است. چون هر چيزى حد و اندازه اى دارد كه اگر از آن اندازه كمتر شود آن ناقص است و اگر از آن اندازه تجاوز بكند فاسد است حد وسط آنجايى است كه نه كم است نه زياد و به حد اعتدال است اقتصاد با عدل معنايش يكى است در واقع. منتها اينها تعبيراتى است كه عدل يعنى هر كارى را به جاى خود كردن، اقتصاد يعنى ميانه روى كردن و حد وسط گرفتن. اقتصاد گاهى در مقابل جور استعمال مى شود و گاهى در مقابل ظلم مثل اينكه عدل هم همين طور است عدل هم گاهى در مقابل جور و گاهى در مقابل ظلم استفاده مى شود جور و ظلم هم معنى اش يكى است منتها جور مقابل قصد است جار عن الطريق يعنى از راه بيرون رفت جور يعنى از راه بيرون رفتن. ظلم يعنى از حد تجاوز كردن بالاخره هر دو معنى اش يكى مى شود. خداوند تبارك و تعالى اقتصاد را هم در برابر جور استعمال كرده است در قرآن هم در مقابل ظلم. در سوره ى نحل است مى فرمايد:
(و على الله قصد السبيل و منها جائر)
يعنى بر خداست كه راه راست و ميانه و مستقيم را جلوى راه بندگانش بگذارد ولى در عين حال بعضى راهها، راه جور است يعنى راه بيراهه هست راه كج است راه ناهموار است كه بعضيها آن را پيش مى گيرند در جاى ديگر مى فرمايد:
(فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد.)
ظالم را با مقتصد مقابل هم قرار مى دهد در هر حال اقتصاد به طور كلى يعنى ميانه روى در هر كارى يعنى هر كارى كه انسان انجام مى دهد آن اندازه را نگاه دارد در آن كار، كم نكند زياد هم نكند. اميرالمومنين سلام الله عليه در باب صفات متقيان مى فرمايد: «ملبسهم الاقتصاد.» يعنى اينها لباس پوشيدنشان و لباسشان بر نحو اقتصاد است يعنى لباسى كه نه كوتاه است و نه بلند نه سبك نه سنگين، در قيمت نه فوق العاده گران است كه اسراف شود نه فوق العاده ارزان كه موجب پستى و ذلت انسان شود و هكذا در جميع امور، در خوراك در خوردن بايد انسان ميانه روى كند نه پر بخورد كه مضر باشد و موجب ابتلا و نه كم بخورد كه موجب ضعف و سوءتغذيه بشود. در حرف زدن انسان بايد اقتصاد را رعايت كند يعنى ميانه رو باشد پرحرفى نكند كم حرفى هم نكند جايى كه بايد حرف بزند، بزند زياده روى نكند به اعتدال انجام دهد و هكذا در ساير امور حتى در اعتقادات در محبت، حضرت على (ع) مى فرمايد:
«هلك فى رجلان محب غال و مبغض قال.»
درباره ى اعتقاد و دوستى من مردم دو دسته شدند بعضى ها محب غالى هستند دوستى را از حد بيرون بردند گاهى بعضى ها دوستى مى كنند با كسى، اصلش اگر زياد دوستى بكند اين نتيجه برعكس مى دهد بعضى ها در دوستى اميرالمومنين به حدى غلو كردند كه گفتند كه اين حضرت خداست مقامى كه نداشت برايش قائل شدند و مبغض قال يك عده دشمنى را رساندند به جايى كه سب مى كردند حضرت را، دشنام مى دادند يا مى گفتند كافر است. يعنى اميرالمومنين را به همان مقامى كه هست بشناسيم نه زياده روى بكنيم نه كم. و هكذا در جميع امور. حتى در كارهاى خير كه اصل كار خير است ولى در همان كار خير زياده روى اش مطلوب نيست. در عبادت اخبار و روايات ما بسيار است البته اين عبادت كه مى گويم مقصود در مستحبات است واجبات در همان حدى كه واجب است بايد انجام داد اگر چه اقتصاد در آن همه معتبر است نبايد چيزى اش را كم و زياد كنند ولى مقصودم اين است حتى عبادت كه كار خير است نماز خواندن، روزه گرفتن، ذكر گفتن آن هم بسيارى از اخبار وارد شده است كه در عباداتتان هم اقتصاد را رعايت كنيد يعنى طورى نباشد كه بر خود تحميل بكنيد. عبادات را بايد انسان با نشاط انجام دهد انسان با حالتى كه اقبال داشته باشد انجام دهد بعضى ها مقدس مابى مى كنند خود را خسته مى كنند در دعا خواندن در نماز خواندن در مستحبات به جا آوردن اين زياده روى ها حتى در عبادات هم مطلوب نيست روايات بسيارى دارد قريب به اين مضامين من جمله روايت از حضرت صادق سلام الله عليه هست كه از پيغمبر نقل شده است پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
«ان هذا الدين متين فاوغل فيه برفق.»
دين اسلام دين محكمى است در يك جاى ديگر هم هست كه دين سهله و سمحه است يعنى دينى است كه ناراحت كننده نيست براى انسان سهل است ساده است اينجا مى فرمايد دين اسلام متين و محكم است
«و لا تبغض الى نفسك عباده الله.»
جورى نكنيد كه مردم را از عبادت خدا دلسرد بكنيد و مردم بدشان بيايد از عبادت، و تنفر بكنند حضرت مى فرمايد:
«ان هذا الدين متين فاوغلوا فيه برفق و لا تكرهوا عباده الله الى عباد الله، فتكونوا كالراكب المنبت الذى لاسفرا قطع، و لا ظهرا ابقى.»
مثل آدمى كه سوار شده مسافرت بكند آن قدر تندروى مى كند كه مركب و حيوانش از راه مى ماند و تلف مى شود به مقصدش نرسيده مركب خودش راه هم از دست داده است حالا اگر شما بيايى خود را بچسبانى به عبادت زياد خود را خسته بكنى اين نتيجه ى معكوس مى دهد اين است كه امير سلام الله عليه در جاى ديگر مى فرمايد:
«ان للقلوب اقبالا و ادبارا فاذا اقبلت فاحملوها على النوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض.»
خلاصه مضمونش اين است كه مى فرمايد دل انسان گاهى نشاط دارد ميل دارد كه عبادت كند روحش آماده ى به عبادت است. گاهى مى شود كه خسته است آن رغبتى كه بايد داشته باشد ندارد حالا يا خستگى عارضى است يا بيمار است يا نه همين طور خسته است عجالتا دلش اقبال ندارد خيلى خوشش نمى آيد خيلى باذوق و شوق نمى تواند عبادت بكند حالا اينجا انسان خود را وادارد كه به زور عبادت بكند اين كار نادرستى است مى فرمايد قلوب اقبال و ادبار دارند اگر اقبال كردند يعنى بانشاط و مايل به عبادتى آن وقت نوافل و مستحبات را به جا بياور هرچه كه مى خواهى به جا بياور ولى اگر ادبار كرد و دلت نخواست اقتصار بكن بر فرايض نافله هم نخوان كار مستحبى هم نكن وقتى شوق ندارى به كار مستحبى، كار مستحبى هم نكن. خلاصه ميانه روى در هر كارى و حد و اندازه نگاه داشتن، زياده روى نكردن، و كم كارى نكردن در همه امور معتبر است و در اسلام هم سفارش شده است. اقتصاد هم در همين معناى عام استفاده مى شود يعنى به طور كلى ميانه روى. ولى شهرت دارد استعمال اقتصاد در ميانه روى در خرج كردن در انفاق كردن بيشتر استعمالش در اين مورد مى شود. كه علم اقتصادى كه امروزه معروف شده است و اين علمى كه به صورت علم اقتصاد مدون شده است ما كه در عربى يا فارسى اسمش را گذاشته ايم علم اقتصاد اين علم اقتصاد از اين معناى خاص گرفته شده نه از آن معنى ميانه روى در همه ى امور، اقتصاد در اين معناى مشهور يعنى ميانه روى در خرج كردن حالا علم اقتصاد هم مربوط به همين مى شود يعنى ما چقدر توليد بكنيم چطور خرج بكنيم چطور توليد بكنيم چطور توزيع بكنيم اينها مربوط به خرج كردن و زندگى مادى را اداره كردن است. آن اقتصاد به معناى انفاق كردن و خرج كردن است كه آن هم در اخبار و همه جا در شرع اسلام سفارش شده است كه ميانه روى بكنيد. كه در قرآن مجيد در اواخر سوره ى فرقان است كه صفات عاليه ى عباد رحمان را برمى شمارد: (و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا...) اوصافشان را كه مى شمارد يكى از اوصافشان اين است:
(و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما)
آن بندگان خاص خدا كسانى هستند كه در هنگام خرج كردن و انفاق كردن زياد خرج نمى كنند و بيهوده خرج نمى كنند (و لم يقتروا) از آن طرف دست تنگى هم نمى كنند دست تنگى هم ندارند (و كان بين ذلك قواما) غرض اينكه اقتصاد در انفاق بخصوص در اخبار است اقتصاد در انفاق وارد شده است و مهمتر از ساير امور هم شايد باشد در عبارت حضرت هم هر دوى آنها را مى شود اراده كرده باشد. ممكن است اينجا كه حضرت مى فرمايد و متعنى بالاقتصاد يعنى اقتصاد به طور مطلق مرا بهره مند بكن كه در همه ى كارها ميانه روى را رعايت بكنم حد اعتدال را در همه ى امور رعايت بكنم يا آن معناى مشهورش اراده شده باشد كه متعنى بالاقتصاد يعنى در خرج كردن و زندگى و مصرف مال و خرج كردن مرا بهره مند از اقتصاد كن كه طورى نباشد كه من يا ولخرجى كنم يا زياد خرج كنم، زياد انفاق كنم يا طورى نباشد كه مشتم بسته باشد و اصلا انفاق نكنم در هر حال اين اقتصاد و ميانه روى يكى از چيزهايى است كه يعنى در واقع عدالت در همه ى امور و در همه ى كارها معتبر است يعنى حد و اندازه نگاه داشتن حتى در كارهاى خير، در كارهاى خوب، در خرج كردن، در عبادت كردن. همه جا حد و اندازه اى وسط بايد رعايت بكنند و حد اعتدال داشته باشد از خدا مى خواهم آدم معتدلى باشم در كارهايم در همه امور اعتدال داشته باشم زياده روى و كم و كاستى نداشته باشم اين يكى از دعاها يكى ديگر بعدش مى فرمايد و اجعلنى من اهل السداد سداد به معنى ثواب است ثواب بسيار، اهل سداد يعنى كسانى كه كارهاشان را به طور خوب و به طور محكم و به طور درستى انجام مى دهند و هر كارى را كه به عهده بگيرند آن را بر وجه احسن انجام مى دهند. سداد به معنى درستكار بودن، محكمكار بودن، كار صحيح و درست انجام دادن، اهل سداد باشم يعنى كارى كه بر عهده مى گيرم انجام بدهم آن را درست و خوب انجام بدهم مسلمان هم بايد اين طور باشد كه كارى كه به دست مى گيرد اولا بايد اگر اين كار ازش ساخته نيست تعهد نكند نه تنها نبايد دنبال آن كار برود، اگر پيشنهاد هم بكنند بايد به عهده نگيرد. كارى كه مسلمان به عهده گرفت بايد مطمئن باشد كه از عهده ى آن كار درست برمى آيد و الا اگر عاجز است و نمى تواند بايد به عهده نگيرد و اگر كارى را به عهده گرفت بايد به وجه احسن انجام بدهد اهل سداد بودن يعنى اين. يعنى سست كارى نكند، سهل انگارى نكند ولو هر كار خير كوچك و بى اهميت. گاهى بعضى ها هم كه مى بينند كار كوچك و بى اهميتى است مى گويند آره دقت لازم نيست چيز مهمى نيست حالا هر طور شد انجام مى دهيم، نه، فرق نمى كند در دين اسلام تاكيد شده است هر كارى چه كار كوچك چه كار بزرگ، چه كار مهم چه كار غيرمهم هر كارى را انسان به دست مى گيرد و انجام مى دهد بايد خوب و درست و محكم انجام بدهد محكم كارى كردن و درست كارى كردن به معنى سداد است حضرت امير مى فرمايد:
«فان تقوى الله مفتاح سداد»
تقوا مفتاح و كليد درستكارى كردن و محكم كارى است مسلمان بايد درستكار و محكم كار باشد قصه اى است درباره ى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم كه براى ما خيلى آموزنده است، كسى مرده بود و دفنش كرده بودند و حضرت رسول صلى الله عليه و آله مشغول بود و قبرش را كه مى پوشيد حضرت خيلى دقت مى كرد كه اين قبر را محكم كارى بكند، رخنه هايش را بگيرد، كلوخ بگذارد، محكم كارى مى كرد دقت مى كرد در پوشيدن اين قبر و ساختن اين قبر. شخصى به حضرت گفت آقا! شما كه اين كارها را مى كنيد اين زحمتها را مى كشيد چهار روز ديگر بناست اين لاشه گنديده بشود و خودش و قبرش نابود و تباه شود اين قدر دقت و محكم كارى نمى خواهد حضرت مى فرمايد مى دانم
«انى لاعلم انه سيبلى.»
زود باشد كه اين جسد لاشه بشود و از هم بپاشد و فاسد شود «و يصل البلى اليه» ولى خداوند دوست مى دارد بنده اى كارى را به دست مى گيرد اگر عملى را انجام مى دهد آن را به بهترين وجه انجام بدهد ولو يك كار خيلى خيلى كوچك به دستتان مى دهند يا خودتان مى خواهيد كارى براى خودتان انجام بدهيد اين كار را بايد به وجه احسن انجام بدهى اين از تعليمات اسلامى است كه به بيانات مختلف به ما تعليم داده اند كه اگر همين يك نكته را انسان رعايت مى كرد ديگر خيلى فسادها راهش بسته مى شد خلاصه از جمله چيزهايى كه حضرت مى خواهد همين است و اجعلنى من اهل السداد مرا از اهل سداد و از مردان درستكار محكم كار قرار بده كه كارى كه انجام مى دهند خوب و محكم و شايسته انجام مى دهند و من ادله الرشاد باز مى فرمايد مرا از راهنمايان رشاد قرار بده رشاد، به معنى خردمندى و روشن بينى و روشن دلى است كسى كه خردمند باشد و خوب فكر بكند و روشندل باشد و روشن بين باشد اين را مى گويند رشاد. رشد هم به معنى روشن بينى و درست انديشى است. حالا در دو دعاى سابق در واقع همانها هم رشد و عادل بودن اهل سداد بودن اهل اقتصاد بودن اينها مهم بود ولى حضرت به اينها اكتفا نمى كند مى فرمايد نه تنها خودم را از اهل سداد و رشاد و اقتصاد و اين ها كه از رشد است و از عدل است قرار بده اصلا مرا برسان به مرتبه اى كه راهنماى مردم هم باشم نه تنها خودم رشد داشته باشم و روشن بين و روشندل باشم و با عدل باشم بلكه ديگران را به سوى روشن دلى و روشن بينى بكشم يعنى هدايت بكنم مردم را. مسلمان واقعا همين طور است تنها وظيفه اش اين نيست كه خودش را اصلاح بكند هر كسى تا اندازه اى خودش را اصلاح مى كند البته اصلاح خودش مقدم بر ديگران است شكى نيست ولى نبايد اكتفا بكند تا حدى كه خودش را اصلاح كرد بايد سعى بكند ديگران را هم اصلاح بكند امر به معروف و نهى از منكر هم روى همين اساس است. از ادله رشاد باشم يعنى از پيشوايان و از راهنمايان عقلا باشم به سوى رشد و عقل و روشن بينى اين هم باز يكى از دعاها. دعاى چهارمى حضرت: «و من صالحى العباد» مرا قرار بده از صالحان عباد. صلاح مقابل فساد است. صلاح يعنى تمام خواص و مزايايى كه از چيزى انتظار مى رود اين الان دارا هست فساد يعنى طورى شده است كه بعضى خواص و مزايايى را كه بايد داشته باشد همه اش يا بعضى هايش را از دست داده يعنى آن كارى كه از آن ساخته بود ديگر ساخته نيست. صالح مقابل فاسد. صالح است يعنى شايسته است آثارى كه ازش انتظار مى رود ازش برمى آيد يا نان را يك وقت مى بينى سوخته يا خميرى است مى گويى فاسد است يعنى آن خاصيتها و شان و شايستگى كه نان بايد داشته باشد اين ندارد. صلاح هم به اين معناست ممكن است صلاح يك وقت امر نسبى باشد يا امر مطلق. صلاح نسبى ممكن است كه كسى براى كارى صالح باشد براى كارى صالح نباشد من حالا فرضا صالح باشم كه خدمت آقايان چند كلمه حرف بزنم ولى براى جنگ كردن، مدير اداره شدن براى خيلى كارها صالح نيستم. اما در دين، صالحى كه مى گوييم در قرآن هم خيلى استعمال شده است آدم صالح يعنى از حيث امور دينى به تمام معنا آن شايستگى هاى دينى را داشته باشد يعنى آنچه از يك نفر آدم متدين و آدم موحد و به اصطلاح اهل دين انتظار مى رود همه ى آنها را دارا باشد اين مى شود صالح. عمل هم كه خدا در قرآن مى فرمايد عمل صالح بكنند عمل صالح يعنى عملى كه از هر جهت شرع پسند و عقل پسند و شايسته باشد. خلاصه صالح يعنى شايسته در هر كارى، حالا در كارهاى معمولى ما مى بينيم شايسته اين كار هست ولى شايسته آن كار نيست. ولى دين تبعيض بردار نيست وقتى مى گوييم آدمى از نظر دينش شايسته هست يعنى همه چيزش درست است حرف زدنش، عبادت كردنش، خرج كردنش، نشست و برخاست كردنش، زبانش، دلش، اين صالح است به تمام معنا به طور مطلق. اين مقام بالاترين مقامى است كه در مقام دين و در مقام انسانيت مى تواند انسان داشته باشد و خدا هم صالح را براى اين گونه اشخاص اطلاق مى كند و اين گونه بودن صالح بودن، از بندگان صالح بودن اين مقامى است كه پيامبران پس از اينكه مقامات بزرگى از پيامبرى يا مقامات بالاتر از پيامبرى را يافتند از خدا آرزو مى كردند كه خدايا ما را به صالحان ملحق كن ابراهيم خليل با آن مقام و عظمت، شيخ الانبيا، كسى كه از مقام پيغمبرى هم تجاوز كرده و به مقام امامت رسيده و به مقام ملت رسيده و اين مقامات را طى كرده است مى فرمايد:
(رب هب لى حكما و الحقنى بالصالحين)
خدايا به من حكمت و حكم عطا كن و مرا به صالحان ملحق بفرما. پيامبر با آن مقام از خدا مى خواهد كه مرا به صالحان ملحق كن. اينجا هم معلوم مى شود كه آدم صالح چقدر مقام دارد. حضرت مى فرمايد من صالحى العباد از صالحان عباد قرار بده چه مقام عالى است يا مثلا يوسف صديق بعد از آن جرياناتى كه براى يوسف پيش آمد جريان در چاه انداختنش و اسارتش و زر خريد شدن او، بنده شدنش و قضاياى زليخا و زندان رفتنش اين مراتب را كه طى كرد بعد هم نتيجه اش رسيد به سلطنت مصر كه عزيز مصر شد و با پدرش ملاقات كرد بعد از اينكه نعمتهاى خدا را مى شمارد كه خدا به او داده است آن وقت توجه مى كند به خدا:
(رب قد آتيتنى من الملك و علمتنى من تاويل الاحاديث فاطر السماوات و الارض انت ولى فى الدنيا و الاخره توفنى مسلما و الحقنى بالصالحين)
بعد از اينكه اين مقامات را طى كرده و نعمات و تفضلات خدا را يكى يكى مى شمارد كه خدايا به من چه دادى به من ملك داده اى به من تاويل احاديث عطا كرده اى، چه كرده اى (توفنى مسلما و الحقنى بالصالحين) خدايا دو آرزوى ديگر من از تو دارم كه مرا مسلمان بميرانى و مرا به صالحان ملحق كنى غرض اين است كه بنده ى صالح بودن را امر كوچك نشماريد بايد خيلى بزرگ بشماريد. امام عليه السلام بعد از آنكه سداد مى خواهد رشاد مى خواهد اقتصاد مى خواهد و همه ى اينها باز مى فرمايد و من صالحى العباد مرا از صالحان عباد قرار بده يعنى بنده ى شايسته ى خودت صالح يعنى بنده شايسته يعنى در نزد خدا داراى قدر و منزلت و خدا او را پسنديده است. اين چهار تا دعا را كه حضرت مى كنند در پايان دعا مى فرمايند و ارزقنى فوز المعاد و سلامه المرصاد اين دو دعاى آخرى مثل نتيجه ى آن چهار دعاست يعنى اگر چهار دعاى اولى را مستجاب بكند و آن صفات چهارگانه را به انسان بدهد نتيجه اش حاصل است اين مساله كه فوز معاد و سلامت مرصاد باشد انجام مى شود. معاد مى دانيد همه، يعنى دار آخرت ولى معاد از اينجا گرفته شده كه به معنى عود است يعنى بازگشت حالا معاد هم ممكن است مصدر باشد يا اسم مكان و زمان باشد هر دو تايش درست است يك وقت مى بينى معاد يعنى بازگشتن، برگشتن انسان در اين دنيا آمد زندگى كرد بازگشت مى كند يعنى دوباره زنده مى شود برمى گردد به زندگى اين معاد يعنى بازگشتن. يك وقت مى بينى معاد اسم زمان است يعنى بازگشتگاه يعنى روزى كه انسان بازگشت مى كند يعنى روز قيامت يا مكانى كه بازگشت مى كند باز يعنى مكان قيامت. به هر حال معاد يعنى بازگشتگاه يعنى دار آخرت. مرا روزى كن فوز معاد، فوز از آن چيزهايى است كه خيلى استعمال مى شود در قرآن و در روايات. فوز دو معنا دارد كه هر دو معنايش در اين جا مناسب است فوز يا به معناى نجات يافتن از گرفتارى ها و يا دشوارى هاست. فائز شد زمانى كه حضرت على (ع) ضربت خوردند فرمودند فزت و رب الكعبه رستگار شدم يعنى خلاص شدم. يكى به معنى خلاص شدن از گرفتاريهاست. يكى ديگر به معناى رسيدن به مطلوب. كامياب شدن، ظفرمند شدن، پيروز شدن اين معنا را هم دارد فوز. فائز شدن فلان كس يعنى فاتح شد به مطلوبش رسيد هر دو معنايش مناسب است و ارزقنى فوز المعاد يعنى مرا در روز قيامت خدايا روزى كن فوز از آن گرفتارى ها را يعنى نجات از آن گرفتارى ها را ظفرمند شدن و رسيدن به مطلوب اين معنا هم مناسب است و ارزقنى فوز المعاد يعنى آن مقصودها و نعمتها و بهشت و آن حيات آخرتى كه خدا به نيكان وعده داده است خدايا اين فوز را به من بده. مرا فائز كن به رسيدن آن مقامات عاليه ى آخرت و بهشت جاويدان. و سلامه المرصاد، سلامت كه معنى اش معلوم است، مرصاد معنى اش از رصد و رصد است. رصد و رصد را ديگر همه تان مى دانيد، رصدخانه همه تان شنيده ايد مى گويند كواكب را رصد كرد اين به اعتبار اينكه بنشينند در جايى در ساختمانى پشت تلسكوپى، پشت دوربينى، و حركات كرات و ستاره هاى آسمانى را مراقبت كنند، مطالعه كنند، مواظبت كنند، و از حركات آنها نتايجى كه مى خواهند بگيرند و به طور كلى رصد در اصل به معنى كمين كردن است كسى كه در كمين كسى است يعنى جايى نشسته، عينگ گذاشته و دوربين گذاشته و، مراقب و مواظب حركات آن شخص است مثل كسانى كه زير نظر مى گيرند تحت نظر بازرس مخفى هستند بازرس مخفى كارهاى او را تحت نظر ميگيرد يعنى دنبالش است در راهش مى نشيند يا كمينگاه دارد مانند صيد كردن، آن محلى كه مى نشيند بعضى ها در اصطلاح محلى مى گويند كوله، كوله مى نشينند اين كمين نشستن است يعنى آنجا كمين مى كند مراقب است نگاه مى كند با چشمش، كه صيد كى مى آيد و از كجا مى آيد و چه وقت مناسب است كه صيد را بزند. حالا مرصاد يعنى جايى كه كمين مى كند حركات و سكنات شخص ديگر را در نظر بگيرد و مراقبش باشد و اينها را احصا بكند و درست تشخيص بدهد و سر بزنگاه او را بگيرد يا بكشد يا ادبش بكند يا دستگيرش بكند يا هر كارى مى خواهد بكند اين مراقب بودن و زير نظر داشتن كسى و حركات كسى، مرصاد آن كمينگاه است يعنى جايى كه قرار مى گيرد آن آدم، آن آدم مراقبت مى كند، مى گويند مرصاد يعنى كمينگاه، در قرآن در دو جا خدا مرصاد را ذكر كرده است يكى در سوره ى فجر:
(ان ربك لبالمرصاد.)
بعد از آنكه خدا آن قسمها را ياد مى كند به فجر و چه و چه و چه بعد از اينكه طغيانها و سركشى هاى فرعون و عاد و ثمود، اين طغيانگران معروف تاريخ را كه مى شمارد آخرش مى فرمايد:
(فصب عليهم ربك سوط عذاب ان ربك لبالمرصاد)
اين طغيانگران تاريخ كه اين قدر فساد كردند و عالم را به آتش كشيدند و اين قدر بر مردم ظلم كردند آخرش خداوند تازيانه ى عذابش را بر همه اندامشان فرود آورد و آنها را غرق كرد در زير تازيانه عذابش آن وقت يك امر كلى مى گويد همانا، به درستى كه پروردگار تو در مرصاد است يعنى در كمينگاه بندگان است، اينها تشبيه است چون آدمى كه كمين كرده است همه ى حركات و سكنات آن طرف زير نظرش است در صورتى كه خود آن طرف نمى داند او در كمينش است. طرف متوجه نيست دارد بى خيال راه مى رود بى خيال همچو حرفى مى زند بى خيال همچو كارى مى كند در صورتى كه متوجه نيست همه ى اينها زير نظر تيزبين آن بازرسى است كه دارد همه ى اينها را مى بيند. مثل است، تشبيه كرده است خدا، اطلاعش بر حال بندگان و مراقبتش بر حال بندگان را به كسى كه در كمين واقع شده است. خدا در مرصاد است يعنى جزئى و كلى حركات، سكنات، افكار، همه اعمال و افعال همه ى بندگان زير نظر تيزبين حضرت پرودگار است كه هيچ چيز از او فوت نمى شود و خدا كمين كرده است كه سر موقع خودش اينها را به عذاب و گرفتارى هايى كه بايد برساند اگر اهل عذابند و نابكارند البته خدا در مرصاد است يعنى آنها كه نابكارند خدا در كمينشان است مثل اينكه در جاى ديگر مى فرمايد
(و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون)
در هر حال خدا غافل از حال ظالمان نيست خدا مراقب حال ظالمان است مانند همان فرعون و عاد و ثمود و ديگران طغيانگران و فاسدان و گنهكاران و تبه كاران بايد بدانند كه همه ى خصوصيات كارشان تحت نظر خداست حالا ما غافليم سر آزاد معصيت مى كنيم كار زشت مى كنيم كار بد مى كنيم به خيالمان داريم مى كنيم و اين هم گذشت نمى دانيم همه اش زيرنظر پروردگار است خدا شاهد است خدا بالاى سر ماست خدا همه ى خصوصيات ما را مطلع است خدا در كمين ماست تا روزى كه مقتضى شود مثل آن كسى كه در كمين است سر، وقتى كه مقتضى مى شود طرفش را يا صيدش را مى گيرد و صيد مى كند خدا هم همين طور همه ى افعال و اعمال ما را مراقب است تا اينكه سر موقع خودش ما را گرفتار مى كند ما را مى كشد به جهنم. يك جاى ديگر در سوره ى نباء مى فرمايد:
(ان جهنم كانت مرصادا)
اينجا مى گويد خدا در كمينگاه است حالا اين كمينگاه كجاست در قرآن مى فرمايد: ان جهنم كانت مرصادا جهنم مرصاد و كمينگاه خداست آنجا جهنم است كه خزنه ى جهنم در كمين به اصطلاح بندگانى هستند كه الان هم دارند معصيت مى كنند ما كه داريم معصيت مى كنيم از صراط جهنم كه داريم مى گذريم و آن خزنه ى جهنم در كمين ما هستند كه سر موقع خودش ما را بگيرند و ما را به آتش بكشند يا خدا در كمين ماست كه ما را به جهنم ببرد روايت از امام صادق سلام الله عليه هست كه (ان ربك لبالمرصاد) قال: قنطره على الصراط.» مرصاد قنطره اى است، پلى است در صراط كه لا يجوزها عبد بمظلمه يعنى گذرگاهى است، پلى است بر صراط، صراط كه مى دانيد صراط جهنم، پلى است بر صراط كه كسى كه مظلمه اى از مظالم عباد بر گردنش باشد نمى تواند از آن پل بگذرد اينجا مظلمه ى خدايى نيست، خوب مظلمه هايى خدايى كه اگر توبه بكند خدا مى گذرد، ولى كسى كه مظلمه اى از بندگان بر گردنش باشد از آن پل نمى تواند بگذرد. آن پل كمينگاه است آن كمينى است كه خزنه ى جهنم به كمين انسان نشسته اند و اينها را احصا كرده اند اگر كسى مظلمه اى داشته باشد از آن پل و از آن مكان نمى تواند بگذرد در آخر دعا به عنوان نتيجه حضرت مى فرمايد خدايا مرا رستگارى روز معاد و كاميابى روز معاد و ظفر يافتن روز معاد نصيب كن و مرا سلامتى مرصاد عطا كن خدايا يك كارى كن كه من به سلامت از كمينگاه بگذرم كه گرفتار نشوم وقتى رسيدم به آن كمينگاه مرا اخذ بكنند و به جهنم بفرستند مرا سلامتى مرصاد عطا كن يعنى طورى كن كه از آن كمينگاه و از آن مرصاد به سلامت بگذرم و چنانكه عرض كردم اين دو دعا نتيجه ى آن چهار دعاى اولى است به جهت اينكه اگر آن چهار طورى شد يعنى اهل اقتصاد شد اهل سداد شد از ادله رشاد شد از صالحان عباد شد اين مسلم است چنين كسى به اصطلاح فوز معاد و سلامت مرصاد هم دارد كه خدا ان شاءا... همه ما را روزى كند به حق محمد و آله و ما را از همه ى گناهان بيامرزد و فوز معاد و سلامت مرصاد به همه عطا كند ان شاءا...