
كمال حمد
كمال حمد
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.
سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است.
«حمد» ستايش نمودن در برابر صفات نيك اختيارى است بر خلاف «مدح» كه ستودن در برابر صفات نيك اختيارى و غير اختيارى است و «شكر» كه سپاس گويى در برابر نعمت هائى كه از منعم به ما رسيده است، مى باشد.
با توجه به الف و لامى كه به حمد متصل گرديده، درمى يابيم كه تمامى ستايش ها مخصوص ذات مقدّس خداوندى است كه با اراده و اختيار، خالق تمام موجودات و زيبايى ها مى باشد. در حقيقت به وسيله «الْحَمْدُلِلَّه» كه بر زبان جارى مى شود، خداوند را بر ذات، صفات و افعالش ستايش مى كنيم.
«الْحَمْدُلِلَّه»، عبارتى است پر نور كه هم بر زبان عارفان الهى در دنيا جارى است و خداوند را بدان جمله ستايشِ تام مى كنند و هم بر زبان اهل بهشت، جهت ستايش حقْ جارى خواهد بود. (وَ ءَاخِرُ دَعْوهُمْ أَنِّ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينْ): «و آخرين سخنشان اين است كه: حمد مخصوص خدا پروردگار عالميان است». (يونس/ 10.).
امام سجّاد عليه السلام در حديثى به پيروان خود فرمودند: «من قال: الحمدللّه فقد ادّى شكرَ كلَّ نعمة للّه عزّوجلّ عليه»: «هر كس بگويد الحمدللّه، به حقيقتْ شكر تمام نعمت هاى خداوند را ادا كرده است». (بحارالانوار 193 /90.).
رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمود: «لا اله الا اللّه نصف الميزان و الحمدللّه تملأملاه»: «گفتن لا اله الا اللّه نيمى از ميزان عمل را كفايت مى كند و گفتن الحمدللّه آن را پر مى نمايد». (بحارالانوار 194 /90.).
توصيف پروردگار
اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ بَدِيعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، رَبَّ الْأَرْبَابِ، وَ إِلَهَ كُلِّ مَأْلُوهٍ، وَ خَالِقَ كُلِّ مَخْلُوقٍ، وَ وَارِثَ كُلِّ شَيْ ءٍ، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ، وَ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَيْ ءٍ، وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ، وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيبٌ.
خداوندا سپاس براى توست. پديد آورنده آسمان ها و زمين. داراى بزرگوارى و كرم. دارنده دارندگان و خداى خدايان و آفريدگار آفريدگان و وارث هر چيز. چيزى مانند او نيست و چيزى از علم او پنهان نيست و او به هر چيزى احاطه دارد و او بر هر چيز نگهبان است.
«بَدِيعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضْ»: ابداع به معناى خلقت ابتدائى است. يعنى خداوند تعالى بدون داشتن هيچ سابقه قبلى، شروع به خلقتِ آسمان و زمين كرد.
«ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامْ»: كسى كه صاحب بى نيازى مطلق و فضل تمام باشد.
«رَبَّ الْأَرْبَابْ»: مالك تمام مالك ها.
«رَبَّ»: مصدر است به معنى تربيت و آن رساندن فرد است تا سر حدّ كمال.
كلمه «رَبَّ»، فقط بر خداوند قابل اطلاق است و چنانچه بر غير خدا اطلاق شود، مضاف اليه آن آورده مى شود. مثل: «ربّ البيت»
خداوند نسبت به موجودات داراى يازده خصوصيّت است:
1 - ابداع نمودن موجودات
2 - بى نيازى از همه آنها
3 - عطاى احسان كامل به همه موجودات
4 - پرورش دهنده و ربّ الارباب بودنش
5 - خداوند و پرستش شده بودنش
6 - خالق و پديد آورنده كائنات
7 - ميراث برنده از همه موجودات
8 - نظير او نبودنِ هيچ موجودى
9 - پنهان نبودنِ علم هيچ موجودى، از او
10 - احاطه كامل او، بر همه موجودات
11 - نگهبانى بر همه موجودات
يگانه
أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الْأَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ
تويى خدايى كه معبودى جز تو نيست. يكتاى يگانه تنهاى بى نظير.
در اين فراز، امام سجاد عليه السلام خداوند را به عظمت هايى ياد كرده و در پى آن به توصيف ذات مقدّس ربّوبى مى پردازد و تا فراز 32 به بيش از يكصد صفت از خداوند متّعال اشاره مى نمايد.
«الْمُتَوَحِّد»: در نهايت يكتايى و آنكه يكتايى را براى خود برگزيده.
«الْمُتَفَرِّد»: كسى كه تنهايى را براى خود انتخاب كرده و در نهايت تنهايى به سر مى برد.
در نهايت بزرگى
وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الْكَرِيمُ الْمُتَكَرِّمُ، الْعَظِيمُ الْمُتَعَظِّمُ، الْكَبِيرُ الْمُتَكَبِّرُ
و تويى خدايى كه جز تو معبودى نيست. بسيار با كرم در نهايت كرامت، عظيم در نهايت عظمت، بزرگ در نهايت بزرگى.
«الْكَرِيم»: كسى كه جامع صفات كمال است.
«الْمُتَكَرِّم»: آنكه از هر چه سزاورش نيست، پاك و منزّه و خواهان بخشندگى است.
«الْعَظِيم»: آنكه عقل ها از رسيدن به كُنْه ذات و صفات او، ناتوان باشد.
«الْمُتَعَظِّم»: كسى كه در نهايت بزرگى است.
«الْمُتَكَبِّر»: آنكه همه چيز را نسبت به خود كوچك و پست مى بيند.
شديد المحال
وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الْعَلِيُّ الْمُتَعَالِ، الشَّدِيدُ الِْمحَالِ.
و تويى خدايى كه جز تو معبودى نيست. بلندمرتبه در نهايت بلندىِ مرتبه، سخت كيفر مى كند.
«الْمُتَعَال»: كسى كه به سبب قدرت و توانش، بالاتر از هر چيز است.
«الشَّدِيدُ الِْمحَال»: اين كلمه داراى چهار معنا است:
الف) آنكه سخت كيفر مى كند.
ب) آنكه نسبت به دشمنان، سخت حيله گر است.
ج) آنكه قوت و نيرويش شديد است.
د) آنكه تدبيرى سخت بر عصيانگران دارد.
توصيف خداوند
وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.
و تويى خدايى كه جز تو معبودى نيست. بخشنده مهربان، داناى حكيم.
«الرَّحْمَن»: اين كلمه در همه جاى قرآن به صورت مطلق آمده است كه نشانه عموميّت آن است. يعنى رحمت عام خداوند، كه شامل دوست و دشمن، و مؤمن و كافر مى باشد (همانند باران كه رحمت عام الهى است). در حالى كه «الرَّحِيم» گاهى به صورت مقيد ذكر گرديده كه دليل بر خصوصيت آن است. يعنى رحمت خاصّ پروردگار كه ويژه بندگان صالح و مطيع است.
«الْعَلِيم»: بسيار دانا.
«الْحَكِيم»: فرزانه اي كه دانايى اش به همه موجودات، در نهايت استوارى است.
صفات خداوند
وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، السَّمِيعُ الْبَصِيرُ، الْقَدِيمُ الْخَبِيرُ.
و تويى خدايى كه جز تو معبودى نيست. شنواى بينا، قديم آگاه.
«السَّمِيع»: شنواى رازهاى پنهان.
«الْبَصِير»: بينا به خفيّات و امور پنهان.
«الْقَدِيم»: وجودى كه پيشى دارد بر همه اشياء و قبل از او موجودى نبوده.
«الْخَبِير»: دانايى كه به كنه اشيا و حقيقت و صفات آن، مطّلع است.
كريم
وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الْكَرِيمُ الْأَكْرَمُ، الدَّائِمُ الْأَدْوَمُ
و تويى خدايى كه جز تو معبودى نيست. كريم بزرگوار، ابدى پايدار.
«الْكَرِيمُ الْأَكْرَم»: بزرگوارى كه بزرگوارى اش نسبت به هر كريمى، افزون است (چون نعمت مى دهد بى آنكه عوض خواهد و قبل از آنكه درخواست گردد).
«الدَّائِمُ الْأَدْوَم»: ثبات و دوام او، بر همه موجودات در نهايت جاودانگى فزونى دارد (چون پايدارى خداوند از ذات خداست نه از غير و پايدارى ظاهرى ديگران از ذات او).
اوليت
وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ أَحَدٍ، وَ الْآخِرُ بَعْدَ كُلِّ عَدَدٍ
و تويى خدايى كه جز تو معبودى نيست. نخستين پيش از هر كس و آخرين بعد از هر شمار.
«الْأَوَّل»: خداوند، مبدأ هر موجودى مى باشد و غير او معلول ذات اوست و هيچ اوّلى قبل از او نبوده است. پس اوّليت خداوند دو مفهوم دارد:
1 - «امر وجودى و اثباتى»: كه عبارت است از مبدئيّت خدا بر غير خود.
2 - «امر عدمى و سلبى»: كه عبارت است از عدم مبدئيّت غير خدا.
«الْآخِر»: خداوند «غاية الغايات» است. چون غايت هر شى ء، آن چيزى است كه همه چيز به سوى او شوق پيدا كند و اشتياق ايجادكننده، دو چيز است «وجود شى ء» و «كمال شى ء» و خداوند به دليل آنكه وجود كامل و كمال كامل است، «غاية الغايات» است.
بلندمرتبه
وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الدَّانِي فِي عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِي فِي دُنُوِّهِ.
و تويى خدايى كه جز تو معبودى نيست. با وجود بلندى خودْ نزديك، و با وجود نزديكى خودْ بلندى.
بلندمرتبه بودنش، او را از مخلوقات دور نمى كند و نزديكى او با مخلوقات، او را با مخلوقات مساوى نمى گرداند. چرا كه بلند مرتبگى و نزديكى اش بر حسب مكان نيست. چون خداوند در قالب مكان نمى گنجد و بلندمرتبه بودنش بخاطر والايى اوست و نزديكى او با مخلوقات، بر اساس احاطه علم خدا به مخلوق است.
كبريايى
وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، ذُو الْبَهَاءِ وَ الْمَجْدِ، وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْحَمْدِ.
و تويى خدايى كه جز تو معبودى نيست. داراى زيبايى و ارجمندى و بزرگوارى و ستايشى.
«الْمَجْد»: عبارت است از جود و بخشش فراوان خدا و بزرگى و ارجمندىِ جلال او.
«الْكِبْرِيَاء»: عبارت است از بزرگوارى و بزرگ منشى كه مانع از هر گونه فرمانبردارى و اطاعت از غير است. لذا كبريايى صفتى است كه فقط شايسته مقام الهى است.
ابتدائيت
وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الَّذِي أَنْشَأْتَ الْأَشْيَاءَ مِنْ غَيْرِ سِنْخٍ، وَ صَوَّرْتَ مَا صَوَّرْتَ مِنْ غَيْرِ مِثَالٍ، وَ ابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعَاتِ بِلَا احْتِذَاءٍ،
و تويى خدايى كه جز تو معبودى نيست. تويى كه اشيا را بدون هيچ اصلى آفريدى و صورت ها را بدون نمونه نگاشتى و نوپيداها را بدون پيروى (از الگويى) پديد آوردى.
«سِنْخ»: به معناى اصل، پايه، مايه و بن است و عبارت است از مايه اوّليه شى ء.
«الْمُبْتَدَعَات»: عبارتند از چيزهايى كه قبلاً هيچ مادّه ايى از آن وجود نداشته و مسبوق به ماده نباشد. همچون جواهر مجرده.
تقدير
أَنْتَ الَّذِي قَدَّرْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ تَقْدِيرًا، وَ يَسَّرْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ تَيْسِيرًا، وَ دَبَّرْتَ مَا دُونَكَ تَدْبِيرًا،
تويى آنكه هر چيزى را اندازه معلوم زدى و هر چيز را براى هدفش، آماده ساختى و ماسِواى خود را اداره نمودى.
«قَدَّرْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ تَقْدِيرًا»: عبارت است از ايجاد تمامى اشياء، بر وفق اقتضاى آنها (يعنى آنچه نياز هر موجودى اعم از جمادات، گياهان، حيوانات و... بوده، به آنها داده شده و در ايجاد و خلقت، كاستى اي بر آنان روا نگرديده است).
شريك خداوند
أَنْتَ الَّذِي لَمْ يُعِنْكَ عَلَى خَلْقِكَ شَرِيكٌ، وَ لَمْ يُوَازِرْكَ فِي أَمْرِكَ وَزِيرٌ، وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ مُشَاهِدٌ وَ لَا نَظِيرٌ
تويى آنكه در آفريدنت، شريكى يارى ات نداد و در كارت، وزيرى تو را كمك نكرده و براى تو بيننده و مانندى نبوده است.
«شَرِيك»: يك فعل و يا صفتى را به طور مساوى به دو نفر يا بيشتر نسبت دادن است به طورى كه هر يك در دارا بودن آن صفت و يا فعل، شريك يكديگرند. شرك به خداوند يعنى براى خدا در افعال و يا صفات همتايى قائل شدن و اين بر دو قسم است. يكى شرك عظيم كه عبارت است از ثابت كردن شريك براى خداوند و اين كفرى است كه خداوند آن را نخواهد بخشيد.
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: (إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَادُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَآءُ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَللَا بَعِيداً): «خداوند، شرك به او را نمى آمرزد، ولى كمتر از آن را براى هر كس بخواهد و شايسته بداند مى آمرزد. و هر كس براى خدا همتايى قرار دهد، در گمراهى دورى افتاده است». (نساء/ 116.).
(و من يشرك باللّه فقد حرم الله على الجنه): «هر كس شريكى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است». (مائده/ 72.).
و ديگر شرك صغير و آن مراعات غير خداوند است با خداوند، در بعضى از امور. همانند: ريا و نفاق. اين همان شركى است كه پيامبر درباره آن فرموده اند: «از حركت مورچه سياهى در شب سياه، بر روى تخت سنگ سياه مخفى تر است». (بحارالانوار 93 /72.).
«لَمْ يُوَازِرْك»: كس ديگرى سنگينى و وِزر تو را كمك نكرد و حمل ننمود.
«وِزْر»: حمل سنگين است.
«وَزِير»: كسى است كه سنگينى كارهاى سلطان را بر دوش مى گيرد.
اراده خداوند
أَنْتَ الَّذِي أَرَدْتَ فَكَانَ حَتْمًا مَا أَرَدْتَ، وَ قَضَيْتَ فَكَانَ عَدْلًا مَا قَضَيْتَ، وَ حَكَمْتَ فَكَانَ نِصْفًا مَا حَكَمْتَ
تويى آنكه اراده كردى و اراده ات حتمى شد و قضاوت كردى و قضاوتت از روى عدل بود و حكم دادى و حكمت از روى انصاف بود.
در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام آمده است كه يكى از ياران درباره اراده خدا و اراده خلق از امام عليه السلام توضيح خواست. امام عليه السلام فرمود: «اراده از خلق، همان تصميم باطنى و سپس افعالى است كه بعد از آن آشكار مى شود، ولى اراده خدا همان ايجاد كردن او است و نه غير آن. زيرا كه در خداوند نه انديشه اي وجود دارد و نه تصميم و نه تفكرى. اين صفات (كه همگى زائد بر ذات است) درباره خدا مفهوم ندارد. اينها صفات مخلوقات است. بنابراين اراده خدا همان ايجاد افعال است لاغير، خداوند مى گويد: موجود باش، آن هم موجود مى شود بى آنكه حتّى نياز به لفظ و سخن گفتن به زبان و تصميم گرفتن و تفكّر داشته باشد، و اين اراده خدا همچون ذاتش غير قابل توصيف است». (اصول كافى/ 1، باب الاراده، ح 3.).
احاطه بر مكان
أَنْتَ الَّذِي لَا يَحْوِيكَ مَكَانٌ، وَ لَمْ يَقُمْ لِسُلْطَانِكَ سُلْطَانٌ، وَ لَمْ يُعْيِكَ بُرْهَانٌ وَ لَا بَيَانٌ
تويى آنكه مكانى تو را فرانمى گيرد و در برابر سلطنت تو، سلطنتى پابرجايى ندارد و دليل روشن و سخن آشكارى، تو را عاجز نكرده است.
«لَا يَحْوِيكَ مَكَان»: تو را هيچ مكانى احاطه نكند (چرا كه تو خالق مكانى و حلول خالق در مخلوق ممكن نيست).
قدرت خدا
أَنْتَ الَّذِي أَحْصَيْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ عَدَدًا، وَ جَعَلْتَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ أَمَدًا، وَ قَدَّرْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ تَقْدِيرًا
تويى آنكه هر چيز را يك يك شمرده اي و براى هر چيز پايانى قرار داده اي و هر چيز را به اندازه معلوم ايجاد نموده اى.
«أَمَدًا»: به معناى مدّت و زمان مى آيد و به معنى آخِر هر كار و انتها هر امر نيز به كار مى رود.
«قَدَّرْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ تَقْدِيرًا»: خداوند متعال بر وجود تمامى مخلوقات، احاطه كامل داشته قدرت او تمامى موجودات را در بر مى گيرد.
بعضى كه در بند ماديات گرفتار شده اند قدرت خداوند را در قالب ماده و امورات عادى بشرى مى بينند و به احاطه آن يقين ندارند. نظم جهان كه بر اثر قدرت خداوند است را ناديده گرفته، نشانه هاى قدرت او را منكر مى گردند و حتّى آن چنان در دنياى فانى غرق شده اند كه افكارشان فقط دنيا را ديده، اعتقادى به زنده شدنِ پس از مرگ ندارند و حتى قدرتى براى خلقت موجودات ديگر توسط خداوند، قائل نيستند. لذا خداوند در آيات سى و ششم، و سى و هفتم از سوره مباركه انعام، به قدرت خود در نزول نشانه هايش و فروفرستادن عذاب، اشاره دارد و مى فرمايد: (إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتَى يَبْعَثُهُمْ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ، وَ قَالُواْ لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنَزِّلَ ءَايَةً وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ): «تنها كسى دعوت تو را مى پذيرند كه گوش شنوا دارند، امّا مردگان و آنها كه روح انسانى را از دست داده اند، ايمان نمى آورند، و خدا آنها را در قيامت برمى انگيزد، سپس به سوى او، بازگردانده مى شوند. و گفتند: چرا نشانه و معجزه اي از طرف پروردگارش بر او نازل نمى شود؟ بگو: خداوند، قادر است كه نشانه اي نازل كند، ولى بيشتر آنها نمى دانند». و نيز در آيه چهلم سوره قيامت بر قدرت خود به زنده كردن مردگان اشاره نموده، مى فرمايد: (أَلَيْسَ ذلِكَ بِقدِرٍ عَلَى أَنْ يُحْىِ الْمَوْتَى): «آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟» و حتّى در آيه چهارم همان سوره خلقت مجدّد بندهاى انگشتان و قدرت خود بر بازسازى مردگان را متذكر شده و مى فرمايد: (بَلَى قدِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ): «آرى قادريم كه حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب كنيم». و همچنين خداوند متعال در سوره يس آيه هشتاد و يكم، قدرتش بر خلقتِ ديگرْ موجودات را تذكر داده، مى فرمايد: (أَوَ لَيْسَ الَّذِى خَلَقَ السَّموَاتِ وَ الْاَرْضَ بِقدِرٍ عَلَى أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَ هُوَ الْخَلَّقُ الْعَلِيمُ): «آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريد، نمى تواند همانند آنان (انسانهاى خاك شده) را بيافريند؟ آرى مى تواند و او آفريدگار داناست».
انديشه در ذات خداوند
أَنْتَ الَّذِي قَصُرَتِ الْأَوْهَامُ عَنْ ذَاتِيَّتِكَ، وَ عَجَزَتِ الْأَفْهَامُ عَنْ كَيْفِيَّتِكَ، وَ لَمْ تُدْرِكِ الْأَبْصَارُ مَوْضِعَ أَيْنِيَّتِكَ
تويى آنكه انديشه ها از حقيقت ذات تو قاصرند و فهم ها از كيفيت تو عاجزند و ديده ها جا و مكان تو را درنيافتند.
«الْأَوْهَام»: عبارت است از انديشه و وهم كه در پى بردن به ذات مقدّس خداوند عاجز است. زيرا اگر انديشه ها، حقيقت ذات خداوند را دريابد، در جهت مكانى باشد و خداوند منزّه از آن است كه داراى جهت و مكان باشد.
انديشه و وهم بر دو قسم است: انديشه هاى عقلانى كه بر مبناى عقل و استدلال حاصل مى شود و انديشه هاى وهمانى كه از انديشه هاى عقلى و استدلال منطقى حاصل نشده بلكه از وهم و گمان نشأت گرفته و در بسيارى از اوقات، داراى زيربناى محكم و استوار نمى باشد.
«وَ لَمْ تُدْرِكِ الْأَبْصَار»: خداوند در جايى نيست تا ديده ها او را دريابد. زيرا بودن در جايى، تابع جسميّت است و خداوند سبحان از جسميّت منزّه است.
مِثل خدا
أَنْتَ الَّذِي لَا تُحَدُّ فَتَكُونَ مَحْدُودًا، وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُودًا، وَ لَمْ تَلِدْ فَتَكُونَ مَوْلُودًا
تويى آنكه حدّى ندارى، تا محدود باشى و به چيزى مانند نشده اى، تا آفريده شده باشى و فرزندى نياورده اى، تا زائيده شده باشى.
چرا خداوند مانندى ندارد؟
در جواب اين سؤال بايد گفت: چون صورت ذهنى از خداوند حاصل نمى شود به عبارت ديگر، انسان كه داراى قوه ادراك است و با حواس پنج گانه خود اشيا پيرامونش را درك كرده به قوه مخيّله خود (كه همان ذهن است) انتقال مى دهد و پس از چندى با درك اشيا ديگر و انتقال آنها به ذهن درمى يابد كه بعضى از صورت هاى اوّليه با صورت هاى انتقال يافته بعدى، تطابق داشته و مثل يكديگر هستند. ولى براى خداوند تعالى هيچ صورت ذهنى در مخيّله انسان حاصل نمى شود تا بر اساس آن صورتِ ذهنى، به كنه ذات خداوند رسيده و تصور ادراكى از خدا پيدا نمايد و پس از تصور ادراكى از خداوند بتواند با صورت هاى ديگر ذهنى تطابق داده و براى خداوند همانندى بيابد و اگر كسى توانست از خداوند در ذهن خود صورتى را ترسيم نمايد، آن صورتِ ذهنى، به يقين خدا نيست.
ضِدِ خدا
أَنْتَ الَّذِي لَا ضِدَّ مَعَكَ فَيُعَانِدَكَ، وَ لَا عِدْلَ لَكَ فَيُكَاثِرَكَ، وَ لَا نِدَّ لَكَ فَيُعَارِضَكَ
تويى آنكه ضدّى ندارى تا با تو دشمنى كند. و همانندى برايت نيست، تا در فزونى با تو رقابت كند و مانندى ندارى تا با تو معارضه كند.
«ضِدَّ»: عبارت است از نزاع كننده اي كه در توانايى با هماورد خود برابرى كند و هيچ يك غلبه اي بر ديگرى نيافته باشد.
«عِدْلَ»: به دو معناى است: يكى مثل، نظير و مانند و ديگرى مساوى در مقدار و قدرت.
«نِدَّ»: چيزى كه در جوهر وجودش با شى اي ديگر مشاركت دارد و «نِد» اخصى است از «مثل». چرا كه همه اشيايى كه در جوهره وجود با هم مشاركت دارند، مِثل هم هستند ولى تمام اشيايى كه مِثل هم هستند، در جوهرِ وجودشان مشاركت ندارند.
افعال خداوند
أَنْتَ الَّذِي ابْتَدَأَ، وَ اخْتَرَعَ، وَ اسْتَحْدَثَ، وَ ابْتَدَعَ، وَ أَحْسَنَ صُنْعَ مَا صَنَعَ
تويى آنكه بدون نمونه آفريد و اختراع نمود و پديد آورد و تازه آفريد و آفرينش آنچه را كه آفريد، نيك گردانْد.
«ابْتَدَأ»: ايجاد شى ء بدون هيچ همانند و نمونه اى.
«اخْتَرَع»: ايجاد شى ء بدون هيچ مثالى.
«اسْتَحْدَث»: ايجاد شى ء بعد از عدم است. به طورى كه قبل از آن، پديد آورنده اي براى آن شى ء نبوده است.
«ابْتَدَع»: ايجاد شى ء بدون استفاده از هيچ ابزار و ماده اي و بدون نياز به زمان خاصى. در اين صورت مى توان گفت كه «ابتداع» مختص به ذات مقدّس خداوند است كه بدون هيچ ماده و ابزارى و بدون نياز به صرف زمان، شى اي را ايجاد مى كند. چون همان وقت كه اراده مى كند، آن شى ء ايجاد مى گردد.
تسبيح خدا
سُبْحَانَكَ! مَا أَجَلَّ شَأْنَكَ، وَ أَسْنَى فِي الْأَمَاكِنِ مَكَانَكَ، وَ أَصْدَعَ بِالْحَقِّ فُرْقَانَكَ!
پاك و منزّهى! چه بزرگ است شأن تو! و چه بلند است در مكان ها، مكان تو! و چه آشكاركننده حقّ است كتاب فرق گذار (قرآن) تو!
از اين فراز امام سجاد عليه السلام به تسبيح الهى پرداخته و تا پايان فراز 31 خداوند را تسبيح مى گويد.
«سُبْحَانَك»: اسم مصدر است به معناى منزّه مى دانم تو را از تمامى صفات مخلوقين و آفات حدوثى.
«مَا أَجَلَّ شَأْنَك»: براى تعجب است كه چقدر عظيم و بزرگ است شأن و افعال و صفات تو.
«فُرْقَانَك»: منظور قرآن است. چرا كه قرآن، جداكننده و فرق گذارنده حق از باطل است.
لطيف
سُبْحَانَكَ مِنْ لَطِيفٍ مَا أَلْطَفَكَ! وَ رَؤُوفٍ مَا أَرْأَفَكَ! وَ حَكِيمٍ مَا أَعْرَفَكَ!
پاك و منزّهى! اي لطيفى كه چه بسيار لطيفى! و رئوفى كه چه بسيار رئوفى! و حكيمى كه چه بسيار آگاهى!
لطيف به چند معنا آمده است:
1 - بسيار لطف و نيكى كننده.
2 - داناى كه به امور دقيق و چيزهاى كوچك و به صفات و افعال و حركات آنها، علم كامل دارد و حصول اين علم بر اساس حواس پنج گانه انسانى نبوده است.
3- آفريننده لطائف مخلوقين.
4- كسى كه بندگان را به سوى طاعت الهى سوق داده و از معصيت خداوند دور مى كند.
تمامى اين معانى، قابل جمع براى خداوند است. چرا كه خداوندى كه خالق لطائف مخلوقين است، با علم و دانايى خود به امور دقيق، به تمامى مخلوقات لطف و نيكى كرده آنان را به سوى طاعت خود سوق داده و از معصيت دور مى كند.
مالك
سُبْحَانَكَ مِنْ مَلِيكٍ مَا أَمْنَعَكَ! وَ جَوَادٍ مَا أَوْسَعَكَ! وَ رَفِيعٍ مَا أَرْفَعَكَ! ذُو الْبَهَاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْحَمْدِ
پاك و منزّهى! اي پادشاه كه شكست ناپذيرى! و بخشنده كه بسيار توانگرى! و بلندمرتبه كه بسيار بلندمرتبه اى! تويى داراى زيبايى و ارجمندى و بزرگوارى و ستايش.
محقّق طوسى مى گويد: در تحقّق «مليك» سه شرط لازم است:
1 - كسى باشد كه از همه افراد و اشيا بى نياز باشد.
2 - تمامى موجودات به او نيازمند باشند.
3 - تمامى اشيا از آن و در ملك او باشند. (شرح الارشادات 144 /3.).
و با اين تعبير، مليك فقط خداوند است و قابل صدق و انطباق با ديگران نيست.
بسط اليه
سُبْحَانَكَ بَسَطْتَ بِالْخَيْرَاتِ يَدَكَ، وَ عُرِفَتِ الْهِدَايَةُ مِنْ عِنْدِكَ، فَمَنِ الَْتمَسَكَ لِدِينٍ أَوْ دُنْيَا وَجَدَكَ
پاك و منزّهى! دستت را به نيكى ها گشوده اي و هدايت از جانب تو شناخته شد. پس هر كه براى دين يا دنيا به دنبال تو گشت، تو را مى يابد.
«بسط اليه» دو معنا دارد:
1 - كنايه از توسعه در رحمت و بخشش است. يعنى به نيكويى ها، دست خود را گشاده كردى و رحمت خود را وسيع گرداندى.
2 - كنايه از قدرت است و منظور توسعه قدرت در تمامى عالمِ وجود است.
«الْهِدَايَةُ مِنْ عِنْدِك»: هدايت از جانب خداست، بر قلوبى كه خود را آماده پذيرشِ هدايت كرده باشند (فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضّلاله): «پس برخى از آنان كسانى هستند كه خدا آنها را هدايت كرد، و برخى از آنان كسانى هستند كه گمراهى بر آنها ثابت گرديده است». (نحل/ 36.).
و اين هدايت پس از خلقت آغاز مى شود (طه/ 50.) و تمامى مردم حتّى گمراهانى كه توبه مى كنند را در بر مى گيرد (طه/ 122 و ضحى/ 7.) و خداوند به نور عظمت خويش همه را هدايت مى گرداند. (نور/ 35.).
بايد توجه داشت كه به صراحتِ قرآن كريم، هدايت كه شامل گروه بسيارى از مردم مى گردد، (بقره/ 26.) چند گروه مشمول آن نمى شوند:
1 - ظالمين (وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ): «خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمى كند». (بقره/ 258.).
2 - كافرين (وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ): «خداوند گروه كافران را هدايت نمى كند». (بقره/ 264.).
3 - فاسقين (وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ): «خداوند گروه نافرمانبران را هدايت نمى كند». (مائده/ 108.).
4 - گمراهان (فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَن يُضِلُّ): «همانا خداوند كسانى كه در گمراهى هستند را هدايت نمى كند». (نحل/ 37.).
5 - دروغ گويان (إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ): «همانا خداوند كسى را كه دروغگويى ناسپاس باشد هدايت نمى كند». (زمر/ 3.).
6 - اسراف كنندگان (إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ): «حقيقت خدا كسى را كه اسرافكارِ دروغگوست هدايت نمى كند». (غافر/ 28.).
عرش الهى
سُبْحَانَكَ خَضَعَ لَكَ مَنْ جَرَى فِي عِلْمِكَ، وَ خَشَعَ لِعَظَمَتِكَ مَا دُونَ عَرْشِكَ، وَ انْقَادَ لِلتَّسْلِيمِ لَكَ كُلُّ خَلْقِكَ.
پاك و منزّهى! هر كه در علم تو قرار گرفت، براى تو فروتن گشت و آنچه زير عرش تو است، براى بزرگى تو خاشع شد. و همه آفريدگانت براى تسليم در برابر تو، گردن نهاده اند.
«عَرْشِك»: منظور عرش خداوند است و عرش به چهار معنى آمده است:
1 - محلى كه مسقف باشد.
2 - سقف.
3 - تخت هاى بلند مانند تخت سلاطين.
4 - داربست هايى كه براى نگهداشتن درختان مى زنند.
ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود، منظور مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومتى پروردگار محسوب مى شود.
«مَا دُونَ عَرْشِكَ»: عبارت است از هر چه غير خدا باشد.
مكر، فريب بر خدا
سُبْحَانَكَ لَا تُحَسُّ وَ لَا تُجَسُّ وَ لَا تُمَسُّ وَ لَا تُكَادُ وَ لَا تُمَاطُ وَ لَا تُنَازَعُ وَ لَا تُجَارَى وَ لَا تُمَارَى وَ لَا تُخَادَعُ وَ لَا تُمَاكَرُ.
پاك و منزّهى! نه حس مى شوى و نه قابل جستجو هستى و نه لمس مى گردى و نه نيرنگ مى خورى و نه با مقاومت بركنار مى روى و نه قابل نزاع هستى و نه با كسى كشمكش دارى و نه بگو مگو مى كنى و نه فريب مى خورى و نه با تو حيله گرى شود.
«وَ لَا تُخَادَع»: هيچ كس نمى تواند خدا را فريب دهد. چرا كه او از آشكار و نهان با خبر است و كافران بر اثر عدم شناخت صفات خدا، با افكار كوتاه و ناقص خود فكر مى كنند ممكن است چيزى از خدا پنهان شود و اين جز فريب دادنِ خود، كار ديگرى نيست. (بقره/ 9.).
«وَ لَا تُمَاكَر»: هيچ كس نمى تواند با خداوند مكر و حيله گرى كند و مكر به معنى هر نوع چاره انديشى است. اگر اين چاره انديشى توسط شيطان و معاندين باشد، فريب و حيله گرى است و اگر مكر از جانب خداوند كه بهترين مكركنندگان است، باشد، منظور چاره انديشى در امور خير است. (وَ مَكَرُواْ وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ): «و حيله گرى مى كنند و خداوند چاره انديشى مى نمايد و خداى بهترين چاره انديش است». (آل عمران/ 54.) و اين حيله گرى دشمنان و چاره انديشى خداوند نه فقط در گذشته بوده، بلكه در آينده نيز هست. (وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ): «و خداوند هم تدبير مى كرد، و خدا بهترين چاره جويان و تدبيركنندگان است». (انفال/ 30.).
صمد
سُبْحَانَكَ سَبِيلُكَ جَدَدٌ. وَ أَمْرُكَ رَشَدٌ، وَ أَنْتَ حَيٌّ صَمَدٌ.
پاك و منزّهى! راه تو هموار، و فرمانت هدايتگر است و تويى زنده بى نياز.
«صَمَد»: دو ريشه اصلى دارد، يكى به معناى «قصد» است و يكى ديگر به معنى «صلابت و استحكام». بدين سبب صمد را داراى معانى متعدّد دانسته اند.
امام حسين عليه السلام در جواب نامه اي كه اهل بصره از ايشان معناى «صمد» را سؤال كرده بودند، نوشتند: براى صمد پنج معنى است. صمد «كسى است كه در منتهاى سيادت و آقايى است». «همان كه دائم ازلى و جاودانى است» و «وجودى است كه جفت ندارد» و «موجودى است كه نمى خورد و نمى آشامد» و «كسى است كه نمى خوابد». (بحارالانوار 223 /3.).
قول خداوند
سُبْحَانَكَ قَولُكَ حُكْمٌ، وَ قَضَاؤُكَ حَتْمٌ، وَ إِرَادَتُكَ عَزْمٌ.
پاك و منزّهى! گفتارت حكمت، و فرمانت واجب، و اراده ات حتمى است.
«قَولُك»: قول خداوند است و فقط شامل گفتار نمى شود بلكه اعم است از كتاب هايى آسمانى و گفتارهايى كه با پيامبران اولى العزم و غير اولى العزم و مقرّبان الهى، بيان فرموده است. بنابراين قول الهى عبارت است از كلام خداوندى كه حتّى شامل احاديث قدسى نيز مى باشد.
كلمات خداوند
سُبْحَانَكَ لَا رَادَّ لِمَشِيَّتِكَ، وَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِكَ.
پاك و منزّهى! براى مشيّت تو بازگرداننده اى، و براى كلماتت تغييردهنده اي نيست.
«لِكَلِمَاتِك»: عبارت است از علم و حكمت و يا آنچه براى مخلوقات خود، مقدر فرموده. بعضى آن را به معنى وعده خداوند، براى اهل بهشت و اهل جهنم دانسته اند و برخى نيز آن را به معنى كلمات و سخنان خداوند، در كتاب هاى آسمانى مى دانند. تمامى اين معنى ها بر ذات خداوند، قابل صدق و انطباق مى باشد، و جمع تمامى آنها بر خداوند ممكن است.
فاطر
سُبْحَانَكَ بَاهِرَ الْآيَاتِ، فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ، بَارِئَ النَّسَمَاتِ.
پاك و منزّهى! اي كه نشانه هايت آشكار است. آفريننده آسمان، پديدآورنده جان ها.
«فَاطِر»: به معناى شكافنده است و چون خلقت و آفرينش آسمان و اجرام آسمانى ملتزم شكافتن آسمان است، «فاطر» بر آفريننده و خالق نيز اطلاق مى شود.
«فَاطِرَ السَّمَاوَات»: به معنى آفريننده آسمان ها و هر آنچه در آن است مى باشد. چون بدون شكافتن آسمان، خلقت آن ممكن نبوده است.
حمد دائمى
لَكَ الْحَمْدُ حَمْدًا يَدُومُ بِدَوَامِكَ.
سپاس براى توست. سپاسى كه با هميشگى بودن تو، هميشگى است.
از اين فراز تا پايان فراز چهل و نهم اين دعاى عظيم، امام سجاد عليه السلام زبان به حمد الهى گشوده، خداوند را حمدى زيبا مى نمايد، و در اوّلين فراز خداوند را حمدى دائمى مى نمايد. چون بقاى الهى هميشگى است، پس حمد نيز هميشگى مى شود.
حمد و نعمت
وَ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدًا خَالِدًا بِنِعْمَتِكَ.
و سپاس براى توست. سپاسى كه همراه نعمت تو، جاويد مانَد.
بسيارى از صفات خداوند عين ذات اوست و بسيارى از صفاتش دلالت بر رحمت، شفقّت، عطا، كرم و غفران دارد و تمامى اين صفت ها، نعمت هاى خداوند است كه به مخلوقات داده مى شود و از آنجا كه اين صفات عين ذات اوست، هميشگى است. چون ذات مقدّس الهى، فناناپذير است، پس در اين فراز نيز امام سجاد عليه السلام سپاس هميشگى را به پيشگاه ربّوبى تقديم نموده است.
سفره احسان خداوند
وَ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدًا يُوَازِي صُنْعَكَ.
و سپاس براى توست. سپاسى كه با لطف تو، برابرى كند.
«صُنْع» به سه معنا آمده است:
1 - احسان، لطف و نيكى.
2 - مصنوع، كه عبارت است از تمامى مخلوقات الهى و افعال و كردارى كه از خداوند، صادر مى شود.
3 - سفره احسان و طعام.
خداوند را سپاس مى گوييم سپاسى كه برابرى كند با لطف و احسان الهى و برابر است با تمامى مخلوقات كه مصنوع خداوند هستند و موازى است با سفره گسترده اي كه از سر لطف و احسانش براى تمامى مخلوقات گسترده.
رضايت حمد
وَ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدًا يَزِيدُ عَلَى رِضَاكَ.
و سپاس براى توست. سپاسى كه بر خوشنودى ات بيفزايد.
خداوندْ اعمال خُرد و اندك ما را قبول نموده و با فضل و كرمش، گناهان سترگ و بسيارمان را مورد عفو و بخشايش خود قرار مى دهد. (يا مَنْ يُقْبَلُ الْيَسيِرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثيِرِ): «اى كسى كه عبادات كم را قبول مى كنى و گناهان فراوان را مى آمرزى». (دعاى سحر امام سجاد عليه السلام، صحيفه جامعه/ 234.) و همين اعمال كم (از جمله حمد و سپاس گويى هاى اندك)، موجبات رضايت خداوند تبارك و تعالى را فراهم مى نمايد.
همراه با سپاس گزاران
وَ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدًا مَعَ حَمْدِ كُلِّ حَامِدٍ، وَ شُكْرًا يَقْصُرُ عَنْهُ شُكْرُ كُلِّ شَاكِرٍ.
و سپاس براى توست. سپاسى كه همراه با سپاس هر سپاس گزار باشد، و ستايشى كه ستايش هر ستاينده اي از آن بازمانَد.
سپاسى كه با سپاس گزارى تمامىِ سپاس گزاران، در تمامىِ مكان ها و زمان ها در دنيا و آخرت، همراهى كند و سپاس ما با سپاس گزارى آنها همراه گردد همانگونه كه خود ما نيز بايد با راستگويان همراه باشيم كه خداوند مى فرمايد: (كُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ): «با راستگويان همراه باشيد (در كردار و اعمال)». (توبه/ 119.).
حمدى سزاوار خداوند
حَمْدًا لَا يَنْبَغِي إِلَّا لَكَ، وَ لَا يُتَقَرَّبُ بِهِ إِلَّا إِلَيْكَ.
سپاسى كه جز براى تو، سزاوار نباشد و به وسيله آن جز به سوى تو، تقرّب نتوان جست.
اگر اعمال از روى ريا باشد، نه تنها مقرّب انسان به خداوند نيست، بلكه او را از خداوند دور و به جهان مادى پيوند مى زند. حمد و ستايش خداوند بايستى با اخلاص و خلوص خاضعانه همراه باشد تا موجب تقرّب، نزديكى و هم جوارىِ بنده مخلص با حضرت ربّوبى گردد.
حمدى از اوّل
حَمْدًا يُسْتَدَامُ بِهِ الْأَوَّلُ، وَ يُسْتَدْعَى بِهِ دَوَامُ الْآخِرِ.
سپاسى كه دوام اوّلين و بقاى آخِرين، به وسيله آن درخواست گردد.
بعضى از گناهان، ثواب اعمال نيكِ گذشته انسان را محو مى كند. لذا از خداوند سپاسى را خواستاريم تا اعمال گذشته را محفوظ داشته و جبران گناهانى كه محوكننده ثواب است را بنمايد و دوامِ ثواب اوّلينْ اعمال ما را همراه داشته باشد.
حمدى چندين برابر
حَمْدًا يَتَضَاعَفُ عَلَى كُرُورِ الْأَزْمِنَةِ، وَ يَتَزَايَدُ أَضْعَافًا مُتَرَادِفَةً.
سپاسى كه با گردش زمان ها، چندين برابر شود و پيوسته، چندين برابر افزايش يابد.
خداوند متعال به اعمال اندك بندگان، ثواب هاى فراوانى عنايت مى كند. لذا خداوند را اينگونه مى خوانيم: (يا مَنْ يُعْطِىُ الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ): اي بزرگوارى كه به واسطه عمل كم، عطاى فراوان مى نمايى. (دعاى ماه رجب.).
امام سجاد عليه السلام از خداوند سپاسى را طلب مى كند تا با آن، ثوابش روز به روز و با گردش زمان ها، چندين برابر شده، بر حمد و ستايش افزوده گردد.
شمردنِ حمد
حَمْدًا يَعْجِزُ عَنْ إِحْصَائِهِ الْحَفَظَةُ، وَ يَزِيدُ عَلَى مَا أَحْصَتْهُ فِي كِتَابِكَ الْكَتَبَةُ.
سپاسى كه نگهبانانِ (اعمال) از شمردنش عاجز باشند، و بر آنچه نويسندگان (اعمال) در كتاب تو به شمار آورده اند، افزونى يابد.
خداوند متعال داراى ملائكه فراوانى است كه گروهى از آنها، حافظِ اعمال انسان ها اعم از نيك و بد هستند. در آيه 18 سوره ق از آنها تعبير به «رقيب» و «عتيد» شده و در آيه 10 و 11 سوره انفطار به آنها لقب «حافظين» و «كاتبين» داده شده. در آيات ديگرِ قرآن نيز به وجود اين فرشتگان مراقب اعمال، اشاره شده است. در اينكه اين فرشتگان چه اعمالى را مى نويسند، بحث هاى فراوانى مطرح است. بعضى معتقدند همه را مى نويسند و بعضى ديگر عقيده دارند تنها الفاظ و اعمال خير و شر نوشته مى شود. ولى عموميّت تعبيرِ آيات فوق الذكر نشان مى دهد كه تمامى اعمال و گفتار انسان ثبت مى شود.
عرش، كرسى
حَمْدًا يُوازِنُ عَرْشَكَ الْمَجِيدَ وَ يُعَادِلُ كُرْسِيَّكَ الرَّفِيعَ.
سپاسى كه با عرش بزرگ تو همسنگ باشد، و با كرسى بلندپايه ات برابرى نمايد.
در فراز 26 توضيحى پيرامون عرش الهى داده شد. در اين فراز «عرش» در كنار «كرسى» قرار گرفته است. «كرسى» عبارت است از تخت هاى كوتاه و نقطه مقابل آن «عرش» است كه به معنى سقف مى باشد. ولى چنانچه عرش و كرسى هر دو در يك جمله براى خداوند به كار رود، كرسى كنايه از جهان ماده و عرش كنايه از جهان ماوراى ماده (عالم ارواح و فرشتگان) مى باشد.
فضل الهى
حَمْدًا يَكْمُلُ لَدَيْكَ ثَوَابُهُ، وَ يَسْتَغْرِقُ كُلَّ جَزَاءٍ جَزَاؤُهُ.
سپاسى كه پاداش آن نزد تو كامل باشد، و جزايش همه جزاها را فراگيرد.
جزاى عمل كه از جانب خداوند عطا مى شود، مزد عمل نيست بلكه يك نوع تفضّل و رحمت الهى است. چرا كه پاداش ها، هيچ گاه به مقياس و ميزان اعمال انسان ها نبوده است و تمامى آنها به مقياس كرمِ پاداش دهنده است. براى مثال مى توان گفت بهشتى كه آنچنان گسترده است و مواهب آن فراوان، يقيناً چيزى نيست كه انسان با اعمال شايسته ناچيز به آن برسد و اين تنها از فضل و رحمت لايزال الهى است. (ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ): «اين فضل الهى است به هر كس كه بخواهد مى دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است». (حديد/ 21.).
سپاس ظاهرى و باطنى
حَمْدًا ظَاهِرُهُ وَفْقٌ لِبَاطِنِهِ، وَ بَاطِنُهُ وَفْقٌ لِصِدْقِ النِّيَّةِ.
سپاسى كه ظاهرش با باطنش همخوان باشد و باطنش با نيّت صادقانه موافق باشد.
ظاهر حمد عبارت است از سپاس گويى با اعضا و جوارح، و باطن حمد عبارت است از نيّت سپاس گزارىِ خالق كه در قلب مى گذرد. حال اگر سپاس گزارى در درگاه الهى از هر گونه ريا و فريب كارى خالى باشد و «خالصاً لوجه اللّه» انجام گردد، ظاهر حمد با باطن آن همخوانى مى يابد و زمانى كه باطن حمد از جميع نواقص خالى باشد و قلب انسان از هر آنچه غير خداست، تصفيه شده باشد. باطن حمد با صدق نيّت موافق گشته، و در اينجاست كه ظاهر و باطن حمد يكى مى شود.
سپاسِ كامل
حَمْدًا لَمْ يَحْمَدْكَ خَلْقٌ مِثْلَهُ، وَ لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ سِوَاكَ فَضْلَهُ.
سپاسى كه هيچ آفريده اي مانند آن، تو را ستايش نكرده باشد و احدى جز تو، فضيلت آن را نداند.
سپاس گزارى خداوند بر دو نوع است:
1 - «گفتارى»، كه عبارت است از ذكر «الحمدللّه» كه بر زبان جارى مى شود.
2 - «كردارى»، كه عبارت است از اعمالى كه در جهت طاعت الهى انجام گيرد. از طرفى كمال سپاس گزارىِ عملى، وابسته به كمالاتِ انسانِ سپاس گزار است. هر چه كمالات او بيشتر باشد و در جهت طاعت الهى گام بردارد و از پليدى و گناه، دورى گزيند، كمالات او بيشتر و حمد او كامل تر مى گردد. تا جايى كه همانند ائمه معصومين عليهم السلام آنچنان مملو از كمالات مى گردد كه هيچ كس با او نمى تواند برابرى كند و چنين افرادى انسان هاى كاملى هستند كه در سپاس گزارىِ خداوند، هيچ آفريده اي همانند آنان خدا را ستايش نكرده است.
يارى و تأييد
حَمْدًا يُعَانُ مَنِ اجْتَهَدَ فِي تَعْدِيدِهِ، وَ يُؤَيَّدُ مَنْ أَغْرَقَ نَزْعًا فِي تَوْفِيَتِهِ.
سپاسى كه هر كه در بسيارى آن كوشيد، يارى گردد و هر كه زياده روى نمود در كامل به جا آوردن آن، تأييد شود.
«يُعَان»: از ماده اعانه، به معناى يارى شدن است و در اينجا منظور يارى كردن از سوى خداوند تعالى است. يارى خداوند عبارت است از افاضه قوّت و نيرو به بنده، جهت تحصيل كمالاتش كه او را به سوى سعادت دنيا و آخرت رهنمون سازد.
«يُؤَيَّد»: فعل مجهول از ماده اَيَّدَ كه به معناى تأييد شدن و كمك شدن است، مى باشد. و آن عبارت است از تقويت و امداد بنده توسّط خداوند، تا جهت انجام امور خير و باز شدن بصيرت و بينايى اش و وسعت سينه اش براى تحمل مشكلات موفق گردد.
تمامى سپاس ها
حَمْدًا يَجْمَعُ مَا خَلَقْتَ مِنَ الْحَمْدِ، وَ يَنْتَظِمُ مَا أَنْتَ خَالِقُهُ مِنْ بَعْدُ.
سپاسى كه آنچه از سپاس ها آفريدى را گرد آورد، و هر سپاسى كه پس از آن بيافرينى را دربر گيرد.
تمامى مخلوقات، به حمد و ثناى خداوند مشغولند و اين حمدگويىِ مخلوقات، در گذشته بوده و در آينده نيز خواهد بود و قطع شدنى نيست. ولى هر يك به ميزان درك، شعور و رخصتى كه خداوند به آنان داده، مى توانند حمد و ثناى خداوند را به جاى آورند و هيچ يك نمى توانند تمامى اوصاف الهى را حمد و ثنا گويند. چون اوّلاً درك، شعور و رخصت هايى كه خدا به آنها داده، مختلف است. ثانياً اوصاف خداوند (كه عين ذات اوست) محدود نيست تا مخلوقات از عهده حمدِ تمامى آنان برآيند. از طرفى ذات خداوند نيز با زبان بى زبانى به حمد و ثناگويى خود مشغول است و اين حمد و ثناگويى هميشگى است. از ازل بوده و تا ابد هم خواهد بود.
پس خداوند از دو جهت خالق حمد است:
1 - خود حمدگويى مى كند.
2 - خالق حمد مخلوقات است. چون او توان، رخصت و شعور بر انجام حمد داده.
امام سجاد عليه السلام از خداوند مى خواهد حمد و ثناى او، جمع كننده تمامى حمدهاى خالق (خداوند) و مخلوقات باشد. چه حمدهايى كه قبلاً از خداوند و كائنات سرزده (و به تعبير امام عليه السلام، خداوند آن حمدها را آفريده) و چه حمدهايى كه بعداً سر خواهد زد (و خداوند در آينده خواهد آفريد).
قَولِ خداوند
حَمْدًا لَا حَمْدَ أَقْرَبُ إِلَى قَوْلِكَ مِنْهُ، وَ لَا أَحْمَدَ مِمَّنْ يَحْمَدُكَ بِهِ.
سپاسى كه هيچ سپاسى نزديك تر از آن به سپاسى كه (در) گفتار توست، نباشد و هيچ سپاس گزارى، سپاس گزارتر از آنكه تو را سپاس گزارَد، نباشد.
«قَوْلِك»: به معناى گفتار خداوند است و مى تواند به معانىِ حكم خداوند و رضاى او نيز باشد.
قابليت نعمت
حَمْدًا يُوجِبُ بِكَرَمِكَ الْمَزِيدَ بِوُفُورِهِ، وَ تَصِلُهُ بِمَزِيدٍ بَعْدَ مَزِيدٍ طَوْلًا مِنْكَ.
سپاسى كه با بسيارى اش به همراه كرمت، فراوانى (نعمت) را لازم گردانَد و تو آن را از روى احسانت، با افزونىِ پى درپى پيوند دهى.
خداوند داراى جود و بخشش فراوان بوده، در عطاى نعمت، بخيل نيست و عطاياى فراوان مى دهد. ولى بنده داراى نقصان هاى بسيارى است كه مانع دريافت نعمت مى گردد و به تعبير ديگر بنده قابليت قبول نعمت الهى را ندارد. لذا بايستى اين نقصان ها برطرف شده، قابليتْ ايجاد گردد تا نعمت هاى بعدى به او عطا شود. شكر و سپاس الهى، ايجاد قابليت مى كند. چرا كه خداوند مى فرمايد:
(لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ): «اگر سپاسگزارى كنيد، حتماً شما را (نعمتى) مى افزايم». (ابراهيم/ 7.).
ستايشى، شايسته خداوند
حَمْدًا يَجِبُ لِكَرَمِ وَجْهِكَ، وَ يُقَابِلُ عِزَّ جَلَالِكَ.
سپاسى كه سزاوار ذاتِ كريم تو، و با عزّتِ جلال تو برابر باشد.
حضرت على عليه السلام در خطبه 182 نهج البلاغه مى فرمايد:
«نَحْمَدُهُ عَلَى عَظِيمِ إِحْسَانِهِ، وَ نَيِّرِ بُرْهَانِهِ. وَ نَوَامِي فَضْلِهِ وَ امْتِنَانِهِ، حَمْداً يَكُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً وَ لِشُكْرِهِ أَدَاءً وَ إِلَى ثَوَابِهِ مُقَرِّباً، و لِحُسْنِ مَزِيدِهِ مُوجِباً»: «او را ستايش مى كنيم در برابر احسانِ با عظمت و برهانِ روشن و روشنگرى و فضيلت و كرامت فزاينده اش. ستايشى كه حقّ او را به جاى آورَد و شكرش را ادا كند و به پاداشش نزديك و به فزونى هاى نيكويش شايسته نمايد».