
شرح دعای چهاردهم
اشراق، و چون حضرت سجاد عليه السلام از چيزهايى كه موجب تحليه و زينت نفس بود فارغ شد شروع نمود به رفع موانع ظاهرى و باطنى از ظالمان ظاهرى و باطنى، پس فرمود:
«يا من لا يخفى عليه أنباء المتظلمين» يعنى اي آن كسى كه پوشيده نيست برو خبرهاى شكايت كنندگان از ظلم و جفا و جور
«و يا من لا يحتاج فى قصصهم الى شهادات الشاهدين» و اي آن كسى كه محتاج نيست در قبول نمودن قصه هاى ايشان يعنى متظلمين به سوى شهادتهاى شاهدان
«و يا من قربت نصرته من المظلومين» و اي آن كسى نزديكست يارى او از مظلومان
«و يا من بعد عونه عن الظالمين» و اي آن كسى كه دورست اعانت كردن از ظالمان
«قد علمت يا الهى ما نالنى من فلان بن فلان» به تحقيق كه دانستى يعنى مى دانى اي پروردگار من، آنچه را كه رسيد به من از فلان كه پسر فلانست؛ و اين دعا را در وقت تظلم چون خواهد كه بخواند چون به اينجا رسد اسم ظالم و پدر ظالم را بگويد، مثلا بگويد «نالنى من زيد بن عمر؛ «مما حظرت عليه» از آن بابت چيزى كه حرام گردانيدى تو بر وى، «و انتهكه منى مما حجزت عليه» و دريد از من آنچه را كه منع كرده ى تو بر وى دريدن آن را؛ و هتك ستر، دريدن سترست و هتك عرض، دريدن عرضست به دشنام و غير آن، كذا فى الصحاح؛ «بطرا فى نعمتك عنده» از براى شدت و بسيارى خوشحالى در نعمت تو كه نزد اوست، «و اغترارا بنكيرك عليه» و از براى غفلت كردن داشتن از انكار تو بر وى، تا باء به معنى «عن»، و يا براى تجاهر كردن بر انكار تو بر وى، تا به معنى «على» باشد.
«اللهم فصل على محمد و آله و خذ ظالمى و عدوى عن ظلمى بقوتك» خداوندا، پس رحمت فرست بر محمد و آل او، و بگير ظلم كننده مرا و دشمن مرا از جهت ظلم كردن بر من به قوت و توانايى تو، «و افلل حده عنى بقدرتك» و بشكن تندى او را از من به قدرت تو، «و اجعل له شغلا فيما يليه» و بگردان از براى او شغلى در آنچه نزديك اوست از اشغال و بلايا و محن، يعنى او را مشغول كن به خود به حيثيتى كه مشغول به من نتواند شدن، «و عجزا عما يناويه» و بگردان از براى عجز و ناتوانى از آنچه در نيت دارد او را از معادات و دشمنى نمودن؛ و ممكن ست كه ما مصدريه باشد يعنى عجز از دشمنى نمودن او.
«اللهم فصل على محمد و آله و لا تسوغ له ظلمى» خداوندا، پس رحمت فرست بر محمد و آل او، و تجويز مكن براى او ظلم مرا يعنى محال و ممتنع كن آن را، «و احسن عليه عونى» و خوب كن بر وى اعانت مرا يعنى همچنان كن كه در باب من اعانت كند نه ظلم، «و اعصمنى من مثل أفعاله» و حفظ كن ما را از مثل كارهاى او از ظلم و دشمنى و مانند آن، «و لا تجعلنى فى مثل حاله» و مگردان مرا در مثل حال و صفات او و مبتلا مكن مرا در آن.
«اللهم صل على محمد و آله و أعدنى عليه عدوى حاضرة تكون من غيظى به شفاء» خداوندا، رحمت فرست بر محمد و آل او، و عداوت كن بر وى به اعانت من، يعنى اعانت كن مرا بر وى يعنى به سبب عداوت بر وى، اعانت حاضره كه به تعجيل باشد كه اين صفت داشته باشد كه از خشم مرا به او شفا باشد، يعنى شفاى خشم من نسبت به او باشد؛ و «شفاء» خبر «تكون» است و اسم وى ضميريست كه راجع مى شود به «عدواى حاضرة»؛ و جار و مجرور كه «من غيظى» است تعلق دارد به شفاء؛ و «اعدنى» باب افعال است به معنى طلب اعانت ست از كسى از براى قصاص ظلم؛ «و من حنقى عليه وفاء» عطف ست بر قول سجاد عليه السلام كه «من غيظى» ست، يعنى و از كينه ى مرا به او وفا باشد يعنى وافى و كفايت كننده باشد؛ و ممكن ست كه من در موضعين به معنى لام باشد، يعنى اعانت حاضره كه اين صفت داشته باشد كه شفا باشد براى خشم من به او و وفا باشد براى خشم و كينه من برو؛ و يا آن كه مضاف محذوف باشد، يعنى شفا باشد از جهت خشم من به او و وفا باشد از جهت كينه ى من برو؛ و در بعضى از نسخ «وقاء» به قاف موجودست و او را معنى محصلى نيست.
«اللهم صل على محمد و آله و عوضنى من ظلمه لى عفوك» خداوندا، رحمت فرست بر محمد و آل او و عوض ده از جهت ظلم كردن او مرا عفو و عافيت ترا، «و أبدلنى بسوء ضيعه بى رحمتك» و بدل كن مرا به بدى كار او به من رحمت ترا، «فكل مكروه جلل دون سخطك» پس هر مكروه و آزارى سهل و آسانست نزد خشم تو، «و كل مرزئة سواء مع موجدتك» و هر نقصان - اگر مرزئه به ضم ميم باشد - و هر مصيبتى - اگر به فتح ميم باشد همچنان كه در نسخه ى شيخ - مساوى ست با غضب تو؛ و اين بنابر نسخه بزرگوار شيخ بهاءالدين محمدست و اما آنچه در نسخه متبحر المعى ميرمحمد باقر داماد «ره» واقع شده كه بدل «سواء» و «شوى» است معنيش آنست كه هر نقصان و مصيبتى سهل ست با غضب تو، و نزد فقير اين بهترست اگرچه نسخه شيخ نيز صحيح است.
«اللهم فكما كرهت الى أن اظلم فقنى من أن أظلم» خداوندا، پس همچنان كه اكراه و بد داشتى به سوى من از آن كه مظلوم شوم پس حفظ كن و نگاه دار مرا از آن كه ظالم باشم؛ و «من» در اول محذوفست.
«اللهم لا أشكو الى أحد سواك» خداوندا، شكايت نمى كنم به سوى كسى سواى تو؛ و اثبات الف بعد از واو به حسب رسم خط است و در قرآن مجيد نيز واقع ست؛ و به ضم و فتح سين نيز خوانده اند؛ «و لا أستعين بحاكم غيرك» و طلب اعانت نمى كنم به حكم كننده غير تو، «حاشاك» يعنى مگر به تو؛ و ممكن ست كه تأكيد «غيرك» باشد. «فصل على محمد و آله و صل دعائى بالاجابة» پس رحمت فرست بر محمد و آل او و برسان دعاى مرا به اجابت، «و اقرن شكايتى بالتغيير» و قرين و نزديك كن شكايت مرا به تغيير آن شكايت، يعنى چنان كن كه ديگر شكايت نكنم.
«اللهم لا تفتنى بالقنوط من انصافك» خداوندا، آزمود مكن مرا به نااميد شدن از عدل تو، «و لا تفتنه بالأمن من انكارك» و آزمود مكن او را يعنى ظالم را به ايمن شدن از انكار كردن تو او را، «فيصر على ظلمى» پس مصر و حريص شود بر ظلم كردن به من، «يحاضرنى بحقى» و ببرد حق مرا رايگان - و باء براى تعديه ست - و يا منع كند حق مرا از من؛ وقتى به صاد مهمله يا حاء مهمله باشد همچنان كه اول به معجمتين ست، و اصل نسخ به مهمله و معجمه است، يعنى عداوت كند مرا به حق من، «و عرفه عما قليل ما أوعدت الظالمين» و بچشان او را از اندكى از آنچه وعده كرده اي ظالمان را از عقاب؛ و «ما» در «عما» زائده ست؛ «و عرفنى ما وعدت فى اجابة المضطرين» و بچشان مرا آنچه وعده كرده اي در اجابت نمودن مضطران از راحت.
«اللهم صل على محمد و آله و وفقنى لقبول ما قضيت لى و على» و توفيق ده ما را براى قبول كردن آنچه را كه قضا كردى براى نفع ما و بر ضرر ما، «و رضنى بما أخذت لى و منى» و راضى كن ما را به آنچه گرفتى و جمع كردى براى من و از آنچه گرفتى از من، «و اهدنى للتى هى أقوم» و راه نما و يا برسان مرا به ملت و طريقه اي كه آن قائم ترست، «و استعملنى بما هو أسلم» و طلب كن كردن مرا به آنچه سلامت در وى بيشترست.
«اللهم و ان كانت الخيرة عندك فى تأخير الأخذ» خداوندا، اگر باشد اختيار نزد تو در تأخير كردن گرفتن ظالم، «والانتقام ممن ظلمنى» و انتقام كشيدن از آن كس كه ظلم كرد مرا، «الى يوم الفضل و مجمع الخصم» تا روز جدا كردن ميان حق و باطل كه روز قيامت ست و محل جمعيت دشمنان كه نيز روز قيامت ست، «فصل على محمد و آله و أيدنى منك بنية صادقة» پس رحمت فرست بر محمد و آل او و قوى كن مرا از جانب تو به نيت و قصد راست، «و صبر دائم» و به صبر دائمى، يعنى مرا نيت راست بده تا درباره تو گمان بد نكنم و صبر دائمى ده تا بى تابى نكنم و اجر صابران را دريابم؛
«و أعذنى من سوء الرغبة» و پناه ده مرا از بدى رغبت يعنى از رغبت به ابطال، «و هلع أهل الحرص» و از حرص بسيارى كه اهل حرص دارند، «و صور فى قلبى مثال ما ادخرت لى من ثوابك» و تصوير و نقش كن در دل من صورت آنچه را كه ذخيره كردى از براى من از ثواب تو؛ و اين فقره دلالت صريح دارد كه صور اشياء در دل منتقش مى گردند نه در نفس، و تحقيق آن در اشراقات غير صحيفه مذكور شد؛ «و أعددت لخصمى من جزائك و عقابك» و صورت آنچه را كه مهيا كرده اي از براى خصم و دشمن من از جزاى تو و عقاب تو؛ «و اجعل ذلك سببا لقناعتى بما قضيت» و بگردان اين تصوير صورت را سبب براى قناعت من به آنچه قضا كرده درباره من از مظلوم بودن، «و ثقتى بما تخيرت» و اعتماد من به آنچه اختيار كرده اي آن را در باب من از مهلت دادن خصم تا روز قيامت
«آمين رب العالمين» اجابت كن دعاى مرا اي پروردگار عالميان «انك ذوا الفضل» به درستى كه تو صاحب فضل و احسانى؛ و در بعضى از نسخ «العظيم» نيز واقع شده يعنى صاحب فضل عظيمى و ابن ادريس نيز ايراد آن نموده «و أنت على كل شى ء قدير» و تو بر همه چيز قادرى.