
نقش روسيه و انگليس در پيدايش بابيت و بهائيت

عناوین این مقاله
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدپس از اعدام علي محمد باب در تبريز، سه تن از بهائيان به جان ناصرالدين شاه سوء قصد کردند. ولي محافظان شاه با شمشير به آنان حملهور شدند و آنان را دستگير کردند.
در اين زمان ميرزا حسينعلي که از سويي به عنوان مظنون قلمداد ميشد به منظور محفوظ بودن از تعقيب و دستگيري که چه بسا به اعدامش ميانجاميد، به سفارت روس پناهنده شد و سفير و حتي دولت روسيه تزاري از وي حمايت کردند
وي مدتي در مقر تابستاني سفارت روس در «زرگنده» شميران به سر برد و بنابر منابع بهائي «به رغم اصرار سفير روس بر ادامهي اقامت وي در آنجا و امتناع از تسليم او به نمايندگان شاه، سرانجام سفير از وي خواست که به خانهي صدراعظم برود. ضمنا از مشاراليه (ميرزا آقاخان نوري صدراعظم) به طور صريح و رسمي خواستار گرديد امانتي را که دولت روس به وي ميسپارد در حفظ و حراست او بکوشد.» [1] .
توجه خاص سفير روس به سرنوشت «باب و بابيان» موجب شد که وي پس از تسليم ميرزا حسينعلي به صدراعظم، همچنان مراقب کار باشد و با پيگيري موضوع موجبات رهايي او را از زندان فراهم آورد.
از سوي ديگر، اين امور سبب شد تا شاه ايران، مهد عليا (مادر شاه) و ساير درباريان بيشتر به وي مظنون شوند و طرح توطئه سوء قصد را از جانب او بدانند. بالاخره حکومت ايران دستور داد که حسينعلي تهران را به مقصد بغداد ترک گويد. در اين هنگام سفير روس از وي خواست «که به روسيه برود و دولت روس از او پذيرايي خواهد نمود». اما او نپذيرفت؛ هنگام سفر تبعيد، نمايندهاي از سوي سفارت روس همراه کاروان بود. [2] .
بعد از تبعيد ميرزا حسينعلي به بغداد، بابيان موجود در ايران ناگزير از ترک تهران و رفتن به بغداد شدند.
حمايت بيدريغ روسيه از بهاء الله، از نفوذ استعمار شرق در اين فرقه و استفاده سياسي از وي پرده برميدارد. براي پي بردن بيشتر به اين مطلب، نوشتههايي را از سومين رهبر بهائيت؛ يعني «شوقي افندي» نوه دختري ميرزا حسينعلي و جانشين عباس عبدالبهاء ميآوريم:
«... هنگامي که سوء قصد اتفاق افتاد، حضرت بهاء الله در لواسان تشريف داشتند و ميهمان صدراعظم بودند... در زرگنده ميرزا مجيد، شوهر همشيره مبارک که در خدمت سفير روس (پرنس و الگورکي) سمت منشيگري داشت، آن حضرت را ملاقات کرد و ايشان را به منزل خويش که متصل به خانه سفير بود رهبري و دعوت نمود.
آدمهاي حاج عليخان حاجب الدوله چون از ورود آن حضرت باخبر شدند، موضوع را به مشاراليه اطلاع دادند و او مراتب را شخصا به عرض شاه رسانيد. شاه از استماع اين خبر غرق درياي تعجب و حيرت شد و معتمدين مخصوص به سفارت فرستاد تا او را که به دخالت در اين حادثه متهم شده بود، تحويل گرفته نزد شاه بياورند. سفير روس از تسليم بهاء الله امتناع ورزيد و از هيکل مبارک تقاضا نمود که به خانه صدر اعظم تشريف بياورند ضمنا از مشار اليه به طور صريح و رسمي خواستار گرديد امانتي که دولت روس به وي ميسپارد در حفظ و حراست آن بکوشد...» [3] .
به نظر ميرسد که:
علت آزادي و تبعيد حسينعلي بهاء، افشا شدن هويت وي و حمايت علني سفارت روسيه تزاري و حتي دولت روسيه از بهائيان، به ويژه شخص ميرزا حسينعلي بوده است. چون: با توجه به مفاد عهدنامهي ترکمانچاي و گلستان، دولت روسيه قرار گذاشت که با تبعه آن دولت طبق مقررات کاپيتولاسيون رفتار شود. بنابراين مقررات، هر يک از طرفين دعوي که تبعهي کشور روسيه باشد، بايد در حضور نماينده دولت روس محاکمه انجام گردد.
مجموعه مطالب ذکر شده نشان ميدهد که طبق مقررات کاپيتولاسيون با ميرزا حسينعلي نوري رفتار شده است، گويا ايشان هم تبعهي رسمي دولت روس بودهاند.
«اکنون که رابطه بهاء الله با آقاي کينيازد الگورکي، براي دولت ايران و شاه وقت روشن شده بود، ديگر دولت روس نميتوانست از وجود شخص بهاء الله در ايران براي ادامه برنامه خود استفاده نمايد، از طرفي اگر ايشان در ايران ميماند ممکن بود به دست مسلمانان کشته شود و از همه مهمتر مادر ناصرالدين شاه «مهد عليا» بهاء الله را مقصر اصلي ميدانست. اين عوامل سبب شد که جناب سفير نقشه ديگري بريزد؛ مقدمات اعزام وي را به جانب ديگر فراهم ساخت و با وسايلي آن چنان صحنهسازي نمود که ميرزا حسينعلي از ايران تبعيد گردد تا در خارج بتواند به وسيله آن وجود نازنين به هدفهاي خويش نايل شود...» [4] .
به اين ترتيب ميرزا حسينعلي از زندان آزاد و تحت حمايت سفارت روس به بغداد تبعيد شد و از آنجا که کنسول روس وي را تا بغداد حراست و حفاظت کرده بود، آيهاي در شأن روسها نازل کرد.
بعدها که شروع به صدور الواح مذهبي کرد، لوحي نيز خطاب به پادشاه روس صادر نمود و از اينکه الکساندر نيکلاويچ (الکساندر دوم) امپراطور روس دستور حمايت و آزادي او را داده است تشکر کرد.
در يکي از الواح چنين نوشت:
«اي پادشاه روس، نداي خداوند ملک قدوس را بشنو (منظور ميرزا حسينعلي بهاء است) و به سوي بهشت بشتاب آن جايي که در آن ساکن شده است کسي که در بين ملاء بالا اسماء حسني ناميده شده و در ملکوت انشاء به نام خداوند روشنيها نام يافته است. مبادا اينکه هواي نفست تو را از توجه به سوي خداوند بخشاينده مهربان باز دارد. ما شنيديم آن چه را در پنهاني با مولاي خود گفته و لذا نسيم عنايت و لطف من به هيجان آمد و درياي رحمتم به موج افتاد تو را به حق جواب داديم به درستي که خداي تو توانا و حکيم است و به تحقيق يکي از سفيرانت مرا ياري کرد هنگامي که در زندان اسير غل و زنجير بودم، براي اين کار خداوند براي تومقامي را نوشته است که علم هيچ کس بدان احاطه ندارد. مبادا اين مقام را از دست بدهي.» [5] .
علاوه بر صدور الواح و آيات که مبين ارتباط ميرزا حسينعلي با دولت روس يا لااقل حمايت مستقيم آن دولت از او و بهائيان است، اقرار نامهاي است از وي که دريافت مقرري را تأييد ميکند. وي در يکي از الواح مينويسد:
«قسم به جمال قدم که اول ضرري که بر اين غلام وارد شد قبول شهريه از دولت بود.» [6] .
استعمار پير انگليس از دير زمان براي تفرقه و ايجاد مسلکهاي ساختگي در خاورميانه به ويژه هندوستان و سپس ايران تلاش ميکرد و در اين راستا کمک شاياني به شکلگيري و ادامه حيات سياسي و اجتماعي بهائيان کرده است.
موضع گيري انگلستان در ايران همچون نفوذش در هندوستان، مصيبتهاي زيادي را به بار آورده است. از بين بردن صفوف متحد و يکپارچهي امت اسلامي، روشن کردن شعلههاي آتش تفرقه و نفاق در ميان مسلمانان، کمک به حرکتهاي مخرب عليه تعاليم اسلامي که از جملهي آن، تشويق همکاري و همراهي رهبران بهائيت در رسيدن به هدفشان را ميتوان ذکر کرد.
آنان به کمک دولت روس، در نجات ميرزا حسينعلي بهاء از اعدام، کمک شاياني کردند، چنان که خود ميرزا حسينعلي بهاء ميگويد:
«... در حالي از کشورر خارج شديم که با سوارههايي از سوي دولت ايران و دولت روس همراه بود، تا اينکه با عزت و احترام وارد کشور عراق شديم.» [7] .
ارتباط انگلستان با عبدالبهاء عباس، آن قدر قوي و برنامه ريزي شده بود که شکي در جاسوسي عباس براي انگلستان باقي نميماند. او بود که ميکوشيد بخشي از سرزمين اسلامي را تسليم يهوديان کند. سخنراني متعدد عبدالبها در دانشگاهها و محافل مذهبي در لندن نشانههاش ديگري بر انگليسي بودن اوست.
وي به طور شگفت انگيز از محبت انگلستان و مردم آن و نيز برتري آراي غربيان بر شرقيان نزد خارجيها سخن گفته است و در برابر، انگليسيها هم با اعلان وفاداري به عبدالبهاء گفتهاند که لندن مرکز خوبي براي انتشار عقايد شما خواهد بود [8] .
اين حمايتها همچنان ادامه داشت تا اينکه پس از مرگ ميرزا حسينعلي، زمينهي ديگري به وجود آمد. سازماني که در وزارت خارج انگليسي به کار مذاهب خاورميانه و اروپا ميپرداخت از آن بهرهوري بيشتر کرده و جانشين بهاء الله را از خود وي بيشتر مورد حمايت قرار داد.
------------------------------------------------------------
پی نوشتها:
[1] قرن بديع، شوقي افندي، ج 1، ص 318، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ص 593.
[2] همان، ج 2، ص 48. تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ص 611.
[3] شوقي افندي، قرن بديع، ج 2، ص 15.
[4] انشعاب، در بهائيت، ص 112 - 111.
[5] انشعاب در بهائيت، ص 115؛ قرن بديع، ج 2، ص 49.
[6] مجموعه الواح مبارکه، ميرزا حسينعلي بهاء، ص 159.
[7] حقيقة البابيه و البهائيه، محسن عبدالحميد، ص 194.
[8] همان، ص 194.
منبع:
http://antibahayi.vcp.ir