
برترین درودها
برترين درودها
رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، الْمُنْتَجَبِ الْمُصْطَفَى الْمُكَرَّمِ الْمُقَرَّبِ، أَفْضَلَ صَلَوَاتِكَ، وَ بَارِكْ عَلَيْهِ أَتَمَّ بَرَكَاتِكَ، وَ تَرَحَّمْ عَلَيْهِ أَمْتَعَ رَحَمَاتِكَ.
پروردگار من، بر محمّد و خاندان محمّد كه برگزيده، اختيار شده، گرامى و مقرّب داشته شده اند، برترين درودهايت را بفرست و كامل ترين بركت هايت را بر او روان ساز و با سودمندترين رحمت هايت، بر او رحمت فرست.
از اين فراز تا پايان فراز پنجاه و پنجم، امام سجاد عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه وآله و خاندان او عليهم السلام درود فرستاده و بعضى از ويژگى هاى درودِ برتر، را بيان مى دارد.
خداوند متعال در آيه 56 سوره احزاب، مؤمنين را به درود و سلام فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه وآله دعوت كرده و خود و ملائكه نيز، برترين درودها را بر پيامبر صلى الله عليه وآله فرستاده اند. لذا امام سجاد عليه السلام از خداوند مى خواهد كه برترين درودها را بر پيامبر صلى الله عليه وآله و خاندان پاكش بفرستد.
درودى كامل بر رسول كامل
رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً زَاكِيَةً لَا تَكُونُ صَلَاةٌ أَزْكَى مِنْهَا، وَ صَلِّ عَلَيْهِ صَلَاةً نَامِيَةً لَا تَكُونُ صَلَاةٌ أَنْمَى مِنْهَا، وَ صَلِّ عَلَيْهِ صَلَاةً رَاضِيَةً لَا تَكُونُ صَلَاةٌ فَوْقَهَا.
پروردگار من، بر محمّد و خاندانش درود فرست، درود پيراسته اي كه درودى پيراسته تر از آن نباشد. و بر او درود فرست، درود فراوانى كه درودى فراوان تر از آن نباشد. و بر او درود فرست، درود خوشنودكننده اي كه درودى بالاتر از آن نباشد.
از آنجايى كه پيامبرِ اكرم حضرت محمّد صلى الله عليه وآله اشرف، اكمل و والاترين انسانها و خاتم پيامبران است، درودى كه بر او نثار مى شود نيز بايد در شأن و مقامِ والاى ايشان باشد. لذا امام عليه السلام از خداوند، درودى را طلب مى كند كه والاترين درودهاست و در پيراستگى و كثرت، كامل ترين بوده و موجبات خوشنودى كامل پيامبر صلى الله عليه وآله را فراهم نمايد. چرا كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله خود فرمودند:
«حَيْثُما كُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلىَّ فَاِنَّ صَلاتَكُمْ تَبْلُغنى»: «هر جا كه باشيد بر من درود فرستيد زيرا درود شما به من مى رسد». (ميزان الحكم 430 /5.).
صف رضا در وجود خداوند
رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً تُرْضِيهِ وَ تَزِيدُ عَلَى رِضَاهُ، وَ صَلِّ عَلَيْهِ صَلَاةً تُرْضِيكَ و تَزِيدُ عَلَى رِضَاكَ لَهُ وَ صَلِّ عَلَيْهِ صَلَاةً لَا تَرْضَى لَهُ إِلَّا بِهَا، وَ لَا تَرَى غَيْرَهُ لَهَا أَهْلًا.
پروردگار من، بر محمّد و خاندانش درود فرست، درودى كه خوشنودش سازد و بر خوشنودى اش بيفزايد. و بر او درود فرست، درودى كه تو را خوشنود كند و بر خوشنودى ات براى او بيفزايد. و بر او درود فرست، درودى كه براى او جز به آن راضى نشوى و جز او را سزاوار آن نبينى.
«رِضَاه»: يكى از صفاتى است كه صاحبان شعور و اراده با آن توصيف مى شوند و به عبارتى، وصف صاحبان شعور و اراده است. در مقابل اين صفت، صفت خشم قرار دارد، و هر دو صفتِ وجودى هستند. بايد توجّه داشت كه رضا و خوشنودى، همواره به اوصاف و افعال مربوط مى شود. و مردم با اعمال، كردار، اوصاف و گفتارشان موجبات خوشنودىِ رسول خدا صلى الله عليه وآله و نيز پروردگارشان را فراهم مى كنند.
توجّه به اين نكته لازم است كه رضا به خاطر اينكه بعد از وقوع، چيزى بدان متعلق مى شود، در نتيجه با وقوع و حادث شدن آن عمل، حادث مى گردد، لذا ممكن نيست آن را صفتى از اوصاف قائم به ذات خدا بدانيم، چون خداى تعالى منزّه هست از اينكه محل حوادث قرار گيرد. پس هر جا رضايت به خداى سبحان نسبت داده شده، بايد بدانيم كه رضا صفت فعل او و قائم به فعل اوست و صفتى است كه از فعل انتزاع مى شود.
پس رضايت خدا از امرى از امور، عبارت از اين است كه اراده خدا با آن كار سازگار باشد. در نتيجه از آنجا كه اراده خدا به طور كلى دو قسم است، يكى تشريعى و يكى تكوينى، قهراً رضاى او هم دو قسم مى شود. رضاى تكوينى و رضاى تشريعى. پس هر امر تكوينى يعنى چيزى كه خدا اراده اش كرده و ايجادش نموده، مرضى به رضاى تكوينى خداست، و هر امر تشريعى يعنى دستورات و تكاليف اعتقادى و عملى، مرضى خداست، به رضاى تشريعى او.
رضوان و بقاء خداوند
رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَاةً تُجَاوِزُ رِضْوَانَكَ، وَ يَتَّصِلُ اتِّصَالُهَا بِبَقَائِكَ، وَ لَا يَنْفَدُ كَمَا لَا تَنْفَدُ كَلِمَاتُكَ.
پروردگار من، بر محمّد و خاندانش درود فرست، درودى كه از خوشنودى تو درگذرد و اتّصالش به بقاى تو پيوند خورد و تمام نشود، همچنانكه كلمات تو تمام نمى شود.
«رِضْوَانَك»: عبارت است از رضايت فراوان خداوند و چون بالاترين رضايت ها، رضايت خداوند است، لفظ «رضوان» در قرآن كريم، فقط براى رضايت الهى آمده است. (نگاه كنيد به آل عمران/ 162 و 174، توبه/ 109، حديد/ 27 و فتح/ 29.) ولى از آنجا كه رضايت فراوان خداوند، اسباب بهشت را فراهم مى سازد، كلمه «رضوان» بر بهشت نيز اطلاق شده است. (آل عمران/ 2.).
«بِبَقَائِك»: عبارت است از ثابت ماندن شى ء بر حالت اوّل به گونه اي كه هيچ تغييرى نيابد. با اين توصيف درمى يابيم كه فقط خداوند داراى صفت بقا مى باشد و اين صفت عين ذات اوست. زيرا موجودات نسبت به وجودشان در عالم دو دسته اند:
1 - ممكن الوجود، كه آنها كسانى هستند كه بودن و نبودن آنها يكى است.
2 - واجب الوجود، و او كسى است كه وجودش هميشگى است و نمى تواند در عالم وجود نداشته باشد. به تعبير بهترْ وجودش، عين ذات اوست و آن، خداوند است. حال كه وجود خداوندْ عين ذات اوست، پس اين وجود بايد به طور هميشگى و بدون هيچ تغييرى، موجود باشد. لذا بقا صفتى است كه عين ذات خداوند قرار مى گيرد نه وصف زائد بر او و خداوند در اين صفت هيچ شريكى ندارد.
فرق بين «نبى» و «رسول»
رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً تَنْتَظِمُ صَلَوَاتِ مَلَائِكَتِكَ وَ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ، وَتَشْتَمِلُ عَلَى صَلَوَاتِ عِبَادِكَ مِنْ جِنِّكَ وَ إِنْسِكَ وَ أَهْلِ إِجَابَتِكَ، وَ تَجْتَمِعُ عَلَى صَلَاةِ كُلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَ بَرَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِكَ.
پروردگار من، بر محمّد و خاندانش درود فرست، درودى كه درودهاى فرشتگان و پيامبران و فرستادگان و فرمانبران تو را فراگيرد و درودهاى بندگانت از جن و اِنست و اجابت كنندگان دعوتت را شامل شود و درود هر كه آفريده اي و ايجاد نموده اي از انواع آفريدگانت را دربرگيرد.
در اين فراز از خداوند مى خواهيم بر پيامبر درودى فرستد كه تمامى درودهاى مخلوقات اعم از فرشتگان، جنّ و انسان را دربرگيرد. علاوه بر آن، درودهاى «انبيا» و «رسولان» را نيز شامل گردد.
فرق بين «نبى» و «رسول» كه امام عليه السلام در اين فراز به آنها اشاره داشته در آن است كه رسول كسى است كه صاحب آئين و مأمور به ابلاغ باشد، يعنى وحى الهى را دريافت كند و به مردم ابلاغ نمايد. امّا نبى كسى است كه وحى الهى را دريافت مى نمايد، ولى موظف به ابلاغ نيست. بلكه تنها خودْ عامل به آن است و يا اگر كسى سؤال كرد پاسخ مى گويد.
از مجموع احاديثى كه مرحوم كلينى در كتاب اصول كافى در باب «الفرق بين الرسول و النبى و المحدث» آورده چنين استفاده مى شود كه نبى كسى است كه حقايق وحى را در حال خواب ديده و صداى فرشته وحى را در بيدارى مى شنود و رسول كسى است كه علاوه بر آن، فرشته را نيز در بيدارى ملاحظه مى كند. (اصول كافى/ 1.).
درودى چندين برابر
رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، صَلَاةً تُحِيطُ بِكُلِّ صَلَاةٍ سَالِفَةٍ وَ مُسْتَأْنَفَةٍ، وَ صَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ، صَلَاةً مَرْضِيَّةً لَكَ وَ لِمَنْ دُونَكَ، وَ تُنْشِئُ مَعَ ذَلِكَ صَلَوَاتٍ تُضَاعِفُ مَعَهَا تِلْكَ الصَّلَوَاتِ عِنْدَهَا، وَ تَزِيدُهَا عَلَى كُرُورِ الْأَيَّامِ زِيَادَةً فِي تَضَاعِيفَ لَا يَعُدُّهَا غَيْرُكَ.
پروردگار من، بر او و خاندانش درود فرست، درودى كه هر درود گذشته و تازه اي را فراگيرد. و بر او و بر خاندانش درود فرست، درودى كه نزد تو و غير تو پسنديده باشد و با آن درودهاى ديگر پديد آورى، كه درودهاى گذشته را با آنها چندين برابر كنى و آنها را با گذر روزگار بيفزايى، افزودنى در چندين برابر كه جز تو (كسى) نتواند آنها را شمارش كند.
خداوند كريم پاداش حسنه و كارهاى خير را برابر و مساوى با عمل نمى داند. بلكه در قرآن كريم، پاداش برخى اعمال نيك را ده برابر ذكر كرده، و مى فرمايد: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالَها): «هر كس كار نيكى بياورد، ده برابر آن پاداش خواهد داشت». (انعام/ 160.) و در آيات ديگرى از قرآن كريم، پاداش حسنه را بالاتر دانسته، مى فرمايد: (اَضْعافاً كَثِيرَةٍ): «چندين برابر». (بقره/ 245.) در برخى آيات نيز، پاداش پاره اي از اعمال (نظير انفاق) را به هفتصد برابر، بلكه بيشتر مى رساند. (بقره/ 261.) و بالاخره در ديگر آيات، اجر و پاداش بى حسابى را وعده مى دهد. (زمر/ 10.).
در اين فراز امام سجاد عليه السلام پاداش حسنات خود را، چندين برابر مطالبه نمى كند، بلكه از خداوند مى خواهد همانگونه كه ثواب و پاداش اعمال را چندين برابر مى كند، درود بر پيامبر و خاندان او را چندين برابر گرداند و درودهاى ديگر پديد آورد و افزون فرمايد تا نصيب آن به پيامبر رسد و مقام آن حضرت را ترفيع دهد، نه آنكه ثوابِ چندين برابرى براى خود طلب كند.
اهل البيت
رَبِّ صَلِّ عَلَى أَطَائِبِ أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِكَ، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ، وَ حَفَظَةَ دِينِكَ، وَ خُلَفَاءَكَ فِي أَرْضِكَ، وَ حُجَجَكَ عَلَى عِبَادِكَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِيرًا بِإِرَادَتِكَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إِلَيْكَ، وَ الْمَسْلَكَ إِلَى جَنَّتِكَ.
پروردگار من، بر پاكيزه تران خانواده اش درود فرست، آنان كه براى فرمان خود برگزيدى و آنان را گنجينه داران علمت و نگهبانان دينت و جانشينان خود در زمينت و حجّت هاى خويش بر بندگانت قرار دادى. و به خواست خويش، آنان را از پليدى و آلودگى پاك نمودى و آنها را وسيله اي به سوى خود و راهى به سوى بهشتت قرار دادى.
در اين فراز، امام عليه السلام به شش خصلتِ «اهل البيت» عليهم السلام پرداخته، كه به جز آنها و امامان معصوم عليهم السلام كس ديگرى اين خصوصيّات را دارا نيست. تذكّر اين نكته لازم است كه «اهل البيت» عليهم السلام كسانى هستند كه در زير عباى پيامبر صلى الله عليه وآله جمع شدند و پيامبر صلى الله عليه وآله آنها را «اهل البيت» خود خواند و براى آنها اينچنين دعا كرد: «اللهُمَ هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتِى وَ خاصَّتِى فَاذْهَبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً»: «خداوند اينان اهل بيت و نزديكان من هستند از آنها گناهان را دور كن و آنان را مطهر گردان». سپس آيه تطهير (احزاب/ 33.) در شأن آنها نازل شد. ايشان عبارت بودند از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، حضرت على عليه السلام، حضرت فاطمه عليها السلام، حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهما السلام. (رجوع كنند: به مستدرك الوسائل 460 /1 و بحارالانوار 359 /17.).
«الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِك»: به آيه مباهله (آل عمران/ 61.) اشاره دارد كه در روز مباهله، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، «اهل البيت» خود را كه خداوند آنان را برگزيده بود، براى انجام مباهله به وعده گاه برد. علاوه بر آن، اينان و امامان معصوم اختيار شده خداوند، براى هدايت و رهبرى جامعه مى باشند.
«خَزَنَةَ عِلْمِك»: يعنى تمامى علوم الهى، اسرار ربّانى، دانش هاى حقيقى و آنچه كه كتاب هاى الهى مشتمل آن است، در نزد «اهل البيت» پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام ذخيره شده است و ايشان، راسخان در علم و دانايان به تأويل قرآن هستند.
بريد بن معاويه (از اصحاب امام صادق و امام باقر عليهما السلام) از امام روايت كرده كه حضرت در تفسير آيه (وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ) (آل عمران/ 7.) فرمودند: «رسول خدا در رأس راسخان در علم قرار دارد. زيرا خداوند تمامى آنچه را كه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فروفرستاد، اعم از تنزيل و تأويل، به وى آموخت و خداوند چيزى را نازل نكرد، كه پيامبر صلى الله عليه وآله تأويل آن را نداند و همچنين، جانشينان آن حضرت تمامى تفسير و تأويل امور را مى دانند و قرآن داراى عام و خاص، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ مى باشد كه راسخان در علم به آنها آگاهند». (اصول كافى/ 1، كتاب الحجة باب ان الراسخين فى العلم./ ح 2.).
از ابى بصير روايت شده است كه گفت: حضرت صادق و حضرت باقر عليهما السلام فرمودند: «خداوند متعال داراى دو علم است، علمى كه اختصاص به خداوند دارد و هيچ مخلوقى از آن آگاهى ندارد و علمى كه آن را به فرشتگان و پيامبرانش آموخته و اين علم است كه اكنون به ما اهل البيت رسيده است». (اصول كافى/ 1، كتاب الحجة باب ما عند الائمة من سلاح./ ح 5.).
«خُلَفَاءَكَ فِي أَرْضِكَ»: عبداللّه بن سنان مى گويد: از حضرت امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْاَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ) (نور/ 55.) سؤال كردم. حضرت فرمودند: «مقصود از آيه، ما ائمه هستيم». (اصول كافى/ 1، كتاب الحجة باب ان ائمة عليهم السلام خلفاء اللّه./ح 3.).
«حُجَجَكَ عَلَى عِبَادِك»: يعنى اهل البيت پيامبر عليهم السلام، دليل و گواهى هستند كه خداوند به وسيله ايشان حجّتش را بر بندگانش تمام كرده و از مردم خواسته است از آنان پيروى نمايند.
در زيارت جامعه كبيره آمده است «وَ حُجَجِ اللَّه عَلى أَهْلِ الدُّنْيا وَ الاخِرَةِ وَ الاُولى». يعنى ائمه عليهم السلام در دنيا به وسيله معجزه ها و دلائل آشكار، نشانه هاى روشن، اخلاق معنوى، فضيلت هاى ملكوتى، علوم ربانى و اسرار الهى كه دارا هستند حجّتهاى خداوند بر مردمند و به هنگام سؤال در عالم برزخ و يا در قيامت نيز خداوند، پيروى و يا عدم پيروى از ائمه را معيار اعمال مردم قرار مى دهد.
«الرِّجْس»: عبارت است از هر گونه پليدى و نجاست و استعاره اي است از تمامى گناهان.
«الدَّنَس»: آلودگى و چرك هاى ظاهرى.
«طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِيرًا»: اشاره به آيه تطهير دارد كه آيه 33 سوره احزاب است. (براى توضيح بيشتر بنگريد به تفسير نمونه 305 - 287 /17.).
عطايايى كامل
رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً تُجْزِلُ لَهُمْ بِهَا مِنْ نِحَلِكَ وَ كَرَامَتِكَ، وَ تُكْمِلُ لَهُمُ الْأَشْيَاءَ مِنْ عَطَايَاكَ وَ نَوَافِلِكَ، وَ تُوَفِّرُ عَلَيْهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوَائِدِكَ وَ فَوَائِدِكَ.
پروردگار من، بر محمّد و خاندانش درود فرست، درودى كه با آن بخشش و كرامتت را براى ايشان بسيار سازى و چيزهايى از عطاها و بخشش هايت را براى آنها كامل گردانى و بهره ىِ آنان را از نعمت ها و سودهايت فراوان گردانى.
بعد از ذكر شش خصلتِ منحصر به فرد اهل البيت و امامان معصوم عليهم السلام، امام سجاد عليه السلام از اين فراز تا پايان فراز 59، به خصوصيت هاى درود بر اهل البيت مى پردازد.
«تُجْزِل»: به معناى وسعت دادن و عظيم شمردن است و امام عليه السلام از خداوند درخواست مى كند كه در عطايا، بخششها و كرامات خود، بر اهل البيت عليهم السلام عظمت داده و وسعت عنايت كند.
«نِحَلِك»: به معناى عطايا و بخشش هاى بى حساب است.
«تُكْمِل»: از باب افعال و «اكمل» به معناى تمام نمودن شى ء، آنگونه كه غرض حاصل گردد و هيچ نقصى در آن ديده نشود، مى باشد.
در اينجا امام سجاد عليه السلام با همّت بلند خود براى اهل البيت عليهم السلام از خدا طلب بخشش و عطايايى را مى نمايد كه هيچ عيب و نقصانى نداشته و آنچنان تمام و كامل باشد كه غرض و هدف گوينده را حاصل نمايد.
درودى ابدى بر اهل البيت
رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ صَلَاةً لَا أَمَدَ فِي أَوَّلِهَا، وَ لَا غَايَةَ لِأَمَدِهَا، وَ لَا نِهَايَةَ لِآخِرِهَا.
پروردگار من، بر او و بر آنها درود فرست، درودى كه مرزى در اوّلش و زمانى براى پايانش و نهايتى براى آخرش نباشد.
اين عبارت بر ازليّت، سرمديّت و ابدّيتِ درود بر اهل البيت عليهم السلام دلالت دارد. لذا اينكه امام عليه السلام براى پايان آن نهايتى قائل نشده است، دلالت بر هميشگى بودن درود دارد و غرض آن است كه رحمت ها و درودها پيوسته و ازلى باشد. ولى چرا براى اوّل آن مرزى قائل نشده است؟ شايد منظور آن بوده كه درودها، در قالب زمان نگنجد و همانگونه كه پايانى ندارد، مرزى نيز براى اوّلش وجود نداشته باشد و شايد منظور آن است كه ابتدايىْ براى اوّل آن نباشد. يعنى هر لحظه درود جديدى آغاز گردد و رحمت هاى جديدى كه قبلاً نبوده، ارسال گردد.
آسمانها
رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِمْ زِنَةَ عَرْشِكَ وَ مَا دُونَهُ، وَ مِلْ ءَ سَمَاوَاتِكَ وَ مَا فَوْقَهُنَّ، وَ عَدَدَ أَرَضِيكَ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ، صَلَاةً تُقَرِّبُهُمْ مِنْكَ زُلْفَى، وَ تَكُونُ لَكَ وَ لَهُمْ رِضًى، وَ مُتَّصِلَةً بِنَظَائِرِهِنَّ أَبَدًا.
پروردگار من، بر ايشان هم وزن عرش خود و آنچه زير آن است و به گنجايش آسمان هايت و آنچه در بالاى آنهاست و به تعداد زمين هايت و آنچه زير آنها و ميان آنهاست، درود فرست. درودى كه ايشان را هر چه بيشتر به تو نزديك گرداند و براى تو و براى ايشان پسنديده باشد و تا ابد به مانندهاى آن (درودها) متّصل باشد.
«سَمَاوَاتِك»: منظور آسمان هايى است كه خالق تمامى آن خداوند است. لذا اوّلاً منتسب به او است، و ثانياً يك آسمان نيست در قرآن و روايات نيز عدد آسمان را از يك عدد بيشتر دانسته، در برخى روايات و آيات قرآن، اشاره به آسمان هاى بسيار دارد و تعبير «سماوات» بكار رفته و در بعضى از آيات و روايات ديگر، اشاره به هفت گانه بودنِ آسمان ها شده است.
مفسّران و دانشمندان اسلامى، بيانات گوناگون و مختلفى درباره آسمان هاى هفت گانه دارند. بعضى بر اين باورند كه آسمان هاى هفت گانه همان سيّارات سبع يعنى عطارد، زهره، مريخ، مشترى، زحل، ماه و خورشيد (كه به عقيده دانشمندانِ فلكىِ قديم، جزء سيّارات بوده) مى باشد. بعضى ديگر معتقدند كه منظور، طبقات متراكم هواى اطراف زمين است و قشرهاى مختلفى كه روى هم قرار گرفته است. برخى نيز مى گويند: عدد هفت در اينجا و آيات مشابه، به معنى تعداد نيست، بلكه عدد تكثيرى است كه به معنى تعداد زياد و فراوان مى باشد و اين در كلام عرب و حتّى قرآن، نظاير قابل ملاحظه اي دارد. بنابراين سماوات سبع، اشاره به آسمان هاى متعدّد و كرات فراوان است، بى آنكه عدد خاصى از آن منظور باشد.
آنچه صحيح تر به نظر مى رسد، اين است كه مقصود از سماوات سبع، همان معنى واقعى آسمان هاى هفت گانه است. تكرار اين عبارت در روايات و آيات مختلف قرآن، نشان دهنده اين موضوع است كه سبع در اينجا به معنى تكثير نيست، بلكه اشاره به همان عدد مخصوص است.
از آيات قرآن و احاديث ائمه معصومين عليهم السلام چنين استفاده مى شود كه تمام كرات و سيّاراتى كه مى بينيم همه جزءِ آسمان اوّل است و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز بشر خارج است و مجموعاً هفت عالم يا هفت آسمان را تشكيل مى دهند.
فلسفه وجود امام
اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ أَقَمْتَهُ عَلَمًا لِعِبَادِكَ، وَ مَنَارًا فِي بِلَادِكَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِيعَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ، وَ حَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وَ أَمَرْتَ بِامْتِثَالِ أَوَامِرِهِ، وَ الِانْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْيِهِ، وَ أَلَّا يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَ لَا يَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ فَهُوَ عِصْمَةُ اللَّائِذِينَ، وَ كَهْفُ الْمُؤْمِنِينَ وَ عُرْوَةُ الْمُتَمَسِّكِينَ، وَ بَهَاءُ الْعَالَمِينَ.
خداوندا، همانا تو دين خود را در هر زمانى به امامى تأييد كرده اى، كه او را نشانه اي براى بندگانت و علامتى در شهرهايت به پا داشتى، پس از آنكه ريسمان او را به ريسمان خود پيوستى و او را سبب رسيدن به خوشنودى ات قرار دادى و فرمانبرى او را واجب گرداندى و از نافرمانى اش برحذر داشتى و فرمان دادى كه به امرهاى او امتثال كنند و از نهى هاى او بازايستند و هيچ پيشى گيرنده اي از او پيشى نگيرد و هيچ بازمانده اي از او بازنماند. پس او نگهدارنده پناهندگان و پناهگاه مؤمنان و دستاويز چنگ زنندگان و ارجمندىِ جهانيان است.
«دِينَك»: منظور از آن اسلام است كه خداوند اسلام را در تمامى زمان ها، بنابر قاعده لطف، عقل و نقل به وجود امامى كه از جنس بشر و جانشين خداوند بر روى زمين مى باشد، تأييد مى نمايد.
«بِإِمَام»: كسى است كه نايب و جانشين كامل رسول خدا صلى الله عليه وآله باشد و اين جانشينى و نيابت در تمامى امورى كه امّت اسلامى در امور دنيا و آخرت به آن نياز دارد جارى است و آن شخص بايستى علم القرآن (فهم ظاهر و باطن قرآن و اطّلاع از تفسير و تأويل آن) و جميع علوم انبيا را دارا بوده و از تمامى گناهان معصوم و پاك باشد.
«عَلَمًا لِعِبَادِك»: يعنى مردم به سبب امام به امور دنيا و آخرت و معاش و معاد خود آگاه مى شوند. همانگونه كه عَلَم نشانه اي بود براى اينكه اهل كاروان به وجود كاروان و سمت و سوى حركت آن پى ببرند و نيز مبارزانْ در ميدان نبرد، با وجود عَلَم و حركتى كه در آن ايجاد مى شد، از دستورات فرمانده خود در ادامه مبارزه يا عدم ادامه آن، آگاه مى شدند.
«مَنَارًا فِي بِلَادِك»: در شهرهاى قديم، جهتْ مشخص بود. در شهر براى كسانى كه در بيابان حركت مى كردند، مناره اي بلند ساخته مى شد و آتشى در بالاى آن افروخته مى گشت تا از فرسخ ها، اين آتش نمايان باشد و در شب، نشانه اي از وجود شهر باشد، تا كسى به بيراهه نرود. امام نيز مشعل هاى هدايت به سوى خداوند است. يعنى مردم به سبب ايشان هدايت مى شوند و روايات و آثار امام، قلب هاى مردم را روشن و نورانى مى كند و موجب هدايت آنان مى گردد. همانگونه كه مشعلِ آتش در برج ها، راه را به مسافران مى نماياند.
شكر نعمت
اللَّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِيِّكَ شُكْرَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْهِ، وَ أَوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِيهِ، وَ آتِهِ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا، وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحًا يَسِيرًا، وَ أَعِنْهُ بِرُكْنِكَ الْأَعَزِّ، وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ، وَ قَوِّ عَضُدَهُ، وَ رَاعِهِ بِعَيْنِكَ، وَ احْمِهِ بِحِفْظِكَ وَ انْصُرْهُ بِمَلَائِكَتِكَ، وَ امْدُدْهُ بِجُنْدِكَ الْأَغْلَبِ.
خداوندا، پس به ولىّ خود، شكرِ آنچه را كه به او نعمت داده اى، الهام فرما و مانند آن (شكر) را در نعمت، به ما الهام نما و او را از جانب خود، سلطنتى پيروزمند عطا فرما و براى او پيروزى به آسانى بگشاى و او را به ستون (نيروى) خود، يارى فرما و پشتش را محكم ساز و بازويش را قوّت ده و تحت نظر خود، از او نگهدارى كن و با حفظ خويش، او را پشتيبانى كن و با فرشتگانت يارى اش نما و با چيره ترين لشكرت، به او كمك رسان.
«أَوْزِعْ»: به معناى الهام است و منظور از آن الهامى نيست كه اگر خداوند عنايت نكند، انسان (به حسب طبع خود) به آن علم پيدا نمى كند، بلكه منظور الهام عملى است و آن به معناى وادار كردن، و دعوت باطنى به عمل خير و شكر نعمت و بالاخره عمل صالح است.
پس جمله «فَأَوْزِعْ لِوَلِيِّكَ شُكْرَ مَا أَنْعَمْتَ» و جمله «أَوْزِعْنَا مِثْلَهُ» بر اين مطلب اذعان دارد كه نعمتِ ثنا و شكرگذارى را به ولى خود و به ما الهام دار كه هم شكرگذار قولى و زبانى تو باشيم و هم شكرگذار عملى تو گرديم. شكر عملى آن است كه بدانيم نعمت از سوى خداى سبحان است. لازمه اين كار آن است كه از طرفى عبوديّت و مملوكيّت خود را به درگاه الهى در گفتار و عمل هويدا ساخته و به وظايف خود عمل كنيم، و از سوى ديگرْ امام، حقوق زيردستان را رعايت كرده، ما نيز حقّ امام را ادا نماييم.
وظيفه هاى ولى خدا
وَ أَقِمْ بِهِ كِتَابَكَ وَ حُدُودَكَ وَ شَرَائِعَكَ وَ سُنَنَ رَسُولِكَ، صَلَوَاتُكَ اللَّهُمَّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ أَحْيِ بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِينِكَ، وَ اجْلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِيقَتِكَ، وَ أَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبِيلِكَ، وَ أَزِلْ بِهِ النَّاكِبِينَ عَنْ صِرَاطِكَ، وَ امْحَقْ بِهِ بُغَاةَ قَصْدِكَ عِوَجًا.
و كتاب خود و احكامت و قوانينت و روش هاى پيامبرت را - خداوندا درودهايت بر او و خاندانش باد- به وسيله او به پا دار و با او آنچه ستمگران از نشانه هاى دينت را محو مى كنند، زنده گردان و با او زنگار ستم را از راهت بزداى و به سبب او سختى را از راهت دور كن و به وسيله او منحرفان را از جادّه ات بيرون كن و به وسيله او آنان كه مى خواهند راه راست تو را كج كنند، نابود گردان.
در اين فراز امام سجاد عليه السلام به وظايف اصلىِ ولى خدا در برابر كسانى كه غاصبانه، ولايت را از خاندان پيامبر عليهم السلام ربوده بودند و هر روز لطمه اي جديد بر پيكر دين وارد مى آوردند، اشاره مى فرمايد. چرا كه كتاب خدا با نابخردى خلفاى اموى به فراموشى سپرده مى شد و احكام الهى اجرا نمى گشت و شريعت محمّدى فراموش شده بود و سنّت پيامبر صلى الله عليه وآله، تبديل به سنّت خلفاى راشدين و روش بنى اميه شده بود و ظالمان بر نواميس و دين مردم مسلّط شده، نشانه هاى دين را محو كرده بودند و بر چهره دين پيامبر، با دنياطلبى خود و دست كشيدن از مجاهدت و ايثار، زنگارى سخت كشيده بودند، به گونه اي كه در راه دين و براى خداوند قدم برداشتن، بسيار مشكل بود و مردان با ايمان در سختى به سر مى بردند و منحرفان به نام دين، بر مردم مسلّط شده و در پى كج كردن راه راست بودند، در برابر تمامى اين كجى ها، اولياى الهى در هر زمان مى ايستند و دين خدا را حفظ مى كنند.
اخلاقِ ولى خدا
وَ أَلِنْ جَانِبَهُ لِأَوْلِيَائِكَ، وَ ابْسُطْ يَدَهُ عَلَى أَعْدَائِكَ، وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ، وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ، وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِينَ مُطِيعِينَ، وَ فِي رِضَاهُ سَاعِينَ، وَ إِلَى نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُكْنِفِينَ، وَ إِلَيْكَ وَ إِلَى رَسُولِكَ صَلَوَاتُكَ اللَّهُمَّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِذَلِكَ مُتَقَرِّبِينَ.
و خوى او را براى دوستانت نرم فرما و دستش را بر دشمنانت بگستر و محبّت و رحمت و عطوفت و دلسوزى او را به ما روا دار و ما را براى او شنوندگان، فرمانبران، و كوشا در خوشنودى او، در مدد نمودنش و دفاع از او يارى كنندگان و بدين وسيله جوياى تقرّب به سوى خود و پيامبرت -كه خداوندا درودهايت را بر او و خاندانش بفرست- قرار ده.
«أَلِنْ»: نرم خو و خاشع.
«مُكْنِفِين»: يارى كنندگان.
در اين فراز امام به دارا بودن اخلاق و خُلق و خوى خوش براى امام و ولى خدا اشاره فرموده است. خداوند متعال در آيه چهارم سوره قلم، اخلاق پيامبر صلى الله عليه وآله را عظيم و برجسته دانسته، و نيز در آيه يكصد و پنجاه و نهم سوره آل عمران مى فرمايد: (فَبَِما رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ): «به بركت و رحمت الهى، در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو، پراكنده مى شدند». پس همانگونه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله بايد داراى اخلاق حسنه و عظيم باشد تا بتواند دين خداوند را اجرا نمايد»، ولى خدا نيز كه گسترش دهنده دين و رسالت نبوى است، بايد داراى اخلاقى نيكو باشد. توجّه به اين نكته ضرورى است كه شأن ائمه معصومين عليهم السلام كه ولى خدا بوده اند، بالاتر از آن بوده كه داراى اخلاقى غير نيكو باشند تا نيازى به دعاى امام سجاد عليه السلام در جهت اصلاح آن اخلاق و منش باشد، بلكه دعاى امام عليه السلام از جهت معرّفى و توجّه مردم به آن است كه اخلاق ولى خدا اينچنين بوده است.
دوستانِ امام
اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى أَوْلِيَائِهِمُ الْمُعْتَرِفِينَ بِمَقَامِهِمُ، الْمُتَّبِعِينَ مَنْهَجَهُمُ، الْمُقْتَفِينَ آثَارَهُمُ، الْمُسْتَمْسِكِينَ بِعُرْوَتِهِمُ، الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلَايَتِهِمُ، الْمُؤْتَمِّينَ بِإِمَامَتِهِمُ، الْمُسَلِّمِينَ لِأَمْرِهِمُ، الْمُجْتَهِدِينَ فِي طَاعَتِهِمُ، الْمُنْتَظِرِينَ أَيَّامَهُمُ، الْمَادِّينَ إِلَيْهِمْ أَعْيُنَهُمُ الصَّلَوَاتِ الْمُبَارَكَاتِ الزَّاكِيَاتِ النَّامِيَاتِ الْغَادِيَاتِ الرَّائِحَاتِ.
خداوندا و بر دوستان آنها كه اعتراف كنندگان به مقامشان، پيروان راه روشنشان، رهروان نشانه هايشان، چنگ زنندگان به دستاويزشان، تمسّك جويان به ولايتشان و اقتداكنندگان به امامتشان، تسليم شدگانِ فرمانشان، كوشش كنندگان در طاعتشان، منتظران روزهاى (دولت) آنان، و چشم دوختگان به ايشانند، درودهاى مبارك، پاك، فزاينده (در) هر صبح و شام، بفرست.
اين فراز به بايسته هاى دوستداران ائمه اطهار عليهم السلام اشاره كرده، وظايفى را نسبت به آنان تبيين مى نمايد كه پيرو واقعى ائمه معصومين عليهم السلام را داراى ده خصوصيت مى نمايد:
1 - اعتراف كننده به مقام ائمه عليهم السلام است.
2 - تبعيت كننده راه و روش آنها مى باشد.
3 - پيروى كننده نشانه هاى آنان است.
4 - به ريسمان محكم آنان چنگ زده و در طوفان حوادث آنها را رها نمى كند.
5 - به ولايت آنان تمسك مى جويد.
6 - اقتدا به امامت ايشان نموده، پيرو واقعى پيشوايان است.
7 - تسليم فرمانشان مى باشد.
8 - در اطاعت از آنان از هيچ كوششى دريغ نمى كند.
9 - در انتظار برپايىِ دولت حقه آنان، روز را از شب نمى شناسد و چشم به راه است.
10 - چشم به آنان دوخته تا هيچ فرمانى را سرپيچى نكند و از طرفى راه و رسم زندگى و تمامى احكام و دستورات را از آنها بگيرد و هيچ دستورى از آنان صادر نگردد، مگر آنكه او شنيده و عمل كرده باشد.
«الْمُنْتَظِرِينَ أَيَّامَهُم»: منتظر كسى است كه انتظار مى كشد و انتظار آنگاه كه در مورد امام معصوم به كار رود، به معناى چشم داشت هميشگى به وعده بزرگ خداوند است كه روزى فرارسد تا بشر در سايه عدالت كامل به رهبرى بقية اللّه الاعظم حضرت مهدى (عجل اللّه) زندگى كند.
فردِ منتظر كسى است كه براى تَحقّقِ برپايى اين حكومت تلاش كرده، عليه ظلم و فساد مبارزه مى كند و زمينه هاى ظهور امام عصر را فراهم مى آورد.
در گفتار پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و ائمه معصومين عليهم السلام چنين انتظارى بهترين اعمال و عبادت ها شناخته شده، فرد منتظر بزرگ ترين مجاهد و مبارِز در راه خدا شمرده شده است.
بهترين بخشاينده
وَ سَلِّمْ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِهِمْ، وَ اجْمَعْ عَلَى التَّقْوَى أَمْرَهُمْ، وَ أَصْلِحْ لَهُمْ شُؤُونَهُمْ، وَ تُبْ عَلَيْهِمْ، إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ، وَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ، وَ اجْعَلْنَا مَعَهُمْ فِي دَارِ السَّلَامِ بِرَحْمَتِكَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
و بر آنان و بر جان هايشان سلام فرست و كردارشان را بر پرهيزكارى سامان ده و احوالشان را براى آنها اصلاح نما و توبه آنان را بپذير. همانا تو بسيار توبه پذيرِ مهربانى و بهترين آمرزندگانى. و ما را به همراه آنان در خانه سلامتى (بهشت) قرار ده. به رحمت خودت، اي مهربان ترين مهربانان.
«التَّوَّابُ»: از اسماء خداوند و به معناى كسى است كه بسيار زياد، قبول توبه مى كند. هم از نظر كمّى و هم كيفى، و هر چند جناياتْ زياد يا گناهْ عظيم باشد.
«الرَّحِيم»: يكى از اسماء خداوند است. به معناى كسى كه بر بندگان، به انواع فضل ها و رحمت ها تفضّل و رحمت دارد. هر چند آنان استحقاق عذاب داشته باشند.
«خَيْرُ الْغَافِرِين»: خداوند بهترين آمرزنده است. چرا كه علاوه بر آمرزش گناهان، آن را به حسنه و ثواب تبديل مى گرداند و عقاب و عذاب را از آن برمى دارد.
«دَارِ السَّلَام»: منظور بهشت جاودان خداوند است. و در قرآن كريم نيز بهشت به دارالسلام توصيف شده. (بنگريد: انعام/ 127 و يونس/ 25.) چرا كه محل سلامت و خانه سالم زيستن از تمامى بلاها و آفت ها است.
بعضى گفته اند: سلام، نام خداوند است و بهشت، خانه خدا است. لذا به آن دارالسلام اطلاق شده. و بعضى ديگر بر اين باورند كه چون در وقت ورود به بهشت، خداوند و ملائكه بر بهشتيان سلام مى فرستند، (بنگريد: يس/ 58 و رعد/ 23 و 24.) بهشت را دارالسلام مى نامند و عدّه اي علت نام گذارى بهشت را به دارالسلام، سلام و درود فرستادن اهل بهشت به يكديگر دانسته اند. (بنگريد: مريم/ 62.) و همه اين معانى و اقوال قابل جمع است.