
شرح دعای هشتم(بخش ششم)
او ان يتهضمنا السلطان
يا آن كه پادشاهى و صاحب قدرتى بر ما ستم كند از آن جايى كه قدرت مستى آورد و صاحب قدرت اگر عدالت در وجودش نباشد بيش از ديگران در صدد شكستن اشخاص و اشباع حس قدرت طلبى است و نيز چون ظلم صاحب قدرت غالبا متناسب با قدرتش مى باشد از اين جهت به خصوص از ظلم او استفاده شده است. و پناه به تو مى بريم از اين كه دست به اسراف بزنيم، اسراف به معنى زياده روى است و اختصاص به مال ندارد بلكه شامل هر عملى است كه در آن از حدش تجاوز شده باشد خواه در مال يا در غير آن و چه در كميت و مقدار عمل يا در كيفيت و چگونگى آن و بهمين لحاظ است كه خداى تعالى درباره ى قوم لوط مى فرمايد: «انكم لتاتون الرجال شهوه من دون النساء بل انتم قوم مسرفون» كه تجاوز از جنس زن به جنس مرد را اسراف خوانده و درباره ى فرعون مى فرمايد: «انه كان عاليا من المسرفين» كه از حد عبوديت زياده روى كرده و دعوى خدايى نمود و چون هميشه اسراف ناشى از جهل و نادانى است كه يا قدر نعمت را نمى داند و يا از عاقبت بد اسراف كارى غافل است كه صاحبش را به فقر و بيچارگى گرفتار مى كند بعضى از دانشمندان فرموده: «كل اسراف جهل و كل جهل اسراف» روايت شريفى در اين باب رسيده است نجاشى در تفسيرش از امام صادق عليه السلام روايت مى كند راوى ابان بن تغلب است كه حضرت به او فرمود: «اترى الله اعطى من اعطى من كرامته عليه و منع من منع من هوان به عليه؟»: آيا در نظر تو چنين است كه خداى تعالى به هر كس آنچه داده (از مال و ثروت) به خاطر آن بوده كه او را نزد خداى تعالى كرامت و منزلتى بوده؟ و به هر كس كه نداده از آن جهت بوده كه او را نزد خداى تعالى ارزشى نبوده است؟ «لا و لكن المال مال الله يضعه عند الرجل و دايع و جوز لهم ان ياكلوا قصدا و يلبسوا قصدا و ينكحوا قصدا و يركبوا قصدا و يعودوا بما سوى ذلك على فقراء المومنين و يلموا به شعثهم»: نه اين چنين نيست كه به نظر تو مى رسد بلكه مال مال خدا است آن را به طور امانت نزد كسى مى گذارد چيزى كه هست به كسانى كه اين امانت نزد آنها است اجازه فرموده است كه به طور اقتصاد و ميانه روى از مال امانتى خوراك تهيه كنند و به طور اقتصاد آشاميدنى داشته باشند و به طور اقتصاد از آن براى خود لباس تهيه كنند و به طور اقتصاد مركب سوارى داشته باشند و به جز اينها را به فقراء مومنين بازگردانند و پراكندگى آنان را در زندگى جمع سازند و پريشانيهاشان را برطرف كنند «فمن فعل ذلك كان ما ياكل حلالا و يشرب حلالا و يركب و ينكح حلالا و من عدا ذلك كان عليه حراما»: آن كس كه اين چنين يعنى مقتصدانه عمل كند و زيادى را به فقراء مومنين بدهد آنچه را كه مى خورد حلال است و آنچه مى نوشد حلال است و سوارى اش حلال و زناشوئى اش حلال است و اگر از اين حدود تجاوز نمود همه ى اين كارها و تصرفاتش حرام و ناروا است، «ثم قال عليه السلام: لا تسرفوا ان الله لا يحب المسرفين»: سپس فرمود اسراف نكنيد كه خداى تعالى اسراف كنندگان را دوست ندارد «اترى الله ائتمن رجلا على مال خول له ان يشترى ى فرسا بعشره آلاف درهم و يجزيه بعشرين درهما و يشترى جاريه بالف دينار و يجزيه بعشرين دينارا و قال لا تسرفوا ان الله لا يحب المسرفين »: خدا چه ديده اى؟ كه كسى را امين بر مالى قرار مى دهد و آن مال را در اختيار او مى گذارد و به او اجازه مى دهد كه اسبى به ده هزار درهم بخرد در حالى كه اسب بيست درهمى او را كافى بود و كنيزى به هزار دينار بخرد و حال آن كه كنيز بيست دينارى بسنده اش بود و بفرمايد اسراف نكنيد كه خداى تعالى اسراف كارها را دوست نمى دارد؟ يعنى آن اجازه با اين نهى سازگار نيست. پايان روايت شريفه
لازم به تذكر است همان گونه كه اسراف از نظر شرع و عقل ناپسند است در مقابلش تقتير و سختگيرى نيز كه بيش از اندازه باشد درست و سزاوار نيست بلكه بايد حد وسط را در نظر گرفت چنانچه آيه ى شريفه در صفات عباد الرحمن مى فرمايد: «و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما»: عباد الرحمن كسانى هستند (از جمله ى صفاتشان) كه چون انفاق و بذل و بخشش كنند نه اسراف مى كنند و نه تقتير بلكه حد وسط ميان اين و آن را دارند . امام صادق عليه السلام اين حد وسط را در يك دستور تعليمى مجسم و محسوس فرمودند، هنگامى كه اين آيه را قرائت فرمودند: «اخذ قبضه من حصى و قبضها بيده فقال هذا الاقتار الذى ذكره الله عز و جل فى كتابه ثم قبض قبضه اخرى فارخى كفه كلها ثم قال هذا الاسراف ثم اخذ قبضه اخرى فارخى بعضها و امسك بعضها و قال هذا القوام»: حضرت مشتى از ريگ برداشت و مشت را محكم بست و فرمود: اختاريكه خداى عز و جل در قرآن فرموده است اين است سپس مشت ديگرى برداشت و كف دست را باز و رها كرد كه همه ى ريگها از دست فروريخت سپس فرمود: اين اسراف است و سپس مشت ديگرى را برگرفت و قسمتى از مشت را باز كرد و قسمتى را بسته نگاه داشت (كه مقدارى ريگ فرو ريخت و مقدارى در دست ماند) و فرمود اين است قوام.
سقراط مى گويد: هر فضيلتى حد وسطى است ميان دو رذيله اخلاقى (يعنى دو طرف فضيلت كه طرف افراط و طرف تفريط باشد هر دو رذيله است نه فضيلت) مانند شجاعت كه حد وسط است ميان جبن و تهور و مانند تواضع كه حد وسط است ميان تملق: چابلوسى و تكبر و ديگر فضايل نفسانيه و صفات برجسته انسانى.
نويسنده گويد: شايد مقصود از صراط مستقيم كه باريكتر از مو و برنده تر از شمشير است همين رسيدن به حد وسط باشد كه هم تشخيص آن مشكل است و هم عمل كردن به آن.
و من فقد ان الكفاف
و پناه به تو مى بريم از اين كه روزى به قدر كفاف نداشته باشيم. روزى كفاف آن است كه از اندازه حاجت و نياز نه زيادتر باشد و نه كمتر و كفافش گويند چون جلو گدايى را مى گيرد كه اگر كسى كمتر از قدر حاجت داشته باشد فقيرش خوانند. اميرالمومنين عليه السلام به فرزندش محمد بن الحنفيه فرمود: فرزندم من بر تو از فقر مى ترسم به خدا پناه ببر از آن زيرا فقر باعث نقص در دين است و وحشت و دحشت در عقل و منشا دشمنى و خشم مردم: «يا بنى انى اخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصه للدين مدهشه للعقل داعيه للمقت» اين كه فقر باعث نقص در دين است شايد از آن جهت باشد كه صبر بر فقر كار آسانى نيست و چه بسا در اثر فشار فقر حالت رضا به قضاء الهى و تسليم به امر او از دست برود چنانچه در حديث است «كاد الفقر ان يكون كفرا»:
با گرسنگى قوت پرهيز نماند
افلاس عنان از كف تقوى بستاند
و علماء رحمه الله را در جمع ميان اين دسته از روايات كه به گونه اي از فقر و تهى دستى نكوهش مى كند مانند: «الفقر سواد الوجه فى الدارين» با آن دسته از روايات كه در مدح فقر رسيده است مانند «الفقر فخرى» كه منقول از رسول خدا است و دعاى آن حضرت: «اللهم احينى مسكينا و امتنى مسكينا و احشرنى فى زمره المساكين» كلمات و بيانات شيوا و سودمندى است از جمله آن كه فرموده اند: فقرى كه از آن به خداى تعالى پناه برده شده فقر و نيازمندى به خلق است و كمتر از كفاف داشتن چنانچه اشاره شد و فقرى كه بدان افتخار شده است فقر الى الله است كه (انتم الفقراء الى الله) حافظ گويد:
دولت فقر خدايا به من ارزانى دار
كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است
و اين كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم اين افتخار را به خود نسبت داد با اين كه در فقر به اين معنى همه ى انبياء و اولياء شريكند و آن را درك مى كنند شايد به خاطر آن باشد كه مقام توحيد و اتصال آن حضرت به حضرت ربوبى و انقطاع او الى الله به درجه اي بود كه احدى را در آن شركت نبود.
و بعضى از عرفا فرموده است كه فقر بر سه گونه است: فقر الى الله فقط بدون غير خدا و فقر به مردم فقط بدون خدا و فقر به خدا و مردم. به فقر اولى اشاره است آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «الفقر فخرى» و به فقر دومى اشاره است: «الفقر سواد الوجه فى الدارين» و به سومى اشاره است: «كاد الفقران يكون كفرا» و به حق كه بيان لطيفى است
و بالجمله كفاف در معيشت بهترين رزقى است كه خداى تعالى براى بنده اش مقرر و مقدر مى فرمايد زيرا نه خطر فقر را دارد نه بطر غنا را از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «طوبى لمن اسلم و كان عيشه كفافا» و در دعاى آن حضرت است: «اللهم ارزق محمدا و آل محمد و من احب محمدا و آل محمد بكفاف و ارزق من ابغض محمدا و آل محمد المال و الولد» و در حديثى است كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم به اصحابش عبور كردند بر چوپانى كه گله گوسفندى را مى چرانيد حضرتش براى اصحاب از شير گوسفندان درخواست فرمود چوپان نپذيرفت حضرت دعا فرمود كه خداى تعالى مال و فرزندان او را زياد كند و به چوپان ديگرى گذار كردند و درخواست شير فرمودند چوپان بى دريغ آنچه اصحاب را لازم مى بود از شير تقديم كرد حضرت براى او دعاى كفاف فرمود اصحاب عرض كردند يا رسول الله آن را كه ما را از شير محروم كرد دعا به كثرت مال و فرزند فرموديد و اين را كه ما را اكرام نمود و شير تقديم كرد دعاى كفاف، فرمود: براى اين مرد چيزى از خداى تعالى خواستم كه براى اهل بيت خودم از خدا آن را خواسته ام. و پناه مى برم به تو از سرزنش دشمنان. ممكن است مقصود آن باشد كه كارى نكنم كه حتى دشمن سرزنشم كند، سرزنش دوست بسيار اتفاق مى افتد زيرا دوست حقيقى هر نقطه ى ضعفى و انحرافى كه از انسان ببيند اگر احساس كند كه با ملامت و سرزنش مى تواند از تكرار آن عمل و يا شدت آن حالت جلوگيرى نمايد مضايقه نمى كند اما دشمن غالبا از كارهاى خلاف انسان خوشحال مى شود و شايد او را تشويق نيز بكند تا هر چه بيشتر مرتكب اعمال زشت شود و در ميان اجتماع رسواتر و ليكن چه بسا عملى از آدمى سر بزند كه حتى دشمن اش او را سرزنش كند.
و ممكن است مقصود، خود سرزنش از دشمن باشد كه براى روح تحملش بسيار سنگين و ناگوار است و احيانا دشمن به خاطر آنكه ضربه ى بيشترى وارد كند دست به شماتت مى زند چه بسا افراد صبور و پر تحمل كه طاقت شنيدن شماتت دشمن را ندارند و غيرتشان اجازه نمى دهد شايد اشاره به اين معنى باشد آيه ى شريفه ى: «يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومه لائم» كه از آيه ى كريمه استيناس مى شود كه ملامت ملامت كنندگان گاهى اثرش در روحيه ى مجاهدين و مبارزين اسلامى بيش از جاذبه ى آيات الهى و دعوت پيغمبر اكرم است و افراد خاصى بودند كه تحت تاثير اين جاذبه قرار نمى گرفتند. و از آيه ى شريفه ى: «و لا تجعل مع الله الها آخر فتلقى فى جهنم ملوما مدحورا» نيز استفاده مى شود كه عذاب و شكنجه ملامت به حدى است كه در رديف عذاب جهنم قرار گرفته و ندانم كجا ديده ام كه كتاب كه روز قيامت بنده اي را در پيشگاه عدل الهى نگاه مى دارند و خداى تعالى ملامتش مى كند و نعمتهايى را كه به بنده اش ارزانى فرموده گوشزد مى كند و در مقابل آنها مخالفتهاى او را، و آنقدر خطاب: «اما فعلت بك كذا و فعلت كذا»: (من با تو چنين كردم و تو در عوض چنان كردى) مى رسد كه بنده عرض مى كند: بار الها تقاضايم اين است كه به فرشتگان عذابت دستور بده كه مرا به جهنم بيفكنند باشد كه از اين عذاب توبيخ و ملامت نجات يابم.
در آتشم بيفكن و نام گنه مبر
كاتش به گرمى عرق انفعال نيست
و شايد ملامت شيطان اتباعش را به روز قيامت نيز از باب تشديد عذاب باشد آن جا كه فرمايد: «و قال الشيطان لما قضى الامر...» تا آنجا كه گويد: «فلا تلومونى و لوموا انفسكم» كه به گفته ى ابن عباس اين ملامت و توبيخ از شيطان پس از دخول دوزخيان به دوزخ است و به اذن خداى تعالى انجام مى گردد و الا چنانچه ابن عباس و حسن گفته اند: «هو احقر و اذل من ان يخاطب لو لا ان الله اذن فيه توبيخا لاهل النار» و اگر معناى عامى از اعلاء در جمله (من شماته الاعداء) در نظر بگيريم شامل شماتت شيطان نيز مى شود كه بزرگترين دشمن انسان است «ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا».
و من الفقر الى الاكفاء
پناه به تو مى برم از اين كه محتاج اقران و امثال خودم باشم، احتياج به ديگرى هر كس كه باشد خواه و ناخواه همراه با گونه اي از ذلت و خوارى مى باشد و لكن اگر احتياج به شخص بزرگترى باشد چه بسا كه بزرگى طرف از رنج احتياج بكاهد كه اين معنى در احتياج به اقران و امثال نيست و محتمل است كه مقصود نيازمندى به هم نوع باشد كه:
بنى آدم اعضاى يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
در شعر عرب نيز آمده كه
الناس من جهه التمثال اكفاء
ابوهم آدم و الام حواء
قرآن نيز فرمايد: «و جعلناكم شعوبا و قبابل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقاكم».
و من معيشه فى شده
و از زندگى در فشار و سختى، زندگى سخت اختصاصى به حالت فقر و ندارى ندارد بلكه توان گفت كه حالتى است نفسانى و چه بسا كه انسانى در نهايت فقر و تنگدستى باشد و لكن به خاطر شرح صدرى كه خداى تعالى به او عطا فرموده زندگى اش آسان بگذرد و چه بسا افرادى كه از نظر ما و ثروت بى نياز باشند و ليكن زندگيشان در نهايت شدت باشد گاهى آنچنان زندگى سخت مى شود كه به تعبير قرآن شريف: «و ضاقت عليكم الارض بما رحبت» زمين به اين وسعت بر كسى تنگ مى شود و از اين تعبير شيواتر تعبير ديگر قرآن است كه: «ضاقت عليهم انفسهم» گاهى شود كه سينه ى آدمى براى جانش كه در سينه دارد تنگى مى كند و مى خواهد قالب تهى كند. افرادى كه احيانا دست به انتحار و خودكشى مى زنند اكثريت چشمگيرى از آنان در رديف اغنياء و مترفين و خوش گذرانها هستند نه از جمع فقيران و مستمندان. ابن خلدون فيلسوف بزرگ اسلام در مقدمه اش بنا به نقل يكى از دانشمندان معاصر به همين معنى اشاره كرده و مى گويد: زندگى بيابانى و دهاتى به خير و سعادت نزديكتر از زندگى شهرى است مردم شهر در اثر شهوت پرستيها و اعتياد به زندگى تجملى و غوطه ور شدن در گرداب لذات مادى جامه هاى دل و جانشان به پليديهاى اخلاق زشت آلوده است ولى صحرا نوردان چون توجهشان به دنيا در حدود تامين ضروريات زندگى است از گرفتارى به معاصى و رذائل دورترند و روحشان به صفاى فطرى و پاكيزگى اولى نزديكتر و نفوذ عادات ناستوده در روحشان كمتر است . زندگى شهرى بالاخص با تمدن مادى و اخلاق اقتصادى امروز در اثر احتياجات روز افزونى كه همراه آورده و مى آورد لازمه خود پرستى و بى انصافى و دروغ و نفاق و از طرفى انتحار است و از اين رو مشاهده مى شود كه خودكشى در شهرهاى بزرگ كه غوغاى منفعت طلبى شديدتر و تنور حرص و آز افروخته تر است هزاران بار بيشتر از قصبات و دهكده ها اتفاق مى افتد زيرا در دهات زندگى تجملى شعله ى رشك و حسد را دامن نمى زند و زنان آرايش كرده ى نيم عريان آتش شهوت جوانان عزب را برنمى افروزند و ميخانه ها و قمارخانه ها جنون و درندگى آنان را تهييج نمى كند به علاوه مردم روستايى در اثر استفاده صحيح از نور و آب و هوا و حركت، اعصابى سالم و منظم دارند و از مشاهده ى مناظر زيباى طلوع و غروب شاد و مسرورند و در اثر سحرخيزى و تماشاى غلبه ى نور فجر بر ظلمات شب مى بينند و مى دانند كه سختيها به هر اندازه هم كه گران باشند در برابر استقامت روح مومن دوام نمى آورند و عاقبت سپرى مى شوند به علاوه ايشان در زندگى وحوش و طيور و حكمتهايى كه خداى تعالى از رهگذر غريزه براى تدبير و اداره ى شئون زندگى به ايشان آموخته دقت مى كنند و به حرص و آز و احتكار و جنون نفع پرستى دچار نمى شوند و در عين حال درك مى كنند كه آن خدايى كه هر موجود را در كنف لطف و پرتو عنايت خدا حكيمانه و رحيمانه مى پرورد جانب آدمى را فرونمى گذارد و با اين ترتيب هرگز مرد دهقان دست به انتحار نمى گشايد.
و ميته على غير عده
و از مرگ غافلگيرانه: از آنجايى كه خداى تعالى به مقتضاى حكمتها و مصلحتهايى اشخاص را از ساعت مرگشان بى خبر فرموده و در عين حال پيش آمدى است حتمى، بر مومن آگاه است كه همواره آماده گى براى اين پيش آمد را داشته باشد . رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ان النور اذا دخل القلب انفسح»: دل كه نورانى شد باز مى شود، عرض شد آيا علامتى براى نورانيت دل هست؟ فرمود: آرى: «التجافى عن دار العزور و الانابه الى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل نزوله»: از فريبگاه دنيا دل كندن و رو به جايگاه ابدى كردن و پيش از فرارسيدن مرگ آماده آن شدن (ميزان الحكمه)
امام زين العابدين عليه السلام در شب 27 ماه رمضان از اول شب تا صبح مكرر اين دعا را مى خواندند: «اللهم ارزقنى التجافى عن دار الغرور و الانابه الى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت» شخصى به حضرت صادق عليه السلام عرض كرد وصيتى مرا به فرما فرمود: «اعد جهازك و اكثر زادك لطول سفرك»: بار سفر را آماده كن و توشه بسيار بردار كه سفر درازى در پيش دارى.... جناده بن ابى اميه براى عيادت امام حسن عليه السلام كه مسموم شده بود شرفياب گشت و گفت عظنى يابن رسول الله حضرت فرمود: «يا جناده استعد لسفرك و حصل زادك قبل حلول اجلك...» اميرالمومنين عليه السلام بسيار اين هشدار را مى داد و در ميان يارانش ندا سر مى داد: «تجهزوا رحمكم الله فقد نودى فيكم بالرحيل»:
خيز شتربان كه دميد آفتاب
وقت رحيل است نه هنگام خواب
تا نگرى از همه وامانده اي
قافله رفته است و تو جا مانده اي
خيز و منه بار در اين رهگذار
كاين ره سيل است نه جاى قرار
خيز شتربان كه بشد قافله
ما و تو مانديم در اين مرحله
هر كه از اين قافله غافل شود
همچو من دل شده بى دل شود
گر من و دل به كوى او جا كنيم
ديگر از اين به چه تمنا كنيم
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: «ان العاقل ينبغى ان يحذر الموت فى هذه الدار و يحسن له التاهب قبل ان يصل الى دار يتمنى فيها الموت فلا يجده»:
خبر دارى اي استخوان قفس
كه جان تو مرغى است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قيد
دگر ره نگردد به سعى تو صيد
نگه دار فرصت كه عالم دمى است
دمى پيش دانا به از عالمى است
سكندر كه بر عالمى حكم داشت
در آندم كه بگذشت و عالم گذاشت
ميسر نبودش كزو عالمى
ستانند و مهلت دهندش دمى
سر از جيب غفلت برآور كنون
كه فردا نماند به حسرت نگون
و پناه به تو مى بريم از عظيمترين حسرت و بزرگترين مصيبت كه حسرت روز قيامت است و آن چنان عظيم است كه يكى از نامهاى روز قيامت يوم الحسره است قال تعالى: «و انذرهم يوم الحسره اذ قضى الامر» هنگامى كه انسان نتيجه اعمال خود و ديگران را مى بيند ناله «يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله» از دل برمى آورد:
قيامت كه بازار مينو نهند
منازل به اعمال نيكو دهند
بضاعت به چندان كه آرى برى
وگر مفلسى شرمسارى برى
كه بازار چند آن كه آكنده تر
تهيدست را دل پراكنده تر
و اشقى الشقاء
و از نهايت بدبختى و شقاوت كه جهنمى شدن است و چه بدبختى از آن بيشتر كه انسان ابدالاباد در عذاب و شكنجه باشد.
«قال تعالى» و اما الذين شقوا ففى النار لهم فيها زفير و شهيق خالدين فيها مادامت السموات و الارض»: اهل شقاوت را در آتش مى افكنند در حالى كه آه و ناله ى حسرت سر مى دهند و تا آسمانها و زمين بر جا است آنان در دوزخند مگر آن كه خداى تعالى بخواهد آنان را نجات دهد. از امير عليه السلام سئوال شد: «اى الخلق اشقى»: شقى ترين و بدبخت ترين مردم كيست؟ فرمود: «من باع دينه بدنيا غيره»: كسى كه دين خود را به دنياى كسى ديگر بفروشد و سوء الماب و حرمان الثواب و حلول العقاب
و پناه به تو مى بريم از بازگشتنگاه بد و محروميت از ثواب و پاداش و از فرود آمدن عقاب و عذاب: سوء الماب اگر نگوييم كه اختصاص به دوزخ دارد مسلما واضحترين مصداق آن است و شايد اشاره به همين باشد آيه ى شريفه: «ان للطاغين لشر ماب جهنم يصلونها فبئس المهاد» چنانچه بهشت و فردوس برين روشنترين مصداق حسن المآب است قال تعالى شانه «ان للمتقين لحسن ماب جنات عدن مفتحه لهم الابواب» و محروميت از ثواب نتيجه ى تقصير در عامل ثواب است كه يا اصل عمل را به جا نياورده و يا شرايط قبول را نداشته كه فاقد ثواب شده است و گرنه خداى تعالى اكرم از آن است كه پاداش موعود به عمل را ندهد كه «ان الله لايخلف الميعاد». بار الها بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا و همه ى مردان و زنان با ايمان را از همه ى آنچه درخواست شد در پناه خود محافظت بفرما اي از همه ى مهربانها مهربانتر.