
نخستين ادعاي ميرزا علي محمد

وقتي که ميرزا عليمحمد از کربلا به شيراز مراجعت کرد، به وسيلهي مکاتبه و نامه با شاگردان سيد کاظم رشتي تماس داشت، از اين رو در شيراز به وسيلهي علي بسطامي سفارش نمود که نامههاي من در کربلا نزد هر کس هست به شيراز بفرستيد. [1] .
سال 1259 هجري قمري بود که سيد کاظم رشتي سر سلسله شيخيه پس از شيخ احمد احسائي، از دنيا رفت، ولي براي خود جانشين معين نکرد. آنها مذهب را داراي چهار رکن ميدانستند: توحيد، نبوت، امامت و رکن رابع، منظورشان از «رکن رابع» شيعهي خالص و خاص بود و معتقد بودند که رکن رابع رابط ميان امام و مردم است.
شاگردان و طرفداران سيد کاظم رشتي براي يافتن «رکن رابع» که جانشين سيد کاظم شود درصدد برآمدند، پس از چندي عدهاي حاج کريمخان کرماني را انتخاب کردند که بعدها از رقبا و دشمنان سرسخت سيد عليمحمد باب به شمار آمد، بعضي ديگران را انتخاب کردند و گروهي متحير بودند،
تا اين که ميرزا عليمحمد شب جمعه 5 جماديالاولي سال 1260 هجري قمري در سن 25 سالگي در زمان سلطنت محمد شاه قاجار (پدر ناصرالدين شاه) ادعاي بابيت کرد، و گفت من باب و نايب خاص امام زمان عليهالسلام و از ناحيه آن حضرت مأمور هستم، و در اين موقع غير از ادعاي بابيت [2] هيچ ادعاي ديگري نکرد.
چنان که در کتاب احسن القصص خود که در همين وقت تأليف نموده بود، در سورهي ملک که اولين سورهي آن کتاب است ميگويد:
«الله قد قدران يخرج ذلک الکتاب في تفسير احسن القصص من عند محمد بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسن بن علي بن ابيطالب، علي عبده لتکون حجة الله من عند الذکر علي العالمين بليغا؛ خداوند تقدير کرد که اين کتاب در تفسير احسن القصص از ناحيه محمد(امام زمان) فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي بن ابيطالب بيرون آمده، به دست بندهاش (عليمحمد) تا حجت خدا از طرف «ذکر» [3] به جهانيان ابلاغ گردد.»
در سورهي 58 کتاب احسن القصص نيز به اين مطلب تصريح شده است. ميرزا عليمحمد در ميان شاگردان سيد کاظم رشتي از جهت عنوان و مقام از مدعيان ديگر عقبافتادهتر بود، ولي در مدت شش ماه به کمک ملا حسين بشرويهاي (باب الباب) و ديگران با هزاران حيله و تزوير، هيجده نفر از شاگردان سيد کاظم رشتي را به جانب خود کشانيد، اين هيجده نفر که ملقب به حروف «حي» [4] شدند،
سيد عليمحمد را به عنوان باب و وکيل و نايب خاص امام زمان پذيرفتند، و قطعا توجه اين هيجده نفر به عليمحمد باب به طور خصوصي بوده است وگرنه عموم شيخيه که دست کم صد مقابل ميشدند به اشخاص ديگر مانند حاجي محمد کريمخان کرماني و ميرزا حسن گوهر و ميرزا باقر و ديگران متوجه بودند. [5] .
قابل توجه اين که بيشتر اين سادهلوحان، ميرزا عليمحمد را تنها به عنوان باب و نايب و وکيل خاص امام زمان عليهالسلام پذيرفتند، ديگر خبر نداشتند که ميرزا عليمحمد داعيههاي ديگران را نيز در سر دارد.
مرحوم آيتي (آواره) در کتاب الکواکب الدريه صفحه 49 (صفحه 74 عربي) مينويسد: در ابتداي طلوع، عموما از کلمهي باب چنين استنباط ميشد که مراد از باب کسي است که واسطه بين آن حجت موعود (حضرت وليعصر - عج) و خلق است.
حتي ملا حسين بشرويهاي که در واقعه طبرس (در قلعه شيخ طبرسي) با عدهاي از «حروف حي» و ديگر بابيان مانند ملا جليل ارومي، ملا يوسف اردبيلي، ملا محمود خوئي، ميرزا علي قزويني و شيخ علي پسر ملا عبدالخالق يزدي، توسط قواي دولتي کشته شدند [6] به ميرزا عليمحمد ايمان آورد اما نه به عنوان قائميت و رسالت، بلکه به عنوان بابيت به او ايمان آوردند، و ملا عبدالخالق يزدي که به وسيله ملاحسين، به سيد عليمحمد ايمان آورده بود، و فرزندش در واقعه طبرس کشته شد [7] وقتي که نامهاي از ناحيه ميرزا عليمحمد در سال 1265 به او رسيد که در آن نامه ادعاي قائميت کرده بود، عبدالخالق بر سر خود کوفت و گفت پسرم به ناحق و باطل کشته شد. [8] .
--------------------------------------------------------------------
پی نوشتها :
[1] مصابيح هدايت، ج 2، ص 406، سطر 20، چاپ تهران، شهر الجمال سنه 104 بديع (1326 ه. ق).
[2] از اين رو او را ميرزا عليمحمد باب مينامند و پيروان او را بابي ميخوانند.
[3] منظور از ذکر در اينجا خود سيد عليمحمد است، که در اينجا ادعاي مقام ذکريت کرده است که همان باب بودن و نايب خاص بودنش از امام زمان عليهالسلام باشد.
[4] زيرا کلمه «حي» به حساب ابجد معادل با 18 است.
[5] توضيح بيشتر در اين باره را در جلد دوم محاکمه و بررسي باب و بهاء، صفحات 5 ، 6 ، 7 بخوانيد.
[6] درباره داستان واقعهي طبرس بعدا توضيح خواهيم داد
[7] واقعه قلعه طبرس، در سال 1264 و 1265 واقع شد.
[8] ظهور الحق فاضل مازندراني،صفحه 173
منبع :
antibahayi.vcp.ir