
بخش پانزدهم
و من ظنه اهل الصلاح الثقه.
سوء ظن
حضرت در اين جمله از دعا مى فرمايد: «خدايا بدبينى و بدگمانى مرا نسبت به اهل صلاح (يعنى نسبت به خوبان) به وثوق و اطمينان و اعتماد بدل كن.»
خلاصه ى كلام اين است كه انسان نبايد به نيكان سوءظن و بدگمانى داشته باشد و يا به گونه اى رفتار كند كه نيكان به او بدگمان باشند. امام (ع) از خدا مى خواهد كه اين بدگمانى را به وثوق و اطمينان تبديل كند.
يكى از چيزهايى كه انسان در زندگى اش بايد فوق العاده به آن توجه كند مساله بدگمانى است. در شريعت اسلام و در آيات و روايات اهل بيت، بر نهى از بدگمانى بسيار تاكيد شده است. حديثى است در اين باره كه مى فرمايد:
اگر مومنى نسبت به برادر دينى خودش، سوءظن برده گمان بد نسبت به او در سر بپروراند، ايمان از قلبش زايل مى شود، چنانكه نمك در آب حل و زايل مى شود.
يعنى قبح اين بدگمانى تا حدى است كه موجب نقص و فساد ايمان انسان مى گردد.
حضرت امير (ع) در يكى از فرمايشهايشان مى فرمايند:
«ضع امر اخيك على احسنه حتى ياتيك ما يغلبك منه.»
كارهاى برادر خودت را توجيه كن و حمل كن بر بهترين وجه، مگر اينكه دليلى قطعى برخلاف اين امر داشته باشى.
در واقع هر عملى كه از برادر دينى ات سر مى زند ممكن است دو وجه داشته باشد: يك وجه خوبى و يك وجه بدى، ولى تو بايد همواره عمل او را حمل بر خوبى و صحت كنى و بنا را بر اين بگذارى كه او قصد خير داشته است. مثلا اگر برادر مومنت حرف دوپهلويى زد كه يك معناى آن خير و يك معناى آن شر است، بايد تلقى تو از اين حرف، تلقى خير باشد.
جهت بيشتر روشن شدن موضوع مثالى مى زنم: شما در دل شب در خيابان بسيار خلوتى، زن و مردى را مى بينيد كه با هم راه مى روند و حرف مى زنند و شوخى مى كنند، شما ممكن است، دو احتمال بدهيد: اول اينكه اين دو از هم بيگانه اند و طبق قرارى در اينجا دست در دست هم گذاشته اند و سراغ امر نامشروعى مى روند. يا اينكه خير، اين دو، زن و شوهرند و ممكن است تازه از سفر بازگشته اند و اكنون دارند به منزلشان و يا جاى ديگرى مى روند. اينجاست كه اميرالمومنين (ع) مى فرمايند: ضع امر اخيك على احسنه، و مصداق اين فرمايش در جايى است كه كار برادرت را در عين حالى كه امكان شر بودن هم دارد، به نيكويى حمل كنى.
يا به عنوان مثال، شما در مقابل مدرسه اى دخترانه كسى را مى بينيد كه ايستاده است، اينجا هم ممكن است فورا به ذهن انسان خطور كند كه اين شخص براى چشم چرانى در اينجا ايستاده است، ولى شايد واقعا اين طور نباشد و آن فرد براى ديدن كسى از دوستانش يا براى رفع مشكلى آنجا ايستاده و اتفاقا محل قرارشان هم، آنجا معين شده است. پس انسان نبايد فورا همان جهت شر و بدى را انتخاب كند. و يا مثالى ديگر عرض كنم، كسى پيش من مى آيد و عيبهاى مرا برمى شمارد. دو حالت اينجا ممكن است براى من پديد بيايد: يك بار اينكه من از اين قضيه ناراحت بشوم و كينه آن مرد را در دل بگيرم كه چرا اين شخص عيوب مرا برايم متذكر شده است. يك بار هم بگويم خير، اين شخص براى اصلاح من آمده است و مى خواهد من از همه عيوب مبرا
بشوم. لذا براى تطهير من، اشكالاتم را مى گويد. پس من موظفم او را گرامى بدارم و نسبت به او احساس دين بكنم، زيرا عيوب مرا به من متذكر شده است و من به اين واسطه بر عيوب خود واقف گشته ام و مى توانم از اين عيبها كناره بگيرم. كه اين برخورد دوم، مورد سفارش روايات است. در ادامه روايت مى گويد:
«و لا تظنن بكلمه خرجت من اخيك سوءا و انت تجد لها فى الخير محلا.»
به سخن برادر دينى ات گمان بد مبر در حالى كه مى توانى براى آن، محل خيرى بيابى.
و يا حديث ديگرى است كه مى فرمايد:
«كذب سمعك و بصرك...»
چشم و گوش خود را تطهير كن و حتى اگر به راى العين ديدى و يا به گوش خود شنيدى كه فلان كس حرف زشتى زد، اصلا حرف او را نشنيده بگير و بگو اين منم كه اشتباه مى شنوم.
به هر حال سوءظن يكى از صفات رذيله است كه موجب عداوت، كينه توزى، سلب اعتماد و خلاصه باعث قطع روابط اجتماعى و فساد جامعه است كه از آن در آيات و روايات به شدت نهى شده است.
رفع يك شبهه
مطلب مهمى، كه در واقع يك شبهه است، در اينجا وجود دارد كه لازم است قدرى راجع به آن توضيح بدهيم، احاديثى وارد شده است كه تشويق به داشتن سوءظن مى كنند. مانند اين قول امام صادق (ع) كه مى فرمايد:«اگر مى خواهى با احتياط و تدبير و دورانديشى زندگى كنى، سوءظن داشته باش.»
و يا حديثى است از اميرالمومنين (ع) كه مى فرمايند:
«الطمانينه الى كل احد قبل الاختبار عجز.»
اطمينان به افراد قبل از آزمودن و شناختن، دليل بر عجز و ناتوانى است.
در اينجا به ظاهر تناقضى وجود دارد، به اين صورت كه ممكن است شخصى از يك واعظ بشنود كه نبايد به مردم سوءظن داشت، و ديگر بار از عالمى بشنود كه اگر مى خواهى خوب زندگى كنى بايد سوءظن داشته باشى. حال ما براى رفع اين شبهه- هر چند كه از بحث اصلى مان دور مى افتيم- قدرى توضيح مى دهيم.
به عنوان مقدمه بايد عرض كنم كه انسان در برخورد با هر قضيه اى ممكن است يكى از سه حالت: شك، ظن، يقين، برايش پديد بيايد. اين سه حالت، حالات وجدانى نام دارند و فقط زمانى مورد بحث قرار مى گيرند كه انسان نسبت به چيزى توجه پيدا كند. مثلا پتويى زير پاى من است و من اصلا متوجه اين شى ء نيستم. در اين صورت، اين با بحث ما ارتباطى ندارد. ولى اگر متوجه آن پتو بودم و سوال برايم پيش آمد كه آيا اين پتو از پشم است يا نخ، يا ساخت ايران است يا خارج و سوالاتى از اين قبيل، در اين موارد يكى از سه حالت وجدانى برايم پيدا مى شود: يا اينكه به اين قضيه شك خواهم داشت، يعنى اينكه بر طرفين قضيه احتمال مساوى مى دهم و در مورد هيچ يك از طرفين نظر قاطع و برترى ندارم. و يا اينكه ظن خواهم داشت. يعنى اينكه نسبت به يك طرف قضيه احتمال بيشترى بدهم و با احتمال بيشترى بگويم كه مثلا اين پتو ساخت خارج است. و يا اينكه يقين خواهم داشت. يعنى به طور قطع و يقين يك طرف قضيه را اثبات و طرف ديگر را نفى كنم و بگويم مثلا اين پتو حتما ساخت خارج است، نه ايران.
در مورد قضاياى ديگر هم اين سه وجه قابل تصور است. مانند اينكه، آيا فلان كس از سفر برگشته است يا خير؟ كه يا احتمال آمدن و نيامدن او مساوى است، كه به اين مى گوييم شك. يا احتمال بيشترى به آمدن يا نيامدن او مى دهيم كه به اين مى گوييم ظن، و يا به طور قطع يك طرف مثلا آمدن را اثبات و به طور قطع طرف ديگر (مثلا نيامدن) را نفى مى كنيم كه به اين مى گوييم يقين.
حال سخن ما در مورد ظن است و گفتيم كه ظن يعنى احتمال بيشتر به يك طرف قضيه دادن. بنابراين، سوءظن يعنى اينكه بگوييم به احتمال زياد فلانى آدم بدى است و حسن ظن يعنى اينكه بگوييم به احتمال زياد فلانى آدم خوبى است. حال يا اين ظن اختيارى نيست و بدون آنكه انسان دنبال آن باشد براى انسان پديد مى آيد، و يا اينكه تحت اختيار انسان است و به دست خودش تقويت مى شود. مثلا در مورد كسى تفتيش مى كند تا عيب او را كشف كند، حال به هر دليلى. يا به خاطر دشمنى يى كه با او دارد و يا اساسا آدم بدبين و فضولى است. اين قسم از گمان و ظن است كه در آيات و اخبار به شدت از آن نهى شده است. خداوند در اين مورد مى فرمايد:
(يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم.)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمانها پرهيز كنيد، چرا كه برخى از گمانها گناه است.
آيه مى گويد اصلا به دنبال عيوب مردم نباشيد و در واقع اين نوع ظن را كه با تجسس و تفتيش خود انسان پديد مى آيد، بسيار بد و مورد نهى معرفى مى كند. اما نوع ديگر ظن كه تحت اختيار خود انسان نيست و خود به خود به انسان دست مى دهد، مانند اينكه در دل شب ببيند كسى از دوستان را كه از ديوار خانه اى بالا مى رود، خود به خود گمان مى كند كه آن شخص قصد دزدى دارد. اين ديگر دست شما نيست و نمى شود جلوى آن را گرفت. اين نوع ظن غيرارادى مجازاتى هم ندارد و هيچ حكمى هم نمى شود در موردش صادر كرد و قابل امر و نهى هم نيست.
بنابراين يك مورد از ظن، خود به خود به ذهن انسان مى آيد. در اين مورد حضرت امير (ع) مى فرمايد: ضع امر اخيك على احسنه. در اينجا سوءظن را تبديل به حسن ظن بكن و اين تصور را بكن كه ممكن است صاحب خانه باشد و كليد را گرم كرده يا با خود نياورده است، يا اصلا اين خانه متعلق به يك فقير مسكين است و اين شخص مى خواهد بدون اطلاع ديگران به او كمكى بكند. معناى اجتناب از سوءظن اين است. اين يك طرف قضيه، اما گاهى اوقات پيش مى آيد كه انسان نمى تواند اين سوءظن را از خود دور كند. يعنى وضعيتى را كه مشاهده كرده تاثير خودش را گذاشته است. در اينجا وظيفه ى او در قبال اين سوءظن چيست؟ وظيفه ى او اين است كه در جهت سوءظن خود و در برخورد با آن شخص اقدام عملى نكند و مثلا روابطش را با او قطع نكند. به دوستى اش ادامه دهد و كما فى السابق احترامش را نگاه دارد. قضيه را براى كسى عنوان ننمايد و به خود او هم كنايه نزند، تا زمانى كه از اين حالت سوءظن خارجه نشده و يا يقين به آن ظن پيدا نكرده است بايد چنين كند.
اسلام در اين گونه موارد دستور به حمل بر صحت داده است چرا كه اگر غير از اين باشد، زندگى انسان مختل شده دوستى ها پايان مى يابد و اعتمادها سلب مى گردد. پس اينكه مى فرمايد گمان نكن، در اين مرحله يعنى عمل به گمان نكن، زيرا خود گمان و ظن در اين گونه موارد به طور غيرارادى به انسان دست مى دهد.
اين سوءظنى بود كه نهى شده است، اما سوءظنى كه حضرت على (ع) به آن سفارش كرده اند چيز ديگرى است و منافاتى هم با مورد قبل ندارد. اين نوع سوءظن داشتن در جايى است كه مى خواهيم كارى را به كسى محول كنيم، يا سرى را با او در ميان بگذاريم، يا او را جهت ماموريتى به جايى بفرستيم، يا مالى را به امانت در اختيار او بگذاريم، در اين موارد حتما مى بايد به آن فرد در بدو امر سوءظن داشته باشيم و او را مورد آزمايش قرار دهيم. اگر به حسن ظن رسيديم، كار را به او محول كنيم و به او اعتماد نماييم. لذا اعتماد قبل از آزمودن از عجز آدمى است. وقتى كه انسان مى خواهد يك كار مهم اجتماعى را به كسى محول كند كه در آن كار صداقت و امانت داشتن امرى ضرورى است، حتما بايد به او سوءظن داشته باشد، او را امتحان كند و در بدو امر تصورش اين باشد كه اين فرد قادر به انجام اين كار نيست و پس از آنكه او را آزمود و نتيجه هم مثبت بود اين كار را به او محول كند. يا هنگامى كه انسان مى خواهد اسرارش را با كسى در ميان بگذارد و يا او را سرپرست بچه هايش و وصى و وكيل خودش بكند، حتما بايد او را مورد امتحان قرار دهد و صداقتش را بيازمايد، تا بتواند به او اعتماد كند.
پس روشن شد كه داشتن يا نداشتن سوءظن در چه مواردى است يعنى يك بار انسان بايد توجهى به سوءظن خود نكند و يك بار هم بايد نسبت به مساله اى سوءظن داشته باشد.
نتيجه ى بحث
حال حضرت مى فرمايد:«خدايا بدبين و بدگمانى مرا نسبت به اهل صلاح، به وثوق و اطمينان تبديل كن.» در اينجا دو معنى از جمله ى حضرت مستفاد مى شود: يكى اينكه امام مى خواهد بفرمايد: خدايا مرا از بدگمانى نسبت به خوبان بازدار و اين گمان مرا تبديل به وثوق و اطمينان نما و ديگر آنكه خدايا خوبان را از بدگمانى در مورد من بازدار و گمان بد آنها را نسبت به من تبديل به وثوق و حسن ظن كن.
برداشت كلى از اين دعا اين است كه خدا بين مومنان، وثوق و اطمينان و اعتماد و حسن ظن را حاكم نمايد و طورى نباشد كه مومنان نسبت به هم بدگمان باشند چرا كه هيچ بلايى براى اجتماع بالاتر از بدگمانى افراد آن جامعه نسبت به هم نيست و خيلى مضر است كه خوبان يك جامعه نسبت به هم بدگمان باشند. مثلا- خداى ناكرده- يك نهاد انقلابى در اين كشور نسبت به نهاد انقلابى ديگر بدگمان باشد و يا مثلا مردم انقلابى ايران كه امروز همه در مسير انقلاب حركت مى كنند، خداى ناكرده، نسبت به مسئولان بدگمان باشند. البته اين طور نيست ولى حتى تصور چنين مواردى هم دشوار است، زيرا ممكن است بدگمانى ها و بدبينى ها منجر به عداوت و دشمنى بشود. از اين رو همواره بايد از خدا بخواهيم كه خوشى بينى و خوش گمانى را در ما تقويت كند تا يكديگر را متهم نكنيم. اما وقتى مساله اى در مورد يك نفر ثابت شد بايد مطابق عمل بدش كيفر هم بشود منتها مادامى كه ثابت نگشته است بايد اعمال يكديگر را حمل بر صحت بكنيم ولى در عين حال كارهايى را كه در آنها صداقت و امانت شرط اصلى است بدون امتحان به كسى واگذار نكنيم.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته