
زندگی پاك
زندگى پاك
فَأَحْيِنِي حَيَاةً طَيِّبَةً تَنْتَظِمُ بِمَا أُرِيدُ، وَ تَبْلُغُ مَا أُحِبُّ مِنْ حَيْثُ لَا آتِي مَا تَكْرَهُ، وَ لَا أَرْتَكِبُ مَا نَهَيْتَ عَنْهُ، وَ أَمِتْنِي مَيتَةَ مَنْ يَسْعَى نُورُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ.
پس مرا به حياتى پاكيزه زنده دار، كه آنچه مى خواهم فراهم گردد و به آنچه دوست دارم پايان يابد، در صورتى كه آنچه را نمى پسندى، انجام ندهم و آنچه را نهى نموده اى، مرتكب نشوم و مرا بميران، همچون مردن كسى كه روشنايى اش در پيش رويش و از سمت راستش در حركت است.
در قرآن كريم آمده است: (مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةٌ طَيِّبَةً): «هر كس كار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى داريم». (نحل/ 97.).
در اين آيه هيچ اشاره اي به اينكه منظور، منحصراً «حيات طيّبه» در قيامت باشد، وجود ندارد. بلكه بيشتر به «حيات طيّبه» در دنيا يا مفهوم عامى كه دنيا و آخرت را شامل بشود اشاره دارد.
در اينكه منظور از حيات طيّبه در دنيا چيست، نظرات مختلفى داده شده است. بعضى آن را به معنى روزى حلال، برخى به قناعت و رضايت به عطاى الهى، بعضى به عبادتِ همراه با روزى حلال، و برخى نيز به توفيق بر اطاعت فرمان الهى، تفسير كرده اند. همچنين عدّه اي حيات طيّبه را به هر گونه پاكيزگى از آلودگى ها، ظلم ها، خيانت ها، عداوت ها، اسارت ها و ذلت ها و طهارت، پاكيزگى، رفاه و آسايش تعبير نموده اند.
انسان وارسته
وَ ذَلِّلْنِي بَيْنَ يَدَيْكَ، وَ أَعِزَّنِي عِنْدَ خَلْقِكَ، وَ ضَعْنِي إِذَا خَلَوْتُ بِكَ، وَ ارْفَعْنِي بَيْنَ عِبَادِكَ، وَ أَغْنِنِي عَمَّنْ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي، وَ زِدْنِي إِلَيْكَ فَاقَةً وَ فَقْرًا.
و مرا در پيشگاهت ذليل كن و در نزد آفريدگانت عزيز دار و چون با تو خلوت كردم، مرا فروتن گردان و مرا در ميان بندگانت سربلند فرما و از كسى كه از من بى نياز است، بى نيازم گردان و بر فقر و نيازم به درگاهت بيفزا.
انسان وارسته بايد ذليل باشد و عزيز، فروتن باشد و سربلند، غنى باشد و فقير. فرد مؤمن بايد به درگاه الهى خود را ذليل گردانده، در مقابل عظمت خداوند خود را كوچك شمارد و با فروتنى هر چه بيشتر ابراز فقر و تهى دستى نمايد و با خداوند متعال كه داراى صفت رحمت، عظمت و استغنا است (و اين صفت ها عين ذات اوست ،) راز و نياز كرده، از اقيانوس فيوضات او طلب جرعه اي نمايد. همين فرد بايد در ميان مردم و در بين آنها عزّت و وقار خود را حفظ كرده، در مقابل آنها ابراز ذلّت نكرده با آنان با سربلندى برخورد نمايند و خود را تحت هيچ شرايطى محتاج آنان ندانسته و خويشتن را از هر چه غير خداوند است، بى نياز و مستغنى بداند.
اين برخوردِ اجتماعى بايد در مقابل دشمن، با اهتمام و شدّت بيشترى پيگيرى شود. چرا كه اگر در مقابل دشمنْ ذلّت، فروتنى و نيازمندى نشان داده شد، او به تمامى حيثيت مؤمن و حكومت او خواهد تاخت. لذا بايد عزّت، سربلندى و غناى خود را در مقابل دشمن حفظ كرده، در جهت هر چه بهتر شدن اين سه خصلت و توانمندى در آن بكوشد.
سرزنش دشمنان
وَ أَعِذْنِي مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ، وَ مِنْ حُلُولِ الْبَلَاءِ، وَ مِنَ الذُّلِّ وَ الْعَنَاءِ، تَغَمَّدْنِي فِيما اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي بِمَا يَتَغَمَّدُ بِهِ الْقَادِرُ عَلَى الْبَطْشِ لَوْ لَا حِلْمُهُ، وَ الْآخِذُ عَلَى الْجَرِيرَةِ لَوْ لَا أَنَاتُهُ.
و مرا از سرزنش دشمنان و از فرود آمدن بلا و از خوارى و سختى پناه ده. مرا در آنچه بر آن از من آگاهى بپوشان، آنگونه كه مى پوشاند قادر بر سختگيرى، (و) اگر بردبارى اش نبود (خطاها را ظاهر مى كرد) و (مانند) كيفركننده بر گناه، (كه) اگر شكيبايى اش نبود (كيفر مى داد).
سه چيز در اجتماع براى انسان بسيار دردناك و حتّى براى بعضى غير قابل تحمل است:
1 - سرزنش دشمنان. و آن عبارت است از آنكه انسان مؤمن بر اساس اعتقادات خود، دست به اقداماتى مى زند و خود و جامعه پيرامونش را به بندگى خداوند دعوت كرده، مبناى زندگى را بر دورى از حرام و گناه پى ريزى مى نمايد. او از طعنه هاى، مخالفان بى نصيب نيست و در حين كار با سرزنش دشمنان مواجه است. ولى سختى كار آنجاست كه بى تفاوت ها و درد نكشيده ها غلبه يابند و به سرزنش مؤمنين پردازند و مؤمنين را محكوم نمايند و ايثار و شهادت آنان را به باد تمسخر گيرند.
2 - فرود آمدن بلا. اگر در اجتماع گناه زياد شد، خداوند بلا خواهد فرستاد. اميرالمؤمنين حضرت على عليه السلام در دعاى كميل مى فرمايد: «اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ الْبَلاءَ».
البته گرفتارى هاى گوناگون كه در دنيا دامنگير انسان مى گردد، گاهى مكافات عمل است و گاهى براى امتحان و براى بعضى مايه ترقى و تكامل و پاداش افزون و مضاعف.
3 - خوارى و رنج. كسى كه عمرى را با عزّت زندگى كرده، براى او بسيار سخت خواهد بود كه يك مرتبه تمامى آن عزت ها، به ذلت و خوارى تبديل شود.
عذاب خداوند
وَ إِذَا أَرَدْتَ بِقَوْمٍ فِتْنَةً أَوْ سُوءًا فَنَجِّنِي مِنْهَا لِوَاذًا بِكَ، وَ إِذْ لَمْ تُقِمْنِي مَقَامَ فَضِيحَةٍ فِي دُنْيَاكَ فَلَا تُقِمْنِي مِثْلَهُ فِي آخِرَتِكَ.
و هرگاه خواستى به قومى، عذابى يا بدى اي (فروفرستى)، پس مرا كه به تو پناه برده ام، نجات ده و حال آنكه مرا در دنيايت در مقام رسوايى به پا نداشتى، پس مانند آن در آخرتت (در مقام رسوايى) مرا به پا ندار.
عذاب هاى الهى كه بر اجتماع يا شهرى نازل مى شود، تمامى انسان هاى آن شهر را در بر خواهد گرفت. چرا كه خاصيّت بلاهاى اجتماعى چنين است. هنگامى كه افراد جامعه در انجام وظائف خود كوتاهى ورزند و به گناه و معصيت و نافرمانى خداوند بپردازند، يقيناً به عذاب خداوند گرفتار خواهند شد. لذا خداوند تعالى اخطار كرده، مى فرمايد: (وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَآصَةً وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ): «و از فتنه اي بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمى رسد، (بلكه همه را فراخواهد گرفت، چرا كه ديگران سكوت اختيار كردند) و بدانيد خداوند سخت كيفر است!» (انفال/ 25.).
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: «خداوند - عزّوجلّ - هرگز عموم را به خاطر عمل گروهى خاص، مجازات نمى كند، مگر آن زمان كه منكرات در ميان آنها آشكار گردد و توانايى بر انكار آن داشته باشند و در عين حال سكوت كنند. در اين هنگام خداوند آن گروه خاص و همه توده اجتماع را مجازات خواهد كرد». (تفسير نمونه 131 /7.).
با آن حال امام سجاد عليه السلام كه ظلم و ستم و بى دينى و گناهكارى بنى اميه را مى بيند و سكوت و همراهى مسلمانان را ملاحظه مى نمايد، دست به دعا برداشته، نجات خود را از اين توهّم و عذابِ آنان، درخواست مى نمايد.
تكامل
وَ اشْفَعْ لِي أَوَائِلَ مِنَنِكَ بِأَوَاخِرِهَا، وَ قَدِيمَ فَوَائِدِكَ بِحَوَادِثِهَا، وَ لَا تَمْدُدْ لِي مَدًّا يَقْسُو مَعَهُ قَلْبِي، وَ لَا تَقْرَعْنِي قَارِعَةً يَذْهَبُ لَهَا بَهَائِي، وَ لَا تَسُمْنِي خَسِيسَةً يَصْغُرُ لَهَا قَدْرِي وَ لَا نَقِيصَةً يُجْهَلُ مِنْ أَجْلِهَا مَكَانِي.
و براى من اوّلين نعمت هايت را، با آخِرين آن و سودهاى ديرين را، با تازه هاى آن توأم ساز و مرا عمر طولانى كه با آن سنگدل شوم، نده. و بر من مصيبت بزرگى كه با آن، آبرويم از بين برود، وارد نكن و پستى اي را كه با آن، مرتبه ام خُرد گردد، دچارم مساز و عيبى را كه به خاطر آن، منزلتم تباه شود، بر من ثابت نگردان.
انسان از آغاز خلقت ضعيف است و تدريجاً از نظر جسمى و روحى رو به رشد و تكامل مى رود، جسم آدمى در دوران جنينى هر روز شاهد خلقت تازه اي و رشد جديدى است، در چهار ماهگى روح به جسم اضافه شده هر دو مسير تكامل را طى مى كنند. بعد از تولد، جسم و روح به تكامل خود ادامه داده، قوا و استعدادهاى خدادادى كه در درون وجودِ وى نهفته، يكى پس از ديگرى شكوفا مى شود. دوران طفوليّت، كودكى، نوجوانى و ميانسالى طى شده، انسان در اوج قلّه تكامل قرار مى گيرد. از اين پس، جسم عقب گردِ خود را آغاز كرده و تدريجاً قواى جسمانى و حتّى عقلانى رو به نزول مى رود و حتّى گاه به مراحل كودكى بازمى گردد، امّا روح هيچ گاه عقب گرد ندارد و مراحل تكامل خود را هر روز طى مى كند. حال اگر در نوجوانى و جوانى روح پاك شده و از گناهان دور و به واجبات و مستحبات خو گرفته باشد، در پيرى نيز به تكامل آن مى پردازد ولى اگر به گناه و معصيت آغشته شده باشد در پيرى نيز، مسير تكاملِ همان را طى مى كند و بسيار سخت است كه بازگشتى حاصل كند. لذا امام سجاد عليه السلام از خداوند مى خواهد، عمر طولانى كه با آن معصيت خدا صورت گيرد عطا نشود.
تلاوت قرآن
وَ لَا تَرُعْنِي رَوْعَةً أُبْلِسُ بِهَا، وَ لَا خِيفَةً أُوجِسُ دُونَهَا، اجْعَلْ هَيْبَتِي فِي وَعِيدِكَ، وَ حَذَرِي مِنْ إِعْذَارِكَ وَ إِنْذَارِكَ، وَ رَهْبَتِي عِنْد تِلَاوَةِ آيَاتِكَ.
و مرا چنان وحشت نده كه نااميد گردم. و چنان بيم نده كه هميشه هراسان باشم. (بلكه) هراس مرا در تهديدهايت، و بيم مرا از مهلت دادن ها و ترساندنهايت، و هول مرا هنگام تلاوت آيات خود، قرار ده.
«هَيْبَة»، «حَذَر» و «رَهْبَة» هر سه به معنى خوف و هراس است. ولى «هيبة» ترسى است كه به همراه فروتنى و خضوع باشد و همراه با تعظيم و جلالت دادن است. «حذر» به معنى ترسِ همراه با حذر كردن و پرهيز نمودن. «رهبة» به معنى ترسْ به همراه هول و اضطراب و نگرانى است.
«تِلَاوَةِ آيَاتِك»: منظور تلاوت و خواندن قرآن كريم است كه تجارتيست معنوى كه هيچ كساد و ضررى در آن نيست. (اشاره به فاطر/ 29.) تلاوت قرآن است كه دل ها را جلا بخشيده و از زنگار دنيايى پاك مى نمايد (اشاره به حديثى از پيامبر اكرم كنزالعمال/ ح 2441.) و كفّاره گناهان و از بين برنده آتش دوزخ و امانى براى عذاب دردناك دوزخ است. چرا كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: «عَلَيْكَ بِقِرائَةِ الْقُرانْ فَاِنَّ قِرائَتَهُ كَفارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ سِتْرٌ فِى النَّارِ وَ اَمانٌ مِنَ الْعَذابِ». (بحارالانوار 18 /92.) علاوه بر آن تلاوت آيات نورانى قرآن قلب انسان را حيات بخشيده، زنده مى كند و فحشا و منكرات را از او دور مى نمايد. (اشاره به حديث پيامبر اكرم كنزالعمال/ ح 4032.).
شب زنده دارى
وَ اعْمُرْ لَيْلِي بِإِيقَاظِي فِيهِ لِعِبَادَتِكَ، وَ تَفَرُّدِي بِالتَّهَجُّدِ لَكَ، وَ تَجَرُّدِي بِسُكُونِي إِلَيْكَ، وَ إِنْزَالِ حَوَائِجِي بِكَ، وَ مُنَازَلَتِي إِيَّاكَ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِي مِنْ نَارِكَ، وَ إِجَارَتِي مِمَّا فِيهِ أَهْلُهَا مِنْ عَذَابِكَ.
و شبم را با بيدار ساختنم براى بندگى ات، و تنها بودنم به شب زنده دارى براى تو، و كوشش كردنم براى خو گرفتن با تو و درخواست نمودن حاجت هايم از تو و رجوع كردن پياپى من بر آزاد ساختنم از آتشت و حفظ نمودنم از عذابت كه سزاوارش ]دوزخيان[، در آن به سر مى برد، آباد گردان.
«اعْمُرْ لَيْلِي»: منظور آباد گرداندن شب است و آبادىِ شب، كنايه از شب زنده دارى و تمايل نفس، به عبادت و تهجّد به درگاه الهى است و در مقابلِ آبادىِ شب، خراب شدن آن است، به غفلت، كسالت و اينكه فرصت ها از دست برود، خداوند متعال، حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه وآله را به بيدار باشِ شب هنگام امر كرده، مى فرمايد: (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكْ...): «و پاره اي از شب را به آن (خواندن قرآن و نماز) بيدار باش، در حالى كه (عبادتى) افزون براى توست». (اسراء/ 79.).
شب زنده دارى و نماز شب آنچنان از طرف خداوند تأكيد شده كه پيامبر صلى الله عليه وآله مى فرمايد: «وَ ما زالَ يُوصينى بِقِيامِ اللَّيْلِ حَتَّى ظَنَنْتُ اَنَّ خِيارَ اُمَتى لَنْ يَنامُوا»: «گمان كردم برگزيدگان امّتم شب را نبايستى بخواب روند». (بحارالانوار 333 /73.)، هر كه شب زنده دارى را رها كند ضرر بزرگى كرده.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «فَاِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ غَبَنَ قِيامُ اللَيْل». (معانى الاخبار 342 /1.) چرا كه شرافت مؤمن در اداء نماز شب است. و نيز فرموده اند: «شَرَفُ المُؤْمِنِ صَلاتُه بِاللَّيْل» (كافى 488 /3.) و اين شرافت از نورانيّتى حاصل مى شود كه در شبِ تاريك خداوند به نماز شب داده است. همچنانكه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: «صَلاةُ اللَّيْلِ نُورٌ» (مستدرك الوسائل 327 /6.).
«تَجَرُّد»: به معنى كوشش كردن است و در اينجا مراد بريدن از غير خدا و خلوت كردن با خداوند است، به گونه اي كه هيچ كس ميان حبيب و محبوب فاصله نيندازد تا آنكه هر دو حبيب يكديگر و محبوب يكديگر گردند. چرا كه حبيب دوست ندارد، مگر محبوب خود را. «تجّرد» در اصطلاح عرفا عبارت است از دور انداختن هر چه غير خداست از قلب و درون، به گونه اي كه در درون انسان و قلب او فقط خدا باشد و بس.
گرداب غفلت
وَ لَا تَذَرْنِي فِي طُغْيَانِي عَامِهًا، وَ لَا فِي غَمْرَتِي سَاهِيًا حَتَّى حِينٍ، وَ لَا تَجْعَلْنِي عِظَةً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَ لَا نَكَالًا لِمَنِ اعْتَبَرَ، وَ لَا فِتْنَةً لِمَنْ نَظَرَ، وَ لَا تَمْكُرْ بِي فِيمَنْ تَمْكُرُ بِهِ، وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِي غَيْرِي، وَ لَا تُغَيِّرْ لِي اسْمًا، وَ لَا تُبَدِّلْ لِي جِسْمًا، وَ لَا تَتَّخِذْنِي هُزُوًا لِخَلْقِكَ، وَ لَا سُخْرِيًّا لَكَ، وَ لَا تَبَعًا إِلَّا لِمَرْضَاتِكَ، وَ لَا مُمْتَهَنًا إِلَّا بِالِانْتِقَامِ لَكَ.
و مرا در سركشى، سرگردان و در گرداب غفلت، تا مدّت زمانى بى خبر رها نكن. و مرا پندِ پندگيران و درس عبرت پذيران و موجب گمراهىِ بينندگان، قرار نده. و در ميان كسانى كه با آنها مكر مى كنى، با من مكر نكن. و ديگرى را جايگزين من نكن و نامم را تغيير نده و تنم را دگرگون نكن و مرا سبب خنده آفريدگانت و مسخره خود و جز پيرو خوشنودى ات قرار نده و جز براى انتقام گرفتن براى تو، خدمت گزارم نگردان.
«عَامِها»: كسى كه چشم دارد، ولى راه را تشخيص نمى دهد و سرگردان گشته است. اين جمله اشاره به آيه 110 سوره انعام است كه خداوند كج انديشان و كسانى را كه حقيقت را درنمى يابند و به لجاجت خود ادامه مى دهند، چشمان و دلهاى آنها را وارونه و دگرگون كرده و در طغيان و سركشى به حال خود واگذارده تا سرگردان مانند. (وَ نَذَرُهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ)
«حَتَّى حِين»: منظور وقت و زمان طولانى است يا منظور تا زمان عذاب الهى است و شايد منظور تا مرگ باشد. اين جمله نيز اشاره به آيه 54 سوره مؤمنون دارد كه مى فرمايد: آنها كه دين خداوند را رها كردند و هر يك پى عقيده و حزب خود رفتند پس آنان را تا مدتى (كه زمانش معلوم نيست)، در گرداب جهلشان واگذار. (فَذَرْهُمْ فِى غَمْرَتِهِمْ حَتّى حِينٍ)
«وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِي غَيْرِي»: يعنى خداوندا (با كوتاهى و كم كارى من در حفظ دينت و كوتاهى در انجام واجبات تو و ترك محرّماتت) ديگرى را بدل و جايگزين من در موقعيت ايمانى ام قرار نده. خداوند متعال به مسلمانان صدر اسلام تذكر داده كه جز در راه خداوند از مال خود نگذرند و بخل ورزند و از دين روى برگردانند كه غير از آنان را جايگزين آنان خواهد كرد و جايگزين ها همانند قبلى ها عمل نخواهند كرد. (مراجعه فرماييد: محمد/ 38.).
در تفسير اين آيه آمده است، روزى اصحابْ خدمت پيامبر صلى الله عليه وآله رسيدند در حالى كه كنار اينان سلمان فارسى نشسته بود. يكى از اصحاب سؤال كرد: يا رسول اللّه منظور از اين آيه كدام قوم است؟ پيامبر صلى الله عليه وآله دست بر زانوى سلمان زده، فرمودند: اين شخص و قومش منظور آيه هستند. به خدايى كه جانم در دست اوست، اگر ايمان در كره ثريا باشد، اهل فارس آن را بدست خواهند آورد. (بحارالانوار 52 /22.).
«لَا تُغَيِّر»: يعنى اسم مرا از ديوان اهل سعادت محو و نابود مساز كه در آن صورت در ديوان افراد شقى ثبت مى گردد و تغيير اسم حاصل مى شود و اسم من از افراد بهشتى تغيير كرده، در زمره اهل جهنم وارد مى گردد.
«لَا تُبَدِّلْ»: يعنى خداوندا جسم مرا به آفات دنيوى و عذاب هاى آخرتى و به مسخ شدن در دنيا و آخرت (كه چهره غير انسان داخل محشر گردم ،) تبديل مفرما.
بهشت
وَ أَوْجِدْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ، وَ حَلَاوَةَ رَحْمَتِكَ وَ رَوْحِكَ وَ رَيْحَانِكَ، وَ جَنَّةِ نَعِيمِكَ، وَ أَذِقْنِي طَعْمَ الْفَرَاغِ لِمَا تُحِبُّ بِسَعَةٍ مِنْ سَعَتِكَ، وَ الِاجْتِهَادِ فِيما يُزْلِفُ لَدَيْكَ وَ عِنْدَكَ، وَ أَتْحِفْنِي بِتُحْفَةٍ مِنْ تُحَفَاتِكَ.
و مرا از لذّت بخشايشت و شيرينى رحمتت و آسودگى و آسايش و بهشت پر نعمتت، كامياب گردان و به وسيله گشايشى از گشايشگرى ات، طعم فراغت براى (پرداختن به) آنچه را دوست دارى و (طعم) كوشش را در آنچه (موجب) نزديكى به پيشگاه تو و درگاه توست، به من بچشان. و تحفه اي از تحفه هايت را به من ارمغان ده.
«بَرْد»: به معنى سردى و سرما مى باشد و چون در هواى گرم حجاز، گواراترين و لذّت بخش ترين چيزى كه براى مهمان مهيا مى كردند، اتاق سرد و آب سرد بوده، لذا به هر چيز كه گوارا و لذّت بخش باشد «برد» مى گويد.
«رَوْحِكَ وَ رَيْحَانِك»: رَوْح به معنى نسيم ملايم است و چون ايجاد آسودگى مى كند، به هر چه آسودگى آور باشد، رَوْح اطلاق مى شود.
ولى هر گاه روح و ريحان كنار يكديگر آورده شود، منظور از روح، نجات از آتش و از ريحان داخل شدن به بهشت است و بعضى روح را به قبر و ريحان را به بهشت تعبير كرده اند.
«وَ جَنَّةِ نَعِيمِك»: بهشت پر نعمت. در قرآن كريم خداوند متعال مردان و زنان مؤمن را به بهشت وعده داده، مى فرمايد: (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَكْبَرُ): «خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغ هايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است. جاوادانه در آن خواهند ماند. و مسكن هاى پاكيزه اي در بهشت هاى جاودان نصيب آنها ساخته و خشنودى و رضاى خدا از همه اينها برتر است». (توبه/ 72.) از اين آيه مفسران برداشت كرده اند كه بهشت داراى سه طبقه است: بهشت، بهشت عدن و رضوان اللّه.
مراتب اين سه بهشت به حسب اختلافِ درجه اهل بهشت است. و نعمت ها و لذّت هاى بهشت نيز دو نوع است: روحى و جسمى. لذّت ها و نعمت هاى فراوان جسمانى همانند: ميوه ها، گوشت، آب، شربت، حورالعين، باغ ها و... كه در آيات قرآن به آن فراوان اشاره شده. لذّت هاى سرشار و بى نهايتِ معنوى و روحى همانند اينكه هيچ سخن لغو و بيهوده شنيده نمى شود و هر چه گويند سلام و تحيّت و احترام به يكديگر است. (واقعه/ 24 و 25.) همانگونه كه خداوند بر آنان سلام مى كند. (يس/ 58 - 55.).
علاوه بر آن در بهشت مقام وحدت و يگانگى حاكم است. لذا هيچ اختلافى بين اهل بهشت به وجود نخواهد آمد. مولوى مى گويد:
آن جهان جز باقى و آباد نيست
زان كه تركيب وى از اضداد نيست
نفى ضد كرد از بهشت آن بى نظير
كه نباشد شمس و ضدش زَمهَرير
تمامى اينها از نعمت هاى سرشار بهشت بوده كه خداوند ذكر نموده، ولى بسيارى از نعمت هاى بهشتى نيز هست كه چون عقل ما از درك آن قاصر است، خداوند آنها را ذكر نكرده است.
تجارت
وَ اجْعَلْ تِجَارَتِي رَابِحَةً، وَ كَرَّتِي غَيْرَ خَاسِرَةٍ، وَ أَخِفْنِي مَقَامَكَ، وَ شَوِّقْنِي لِقَاءَكَ، وَ تُبْ عَلَيَّ تَوْبَةً نَصُوحًا لَا تُبْقِ مَعَهَا ذُنُوبًا صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً، وَ لَا تَذَرْ مَعَهَا عَلَانِيَةً وَ لَا سَرِيرَةً.
و تجارت (اخروى) مرا سودمند و بازگشتنم (به قيامت) را بى زيان قرار ده. و مرا از مقامت بترسان و به ديدارت مشتاق گردان و توبه ام ده، به توبه خالصى كه با آن گناهان كوچك و بزرگ را باقى نگذاشته و با آن (گناهان) آشكار و نهان را وانگذارى.
«وَ اجْعَلْ تِجَارَتِي رَابِحَة»: در دنيا تجارت بزرگى برپا شده. آنكه از جان، آبرو، علم، توانمندى و مالش كه مايه اصلى تجارت است، استفاده كند و از دنيا كه محل كِشت و كار است، براى آخرت سود جويد و به دنيازدگى و دل مشغولى در دنيا، پشت پا زند، در اين دنيا سود كرده و آنكه تمامى سرمايه خود را فقط به خدا بفروشد و در راه او تقديم كند، بزرگ ترين معامله و تجارت عالم را انجام داده است. چون فروشنده، «شهيد» است و خريدار «خداوند» و جنس، «جان و مال» و بهاء آن، «بهشت». (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بَأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ): خداوند از مؤمنان جان ها و اموالشان را خريدارى كرده، كه در برابرش بهشت براى آنان باشد». (توبه/ 111.).
در مقابل، عدّه فراوانى از تجارت خود سودى نمى برند، چون گمراهى خريدارى كرده اند. (أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّللَةَ بَالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجرَتُهُمْ وَ مَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ): «آنان كسانى هستند كه هدايت را به گمراهى فروخته اند و اين تجارت آنها سودى نداده و هدايت نيافته اند». (بقره/ 16.) آنان نه تنها سود نبرده اند بلكه ضرر كرده دچار خسران شده اند. (فَاعْبُدُواْ مَا شِئْتُمْ مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ أَلَا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ): «شما هر چه را جز او مى خواهيد بپرستيد، بگو: «زيانكاران واقعى آنانند كه سرمايه وجود خويش و بستگانشان را در روز قيامت از دست داده اند. آگاه باشيد زيان آشكار همين است». (زمر/ 15.) چون جان و عمر خود را داده اند ولى سودى به آنها نرسيده و قابل برگشت نيست.
«تَوْبَة»: به معنى بازگشت است.
«نَصُوح»: از مادّه «نصح» گرفته شده به معنى خيرخواهى خالصانه و محكم است.
«تَوْبَةً نَصُوحًا»: قرآن كريم مؤمنين را به سوى توبه نصوح فراخوانده است. (تحريم/ 8.).
درباره معناى «توبه نصوح» تفسيرهاى متعدّدى شده، تا آنجا كه قرطبى تعداد تفسيرهاى آن را بالغ بر بيست و سه تفسير دانسته است. از جمله آنكه توبه نصوح آن است كه داراى چهار شرط باشد: پشيمانى قلبى، استغفار زبانى، ترك گناه و تصميم بر ترك آن. بعضى ديگر گفته اند: توبه نصوح آن است كه داراى سه شرط باشد: ترس از اينكه پذيرفته نشود، اميد به اين كه پذيرفته شود و ادامه اطاعت خداوند. برخى بر آن باورند كه توبه نصوح آن است كه گناه خود را همواره در مقابل چشم خود قرار داده و از آن شرمنده باشى. عدّه ايى گفته اند توبه نصوح به سه امر تحقق مى يابد: كم سخن گفتن، كم خوردن و كم خوابيدن. و بعضى هم معتقدند معنى توبه نصوح آن است كه حق النّاس را ادا كرده، از مظلومان حلاليّت طلبيده و بر طاعت خدا اصرار ورزند. البته مطالب ديگرى نيز پيرامون توبه نصوح گفته شده كه بايد به اين نكته توجّه داشت كه تمامى اين اقوال، شاخ و برگ توبه است.
خداترسان
وَ انْزَعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِي لِلْمُؤْمِنِينَ، وَ اعْطِفْ بِقَلْبِي عَلَى الْخَاشِعِينَ، وَ كُنْ لِي كَمَا تَكُونُ لِلصَّالِحِينَ، وَ حَلِّنِي حِلْيَةَ الْمُتَّقِينَ، وَ اجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْغَابِرِينَ، وَ ذِكْرًا نَامِيًا فِي الْآخِرِينَ، وَ وَافِ بِي عَرْصَةَ الْأَوَّلِينَ.
و كينه داشتن براى مؤمنان را از سينه ام بر كن، و دلم را بر فروتنان مهربان گردان، و با من چنان باش كه با شايستگان هستى، و مرا به زيور پرهيزكاران بياراى، و براى من ياد نيكو در بازماندگان و آوازه بلند در آيندگان قرار ده، و مرا به جايگاه (رستاخيز) پيشينيان برسان.
«اعْطِفْ بِقَلْبِي»: يعنى دل مرا دوستدار و رئوف (آنان) گردان.
«الْخَاشِعِين»: از مادّه خشع، به معنى تضرّع و زارى است. اين واژه بيشتر در حالاتى كه در اعضاى بدن ظاهر مى شود به كار مى رود. ولى تضرّع به معنى زارى و فروتنى است كه بيشتر در حالتى كه در دل و خاطر انسان به وجود مى آيد به كار مى رود. و با كلمه «خشى» كه از مادّه «خشيّة» است و به معنى بيم و تعظيم و بزرگداشت مى باشد، تفاوت دارد. پس «خاشعين» كسانى هستند كه اعضا و جوارح آنان در فروتنى خداوند و تضرّع و زارى نمودن در درگاه الهى نرم گشته است كه اين حالت، گاهى به مؤمنين نسبت داده مى شود. (الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ): «آنها كه در نمازشان خشوع دارند». (مؤمنون/ 2.) و گاهى به اعضا و جوارح نسبت داده مى شود (أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ): «چشم هاى آنان از شدّت ترس فروافتاده است». (نازعات/ 9.).
«الْغَابِرِين»: اين كلمه به سه گروه اطلاق مى شود: كسانى كه باقى مى مانند، كسانى كه بازماندگان عالم هستند و آيندگان.
گستردگى نعمت ها
وَ تَمِّمْ سُبُوغَ نِعْمَتِكَ، عَلَيَّ، وَ ظَاهِرْ كَرَامَاتِهَا لَدَيَّ، امْلَأْ مِنْ فَوَائِدِكَ يَدِي، وَ سُقْ كَرَائِمَ مَوَاهِبِكَ إِلَيَّ، وَ جَاوِرْ بِيَ الْأَطْيَبِينَ مِنْ أَوْلِيَائِكَ فِي الْجِنَانِ الَّتِي زَيَّنْتَهَا لِأَصْفِيَائِكَ، وَ جَلِّلْنِي شَرَائِفَ نِحَلِكَ فِي الْمَقَامَاتِ الْمُعَدَّةِ لِأَحِبَّائِكَ.
و فراخى نعمتت را بر من تمام كن، و كرامت هاى آن را نزد من پيوسته گردان، و دستم را از سودهاى خود پر نما، و بخشش هاى گرامى ات را به سوى من روان فرما، و در باغ هايى كه آنها را براى برگزيدگانت آراسته اى، مرا با پاك ترين دوستانتْ همسايه گردان، و در مكان هايى كه براى دوستانت آماده كرده اى، به عطاهاى والايت مرا بپوشان.
«سُبُوغَ نِعْمَتِك»: عبارت است از فراوانى و فراخى نعمت خداوند. در عالم نعمت هاى الهى آن چنان گسترده است كه براى هيچ كس شمارش و احصاى آن ممكن نيست. خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد: (أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً): «خداوند نعمت هاى ظاهرى و باطنى خود را براى شما فراوان كرد». (لقمان/ 20.) كه مراد از نعمت هاى ظاهرى، آن امورى است كه انسان ها به آن علم پيدا كرده اند و باطنى نعمت هايى است كه مردم هنوز نشناخته اند.
«جَاوِرْ بِيَ الْأَطْيَبِين»: مرا همسايه خوبان گردان. يكى از نعمت هاى معنوى در بهشت، همنشينى با خوبان و روبروى يكديگر نشستن است كه در چهار آيه از قرآن كريم به آن اشاره شده است. (سوره هاى حجر/ 47، صافات/ 44، دخان/ 53 و واقعه/ 16.).
آشكار شدنِ پنهان
وَ اجْعَلْ لِي عِنْدَكَ مَقِيلًا آوِي إِلَيْهِ مُطْمَئِنًّا، وَ مَثَابَةً أَتَبَوَّؤُهَا، وَ أَقَرُّ عَيْنًا، وَ لَا تُقَايِسْنِي بِعَظِيَماتِ الْجَرَائِرِ، وَ لَا تُهْلِكْنِي يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ، وَ أَزِلْ عَنِّي كُلَّ شَكٍّ وَ شُبْهَةٍ، وَ اجْعَلْ لِي فِي الْحَقِّ طَرِيقًا مِنْ كُلِّ رَحْمَةٍ، وَ أَجْزِلْ لِي قِسَمَ الْمَوَاهِبِ مِنْ نَوَالِكَ، وَ وَفِّرْ عَلَيَّ حُظُوظَ الْإِحْسَانِ مِنْ إِفْضَالِكَ.
و برايم نزد خود استراحتگاهى كه آسوده خاطر در آن آوا گيرم، و بازگشتگاهى كه در آن اقامت گزينم و چشم را روشن سازمْ قرار ده، و مرا با گناهان بزرگ مَسَنج، و در روزى كه پنهان ها آشكار مى شود هلاكم نكن، و هر شكّ و شبهه اي را از من دور ساز، و براى من در راستاى حقّ، از هر رحمتى راهى قرار ده، و سهم مرا از بخشش ها به لطف خود فراوان كن و نصيب مرا از احسان، به فضل خود فراوان گردان.
«يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر»: يعنى روزى كه پنهان ها آشكار مى شود.
منظور و مفهوم اين فراز كه بيانگر آيه نهم سوره طارق است اين است كه روزى كه هر چيزى كه در دل انسان است و انسان آن را پنهان نموده، شناسايى و كشف شده و معلوم مى گردد، چه كسى از آزمايش هاى خداوند سربلند بيرون آمده است. يا اينكه در آن روز اعمال، عقايد و آثار اعمالى كه انسان ها پنهان كرده بودند (چه خير و شر) مورد آزمايش و شناسايى قرار گرفته تا معلوم شود كدام صالح و كدام فاسد بوده و كدام خالص و كدام داراى ناخالصى و عيار است و بر طبق آن صاحبش را جزا مى دهند.
اين آشكار شدن اعمال و يا مورد آزمايش قرار گرفتن اعمال و عقائد براى مؤمنان، مايه افتخار و مباهات است و براى گناهكاران و كافران، مايه سرافكندگى و خوارى و خفّت. و چه دردناك است كه انسان عمرى زشتى هاى درونى خود را از خلق خدا مخفى كرده باشد ولى در آن روز كه همه اعمال و كردارها مورد ارزشيابى قرار گرفته و آشكار مى گردد، سرافكنده شود.
عقل
وَ اجْعَلْ قَلْبِي وَاثِقًا بِمَا عِنْدَكَ، وَ هَمِّي مُسْتَفْرَغًا لِمَا هُوَ لَكَ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْتَعْمِلُ بِهِ خَالِصَتَكَ، وَ أَشْرِبْ قَلْبِي عِنْدَ ذُهُولِ الْعُقُولِ طَاعَتَكَ، وَ اجْمَعْ لِيَ الْغِنَى وَ الْعَفَافَ وَ الدَّعَةَ وَ الْمُعَافَاةَ وَ الصِّحَّةَ وَ السَّعَةَ وَ الطُّمَأْنِينَةَ وَ الْعَافِيَةَ.
و دلم را به آنچه نزد توست، مطمئن، و قصدم را براى آنچه براى توست، يكسره قرار ده. و مرا به آنچه دوستانت را به آن مى گمارى، وادار كن و دلم را هنگام غفلتِ عقل ها، به طاعت خود سيراب كن و بى نيازى و پاكدامنى و آسايش و سلامتى و تندرستى و فراخى و آرامش و عافيت را، برايم فراهم ساز.
«الْعُقُول»: عقل، به نيرويى كه آماده براى پذيرش علم است گفته مى شود. و به علم و دانشى كه، نيروى باطنى انسان از آن سود مى برد نيز اطلاق مى گردد. عقل با آنكه حيات روح است، ولى داراى حيات و مرگ است كه رذالت و بدبختى و غفلت انسان در اثر مرگ و غفلت عقل بوده و تكامل مادّى و معنوى انسان در گرو حيات و زندگى عقل است. زنده كردن انديشه در جهت پى بردن به اسرار طبيعت، از انسان ساخته است. ولى حيات و زنده كردن و زنده نگاه داشتن عقل كه به اسرار كمال مطلق و حركت در مسير مقصد انسانيّت پى ببرَد، از وظايف انبيا و اولياى الهى بوده، كس ديگرى قادر به آن نيست.
فسق
وَ لَا تُحْبِطْ حَسَنَاتِي بِمَا يَشُوبُهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَ لَا خَلَوَاتِي بِمَا يَعْرِضُ لِي مِنْ نَزَغَاتِ فِتْنَتِكَ، وَ صُنْ وَجْهِي عَنِ الطَّلَبِ إِلَى أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ، وَ ذُبَّنِي عَنِ الِْتمَاسِ مَا عِنْدَ الْفَاسِقِينَ.
و كارهاى نيك مرا با درآميختن به نافرمانى ات، و تنهايى هايم را با آزمايش هاى فسادانگيزت، باطل نكن و آبرويم را از درخواست به سوى احدى از جهانيان، حفظ كن و مرا از طلبيدنِ آنچه نزد فاسقان است، باز دار.
«ذُبَّنِي عَنِ الِْتمَاسِ مَا عِنْدَ الْفَاسِقِين»: يعنى مرا از اينكه با فروتنى و زارى آنچه نزد افراد فاسق است را طلب كنم، بازدار. «فسق» در اصل لغت به معناى برهنه شدن و از پوست درآمدن خرما و در اصطلاح شرع خارج شدن از منع شرعى و اعم از كفر است. و همچنين بر گناه كم يا زياد اطلاق مى گردد. امّا متعارف آن است كه گناه زياد باشد. لذا اغلب به كسى فاسق مى گويند كه ابتدا پايبند و مُقِر به احكام شرعى بوده و سپس به تمام يا برخى از آنها اخلال نموده است و به كافر اصلى نيز فاسق مى گويند. بنابراين فاسق به دو معنا آمده: يكى كافرِ تكذيب كننده گناهكار (مانند سجده/ 18.)، و ديگرى به معناى خارج شده از طاعت خداوند و معصيت كار. (مانند حجرات/ 6.).
ستمگران
وَ لَا تَجْعَلْنِي لِلظَّالِمِينَ ظَهِيرًا، وَ لَا لَهُمْ عَلَى مَحْوِ كِتَابِكَ يَدًا وَ نَصِيرًا، وَ حُطْنِي مِنْ حَيْثُ لَا أَعْلَمُ حِيَاطَةً تَقِينِي بِهَا، وَ افْتَحْ لِي أَبْوَابَ تَوْبَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ وَ رَأْفَتِكَ وَ رِزْقِكَ الْوَاسِعِ، إِنِّي إِلَيْكَ مِنَ الرَّاغِبِينَ، وَ أَتْمِمْ لِي إِنْعَامَكَ، إِنَّكَ خَيْرُ الْمُنْعِمِينَ.
و مرا پشتيبان ستمگران و ياور آنان در محو كتاب خود، قرار نده و مرا از جايى كه نمى دانم، احاطه كن. احاطه كردنى كه با آن مرا نگهدارى نمايى. و درهاى توبه و رحمت و رأفت و روزى فراخت را بر من بگشاى، همانا من از روآورندگان به سوى توام. و نعمت دادنت را برايم كامل كن، به درستى كه تو بهترين نعمت دهندگانى.
«ظَالِمِين»: از ماده «ظلمة» به معنى تاريكى است و به جهل و نادانى، و شرك و فسق نيز تعبير شده و ظالم كسى است كه در تاريكى جهل، نادانى و فسق و شرك حركت مى كند.
ظالمين هميشه در مقابل متّقين قرار دارند چرا كه خداوند مؤمنين را به وسيله انبيا و اولياى خود و با فروفرستادن كتاب هاى آسمانى هدايت مى كند (هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ). (بقره/ 2.) ولى ظالمين به دليل آنكه قلوبشان مرده، قابل هدايت نبوده، خداوند در پى هدايت آنان نيست (وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقُوْمَ الظَّالِمِينَ). (بقره/ 258.) از طرفى خداوند دوست دار متّقين است (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ) (توبه/ 4.) و هيچ علاقه و محبتّى به ظالمين ندارد (وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ). (آل عمران/ 57.).
ظالمين سه دسته اند:
1 - كسانى كه ميان خود و خداى خود ظلم كرده كه بزرگ ترين ظلمى كه ميان خود و خدا صورت مى گيرد، شرك و نفاق است. (زمر / 32 به اين دسته اشاره دارد.).
2 - كسانى كه به مردم ظلم مى كنند. (شورى/ 40 به اين دسته اشاره دارد.).
3- كسانى كه به نفس خويش ستم روا مى دارند. (فاطر/ 32.).
منظور امام سجاد عليه السلام كه از خداوند مى خواهد ياور ظالمين نباشد، دسته اوّل و دوّم است.
حج
وَ اجْعَلْ بَاقِيَ عُمْرِي فِي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ، يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَبَدَ الْآبِدِينَ.
و باقى زندگى ام را براى رضاى خودت، در حجّ و عمره قرار ده. اي پروردگار جهانيان. و خداوند بر محمّد و خاندانش كه پاك و پاكيزه اند، درود فرستد و بر او و بر ايشان سلامى هميشگى باد.
«الْحَجّ»: عبارت است از اعمال مخصوصى كه عابدانِ درگاه و خانه خداوند، در زمانى خاصّ و مكانى خاصّ انجام مى دهند. آنان گردهم مى آيند تا پس از احرام و حرام نمودن كليّه وابستگى هاى دنيايى از خود، لبيّك گويان رو به سوى صحراى عرفات رفته، معرفت الهى حاصل نمايند و به منطقه شعور و مشعر رفته، براى مبارزه با شيطان ظاهرى و باطنى آماده گردند و به وادى منى وارد شده، به مبارزه با شيطان بپردازند و در راه خداوند قربانى نموده، سر خود را به علامت سرباختگى به پيشگاه خداوند، حلق نمايند و پس از وقوف در منطقه منى، به مكّه وارد شده، همچون پروانه اي عاشق بر گرد ام القراء و كعبه، طواف كرده، نمازى عاشقانه به جاى آورند و به پيروى از هاجر كه با حالت اضطراب به ميان دو كوه صفا و مروه مى دويد، سعى بين صفا و مروه را به جا آورده، طوافى ديگر براى حليّت آنچه خداوند حلال نموده و نمازى ديگر پشت مقام ابراهيم كه بنيان گذار كعبه بوده، به جا آورند تا پيروى از ابراهيم كامل گردد.
امام سجاد عليه السلام از خداوند مى خواهد باقى عمر خود را در اين راه و عشقى چنين در راه خدا مصروف دارد.